انتشار چند جلد از «مجموعه سيستان» - كتابهاي «گويش سيستان» و «ادبيات سيستان»- كه داستانگوي دانش، فرهنگ خويي و پشتكار غلامرضا عمراني است، كوششي ستودني براي نگه داشت گوهري گرانقيمت از ميراث معنوي ايرانيان است. گويش سيستاني، يكي از شاخابههاي قُلزمي است كه پارسياش ميخوانيم؛ ژيلبرت لازار، اين گويش را يكي از شگفتترين شكلهاي محلي پارسي، ميداند و از سخنش در آغاز مقاله «صرف فعل در فارسي گفتاري سيستان» چنين دريافت ميشود كه وقتي در بررسيهاي فولكلوريك، متاثر از زبان رسمي به توصيف گفتار يك منطقه ميپردازيم، ويژگيهاي گويش محلي بازتابانده نميشود. بنابر گوشزد لازار، درمييابيم كه زبانشناس با هر شكل زبان كه سروكار دارد در بررسي و شناخت آن بايد گامهايش بسيار فراتر از يك پژوهنده فرهنگ عاميانه باشد. بيشتر- و نه همه- آثاري كه تاكنون درباره گويش سيستاني نشر يافته- هرچند ارزشمندند- دستاورد نگاه زبانشناسانه نيستند (نويسندگان اين آثار نيز چنين ادعايي ندارند)؛ پژوهش غلامرضا عمراني، ارمغان سيري زبانشناختي در گويش سيستاني است. پژوهشي كه از سالها پيشتر از اين، از ميداني در بازارچه قبرستاني زابل، پاورچين پاورچين خود را به كاوشي آگاهانه رسانده و آنقدر بختيار بوده است كه ناكامي دو بار عدم نشر را پشت سر بگذارد تا فربه و شاداب، روزگار ذوق را سپري كند و نشاندار دانش زبانشناسي شود. آنچه اكنون پيش رو داريم (=مجموعه كتابهاي گويش و ادبيات سيستاني، غلامرضا عمراني) بازگوينده اين واقعيت است كه نويسنده، بيگمان، بارها در ميدان تجربه و آزمايش اندوختههايش را سنجيده؛ - با احترام به اجتهاد و كوشش همه پژوهندگان اين حوزه- بايد گفت اثر ارجمند عمراني به گزارشهاي سنتي استوار بر لغت معني و نگاه خرد به گويش سيستاني پايان داده است. پس از اين، هر تلاشي به «روش» علمي و شيوههاي درست تحقيق استوار خواهد بود، تنها همين پيامد، بس است تا بگوييم عمراني، در اين پژوهش كامگار بوده است اما اين تنها دستاورد او نيست، او نظام ارتباطي مردم دشت سيستان را با روشي علمي و دقتي آزمايشگاهي در هنگامهاي بررسي و توصيف كرده است كه- اگرچه نشانههاي موجود بيانگر روند نابودي اين گويش نيست- كاهش گويندگان، ملموس است. اين كاهش زنگ خطري است كه نميتوان از كنار آن به سادگي گذشت- خطري كه براي همه گويشها و گونههاي زباني ايراني شاخ و شانه ميكشد-. توصيف زبان با اين گستره و دامنه علمي، رويكردي تازه به گويندگان اين گويش و همه زابلستانيهايي كه ديگر به اين گويش سخن نميگويند- چون نگارنده اين سطور- ميبخشد و يادآور ميشود كه به خودمان نجنبيم، اين مرده ريگ پدران را نيز چون زمينهاي آباد سيستان به غبار خواهيم سپرد و كاغذها / الواح فشرده نوري، گورجاي اين گويش، براي دريغاگويي نسلهاي بعد خواهد بود. پس رهاورد ديگر اين تحقيق، به خود قومي است كه ميراثدار اين گويشند.
