دايي جان ناپلئون و جنگ كازرون
فريدون مجلسي
چند روز پيش در صفحه آخر روزنامه اعتماد (سه شهريور)، مطلبي درباره بازگشايي سفارت انگليس زير عنوان «تاريخ تكرار نشد» از هنرمند و هنرشناس برجسته آقاي محمد بهشتي چاپ شده بود كه ضمن يادآوري خاطرهاي از شادروان دكتر شهريار عدل اشارهاي به تلاشهايي شده بود كه پس از جنگهاي ايران و روس در زمان عباسميرزا و محمدشاه و ناصرالدينشاه قاجار براي بازستاندن هرات صورت گرفت و از جنگ كازرون در آخرين تلاش ياد كردهاند كه با فداكاري عشاير و سربازان ايراني چيزي نمانده بود به شكست انگليسها بينجامد و سرانجام منجر به پيمان پاريس و دست شستن از هرات ميشود و افزوده بودند: «جالب است كه اين وضعيت تاريخي جنگ كازرون با وجود اهميت و اعتباري كه براي ايران داشت از همان ابتدا تا به حال همواره مورد مضحكه قرار گرفته است؛ از جمله كتاب و سريال مشهور داييجان ناپلئون كه با وجود همه ارزشهايش مثل شيريني و رواني قلم، قدرت داستان و كارگرداني و بازيهاي عالي، نقش توپخانه تبليغاتي انگليس را ايفا كرده و جنگ كازرون را تبديل به نماد بيكفايتي ايرانيان كرده است».
با توجه به ارزش فوقالعادهاي كه براي اين كتاب استثنايي و نويسنده و كارگردان سريال و بازيگران فرهيختهاش قائل هستم لازم دانستم تذكري براي رفع سوءتفاهم بدهم. راستش نويسندگي فقط به داشتن قوه تخيل و استعداد داستانسرايي و دست به قلم بردن نيست. سواد ميخواهد. با قوه تخيل ميتوان قصهاي سرهم كرد، اما براي آگاهي دادن و پيام رساندن بايد آگاه بود و سواد داشت و سنجيده نوشت. وقتي نويسندهاي برجسته كتابي ارزنده و كمنظير مانند دايي جان ناپلئون را با آن طنز انتقادي فاخر مينويسد قطعا بيش از هر كس زمان و مكان و وقايع موضوع اثرش را آگاهانه ميسنجد.
در نقد و انتقاد درباره چنين اثري و چنان نويسندهاي كسي نميتواند با دوسطر ملهم از رويكردي سياسي خط بطلان بر يك شاهكار ادبي بكشد و بايد بسيار محتاط بود. اما درست است، در دايي جان ناپلئون به بهانه جنگ كازرون كاريكاتوري مضحكهآميز از بيكفايتي حكومت ايران ترسيم شده و به ريش آنهايي كه همهچيز را دست انگليسيهاي قدر قدرت ميدانند و در برابرش تسليم ميشوند خنديده است. نويسنده «دايي جان ناپلئون» و كارگرداني كه آن را به صورت سريال درآورد و بازيگران هنرمند و فرهيختهاش همگي از كمال ميهندوستي آگاهانه و متعهدانه برخوردار بودهاند. آنقدر آگاه بودند كه زمان و مكان وقوع داستان را به خوبي درك كنند. براي وارد كردن چنين اتهامي لازم است نگاهي به كتاب و سريال مورد انتقاد بشود. آن وقت درمييابيم كه آن جنگ كازروني كه منجر به پيمان پاريس شد امري است كه در ميانه قرن نوزدهم در زمان ناصرالدينشاه رخ داد، درحاليكه داستان دايي جان ناپلئون همراه با اتومبيل و دنگ و فنگهاي مدرن مربوط به جنگ جهاني اول و اشغال ايران توسط قواي انگليسي (اغلب هندي) در قرن بيستم است. در اين جنگ پس از ورود قواي انگليس در كازرون مقاومتي در برابرشان ميشود كه با وجود تلاش صولتالدوله قشقايي و قواي نظامي و عشايري، در اثر خيانت برخي از خوانين و بيكفايتيهاي حكومتي به وضع مضحكهآميزي به شكست و گشودن راه ورود انگليسيها منجر شد. «ايفاي نقش توپخانه تبليغاتي انگليس» اتهام سنگيني است كه به نويسنده و كارگردان و هنرمندان آن سريال نميچسبد.