نظريه انفجار بزرگ و خداباوري
برخي ميگويند اگر جهان از يك انفجار بزرگي پديد آمده پس ديگر خدا چه كاره است و به عبارت ديگر گفته ميشود كه اين نظريه خدا را كنار ميزند، ولي در حقيقت اينطور نيست.
نسبت علم به دين و نسبت هر كدام از اين مقولهها به زندگي انسان در ابعاد گوناگون پرسشي است كه همواره ذهن آدمي را در طول تاريخ بشر به خود مشغول كرده است. بخش بزرگي از اين پرسشهاي عميق به كاربرد دين و علم باز ميگردد و اينكه آيا وجود هر يك از اين دو ميتواند خلأ نبود ديگري را جبران كند يا خير. آنچه در برخي مكاتب شاهد آن هستيم حذف يكي از اين دو گزاره است، در مكتب غربي دين به كنار گذاشته شده و در برخي مكاتب دين محور، علم و تجدد به طور مطلق حذف شده است، اسلام اما درباره هر يك از اين دو و نسبت دين و علم با يكديگر، پاسخي متفاوت دارد.
حميدرضا شاكرين، استاد گروه منطق فهم دين پژوهشكده حكمت و دينپژوهي در اشاره به يكي از نظريات علم كيهانشناسي به مساله خداباوري در علم اشاره كرده و گفته است: يكي از مسائلي كه در حوزه رابطه علم و خداباوري مطرح است اين است كه آيا نظريات جديد علمي به خصوص در حوزه فيزيك آنهم در بحثهاي كيهانشناسي با خداباوري تعارض دارد يا نه؟ به عنوان نمونه يكي از نظرياتي كه امروز خيلي مطرح است و تقريبا ميشود گفت كه اكثر قريب به اتفاق دانشمندان آن را پذيرفتند نظريه انفجار بزرگ يا بيگبنگ هست. ميگويند اگر جهان در واقع از يك انفجار بزرگي پديد آمده پس ديگر خدا چه كاره است و به عبارت ديگر گفته ميشود كه اين نظريه خدا را كنار ميزند، ولي در حقيقت اينطور نيست، اتفاقا اين نظريه زماني كه ظهور كرد بيشتر دينداران استقبال كردند و كمتر مورد استقبال بعضي كساني بود كه كمي خدا گريز بودند و احساس ميكردند كه اين نظريه با ديدگاه الحاديشان تعارض دارد. يكي از بزرگان همين مكتب مانند در كتاب علم و دينش توضيح داده است كه به شدت در برابر نظريه ايستادگي ميكرد چون با الحادش سازگاري نداشت و البته ناچار شد كه بالاخره با آن كنار بيايد و جالب است كه اصلا كسي كه اولينبار اين مساله را توضيح داد يك كشيش اسپانيايي بود و به اين نظريه رسيد. اين نظريه توضيح ميدهد كه اين جهان از يك نقطه خاصي آغاز كرده و اتفاقا به تعبيري از حدوث جهان صحبت ميكند اما اينكه انفجار چگونه بوده و چه خصوصياتي داشته و چه چيزي انفجار پيدا كرده مسائلي است كه براي علم هم مجهول است، چون آن ديدگاههاي علمي نسبيت اينشتين كه از طريقش به اين نظريه رسيدند، نسبت به اينكه چرا انفجار رخ داده و دقيقا در مرحله انفجار ساكت هستند خود تبيين ميخواهد، چيزي كه وجود داشت و انبساط و انقباض شديد و اتفاقات بعدش چارچوب و نظامي وجود دارد كه هر يك گواهي بر وجود خداوند است.
به زبان فلسفي اين نظريه واجبالوجوب نبوده و ممكنالوجوب است و نياز به تبيين دارد. نظريه بيگبنگ تبييني نيست و بسياري از دانشمنداني كه اين نظريه را قبول دارند از خداباوران هستند لذا اين نظريه دلالتي بر خداناباوري ندارد. (مهر)