گستردگي كار به گونهاي است كه در بخش گويش سيستان تاكنون بيش از 2500 صفحه به چاپ رسيده و هنوز بخشهايي از اين پژوهش منتشر نشده- مباحثي چون گروه اسمي، گروه قيدي، وندها... -. اين حجم، زمزمه اين پرسش را جان ميبخشد كه چرا نويسنده، براي توصيف يك گويش / گونه جغرافيايي از يك زبان، به وسعتي بررسي و كاوش كرده كه پنداري با زبان معيار در گسترهاي پهناور سروكار داريم؟ بيترديد، ميدانيم كه نمودهاي آوايي زبان در هر شكلي (زبان، گويش، گونه و لهجه) با تمام انواع و زيرمجموعههايشان، چون ابزار ارتباط يك جامعه زبانياند، همان بررسي و توصيفي را ميطلبند كه درباره زبان رسمي كاربرد دارد. ابزار ارتباط يك جامعه زباني، در واقع زبان آن جامعه است، حال ميخواهد رسمي باشد يا غيررسمي، معيار يا جز آن. انواع گونه، گويش، لهجه، چه جغرافيايي، چه طبقاjي، چه شغلي يا... در توصيف و بررسي، در حد و اندازه يك زبان رسمي اهميت مييابند و روش علمي و دامنهاي گسترده را ميجويند تا شناسانده شوند. حال گويش سيستاني كه تنها همان آواشناسياش برانگيزنده شگفتي مخاطب است آيا نبايد به دقت و وسواسي گسترده مطالعه شود البته كه چنين است. توضيح عمراني در اين باره، در آغاز فصل نخست جلد يك «گويش سيستان» روشنگر است.
گستردگي چنين مطالعهاي، براي زبان رسمي و ديگر گويشهاي آن و نيز زبانهاي خويشاوند سودمند است و ارمغانهاي بسيار دارد تا آنجايي كه نويسنده اين گفتار آگاه است درباره زبانها و گويشهاي ايراني، پژوهشي با اين وسعت و دقت رخ نداده است پس اين تحقيق ميتواند به همه كاوشهاي زبانشناختي درباره زبانهاي ايراني الگويي مناسب پيشكش كند.
اساس توصيف و بررسي نويسنده، نظريه ساختاري است. بر همين پايه، او عناصر گويش سيستاني را در چارچوب شبكهاي از روابط مطالعه كرده است. جلد نخست كتاب «آواشناسي گويش سيستاني»، توصيف همخوانها، واكهها و الگوهاي هجايي در گويش سيستاني، بررسي دستگاه آوايي اين گويش، در 700 صفحه، با دقت و حوصلهاي رشكبرانگيز و سپس بررسي ساختار جمله در جلد دوم، آنگاه پردازش دستور توصيفي در جلدهاي بعد كه تاكنون گروههاي فعلي در جلدهاي سوم و چهارم، وصف شده، جستاري بينظير را شكل بخشيده است. عمراني در زمينه دستور زبان ساختگرا، در زبان معيار، تجربه همكاري را با وحيديان كاميار دارد كه دستاورد آن «دستور زبان فارسي1» انتشارات سمت و كتابهاي زبان فارسي دوره دبيرستان است. كتاب آموزشي «زبان فارسي» (راهبردهاي ياددهي-يادگيري) كه كتاب آموزشي موسسه مبتكران است نيز حاصل كار او و هامون سبطي است. يقينا او اگر در پي سود مادي و شهرت بود، حضورش در حوزه آموزش كه حالا به تجارت گره خورده، بسيار كارگشاتر و سودآورتر بود تا كار علمي و فرهنگي كه دشواريها و تنگناهايش را كم و بيش ميدانيم.
در گستره ايران فرهنگي (= همه سرزمينهايي كه تاريخ و فرهنگ مشترك با ما دارند و رسانه ارتباطيشان در مجموعه زبانهاي ايران ميگنجد) مخاطبان ميتوانند بهره خود را از اين اثر ببرند. يافتن ويژگيهايي كه رگههاي خويشاوندي گويشها و گونههاي زبان را نشان ميدهد، در يك پژوهش مبتني بر زبانشناسي و روشمند، آسانياب و دستيافتنيتر است. يافتن تركيب واژگان و قواعد زباني مشترك، جستوجوي ريشههاي واژگان، حتي تلفظ واژههايي كه در يك زبان، گويش يا گونه، فروگذاشته شده و تنها در ميراث مكتوب ديده ميشود ولي در ديگري همچنان كاربرد دارد، راهگشاي پژوهندگان و اهل زبان است. اين همه را ميتوان با دستيابي به توصيف ساختاري گويشها و زبانهاي خويشاوند و همخانواده پي گرفت. با اين وصف، مجموعه عمراني، نه تنها در سرتاسر ايران بلكه فراتر از مرزهاي سياسي در كل سرزمينهاي ايراني راهگشاي دانشپژوهان است. پس هر پژوهشي از اين گونه درباره گويشها و زبانهاي ايراني براي تمام اقوام ايراني فرخنده و سودمند است. مثلا، توجه به الگوهاي هجايي زابليها و اين نكته كه در فارسي ميانه و تاريخ زبانهاي ايراني، نمونههاي اين الگوهاي هجايي را داشتهايم و هماكنون نيز در بسياري از زبانهاي هند و اروپايي، اين الگوها ديده ميشود، ما را در گمانهزني نسبت به تلفظ پارهاي واژگان كه دانشمندان زبانشناس و فقه اللغه ايراني براي تلفظشان نشانه ي[؟] به كار ميبرند، ياري ميكند تا - اگرچه نه دقيق- گماني نزديكتر به واقعيت ببريم.
نكته ديگري كه ميتوان از بسياري سودمنديهاي «آواشناسي گويش سيستان» دريافت، اين است كه در آموزش زبان راهگشاست. مثلا، امروزه در تمام دورههاي آموزشي زبان فارسي، به كاربران ميآموزند كه دومين واج هجا همواره واكه است. در فارسي بايد واژگان بيگانه را هم با همين دستگاه، تلفظ كرد! ما پارسيزبانها نميتوانيم (print) بگوييم پس بايد آن را دو هجايي و (perint) تلفظ بكنيم! والا دستگاه هجايي ما آسيب ميبيند! ايرانيان اما، آسوده از اين سفارش، واژههاي دخيل اروپايي را با همان تلفظ زبان مبدا، به كار ميبرند، پس چه ايرادي دارد كه در آموزش زبان فارسي به ويژگيهاي گويشها هم توجه كنند تا پيش از آنكه مجبور شويم قواعدي را به خاطر واژههاي بيگانه، در ساختار زبان خود بيفزاييم، به وجود آن در پيشينه زبان و نيز زندگياش در گويشها، گونهها و لهجههاي كنوني باور داشته باشيم و دستكم آن را از ويژگيهاي گويشها و گونههاي جغرافيايي و غيرفعال در زبان معيار بدانيم.
در آثاري كه تاكنون كه به گويش سيستاني- يا درباره آن- منتشر شده، تلفظها با نوعي واجنگاري، نشان داده شده است. در اين جستار، ما براي نخستينبار، آوانويسي دقيق تلفظها را ميبينيم. شايد بسياري بر اين باور باشند كه اگر اين آوانگاري با حروف فارسي ميبود،
بر سادگي خواندنش ميافزود، ولي اگر اين اتفاق ميافتاد از سويي تلفظ دقيق براي غيرسيستانيها دشوار ميشد و از ديگر سو هر كسي را پسند نميافتاد چون شيوهاي تدوين شده و مشخص براي اين كار تاكنون پديد نيامده و هر كس به سليقه خود نشانههايي را با حروف فارسي براي گويشهاي منطقهاي به كار ميبرد، همان بهتر كه با آوانگاري پذيرفته شده فرامرزي، همه سليقهها و علايق، يك دست و يك جهت شود، با اين حال راه براي پيشنهاد يك آوانگاري ايراني كه بتواند همه گويشها و لهجهها را بازتاباند بسته نيست.
نكته مهمي كه نبايد در چاپ بعدي از آن غفلت كرد، اين است كه اين مجموعه، در واقع دانش نامه زبان، ادبيات و فرهنگ مردم نيمروز ايران است، پس صفحهآرايي و ويژگيهاي چاپي آن اگر با استانداردهاي لازم اين نوع آثار منتشر شود بهتر است تا مراجعه به آن و يافتن موضوع مورد نظر، آسانتر شود، مثلا سر صفحه، در اين زمينه، ميتواند خيلي راهگشا باشد، در چاپ موجود، فقط نام كتاب بر پيشاني صفحههاست، حال آنكه با تغيير موضوع بهتر است، سر صفحه نيز راهنماي مخاطب كتاب، براي موضوع صفحه/فصل/بخش باشد. فهرست موضوعي در پايان كتاب... و مواردي از اين دست، براي اين كتاب ارجمند بايسته است؛ چنين اثري بايد بسيار شايستهتر از اين نشر يابد.
انبوهي نمونهها و مثالها در اين تحقيق توصيفي، بيگمان آگاهانه و به قصد شناساندن و نماياندن دقيق زبان به مخاطب، بعد ترويجي پژوهش را آشكار ميكند، به ويژه آوردن زبانزدها در پايان هر بخش در جلد سوم. به طور كلي نميتوان وجه آموزشي اين كتابها را ناديده گرفت ولي اين وجه چيرگي ندارد. در برگ برگ اين توصيف، شاخصهاي علمي چيره بر اثر است. با اين حال، پيشگفتارها، عبارتهاي معترضه در متن و پانويسها، نشانههايي است از حضور دل آگاهي در پس اين خرد. هرچند كاربرد به جاي واژگان، به ويژه صفات و قيدها، نشانگان متني علمياند، پسزمينه كلام، جاني مغاني و دلي سوخته و عاشق ايران زمين و فرهنگ كهنش را پنهان نميكند! اين نشانهها، پنداري گوشه قباي اهل دلي را از لاي در فروبسته زبان علمي مينماياند! شادا جان شريفي كه در پس پرده، حافظ راز خود و عارف وقت خويش است.
به نظر ميرسد غلامرضا عمراني، چون بسياري همشهريان فرهنگي و فرزانه خود، نگران ميراث معنوي نياكان و حريم فرهنگي است كه دستخوش آشفتگيها و نابسامانيها، براي نسل جديد، رنگ باخته است. از عمراني، بسيار ميتوان آموخت؛ او آموزگاري است كه سايه استادياش بر سر كسي سنگيني نميكند، زير اين درخت، خنكاي گواراي فروتني
آساك مان ميبخشد. صلاي معرفتي است كه به ناچار بايد، روشنايي كومههامان را از آتشي كه او در كلبه دارد، قبسي جستوجو كنيم. به احترام او كه قواعد گويش پارسيگويان سيستان را براي ايرانيان ثبت ميكند و به گراميداشت كشاورزان، پيشهوران و كارگران زابلستان كه در بيداد و نامهربانيهاي روزگار بر ماندگاري اين ميراث نياكان خويش ابرام ميورزند، بايد كلاه از سربرداريم؛ مباد كه زير غبار سياست و فريب دنياي نو و بهانه قهر طبيعت، گوهر ارجمند پس افكند روزگاران گم شود.
خشكسالي و شدت بادهاي سيستان كه حالا دارد همه فصلها را درمينوردد، زندگي در سيستان را دشوار كرده است، سوداييان ميپندارند، تلاش براي شكلگيري منطقه آزاد تجاري از كوشش براي احياي هامون و هيرمند و توجه به كشاورزي، سودآورتر و بسيار آسانتر است؛ اهل سياست- كه هرگز نمايندگان خوبي براي فرهنگ نيمروز نبودهاند- سردرگم مواضع سياسي و اجتماعي خويش هستند؛ و هر روز از آن گل جاي سبز دشت سيستان كاسته ميشود. كوچ و جاذبههاي دنياي جديد، بسياري از نشانههاي قوميت را از اين مردم گرفته است. مهمترين و شايد خانه اين قوم، زبان آنان است كه اگر چارهانديشي نشود، چون تاكستانها و گندمزارانش خواهد سوخت و اين يعني سوختن شكلي از زندگي، گونهاي از انديشيدن، پارهاي گرامي از فرهنگ و بخش عظيمالشأني از ميراث معنوي انسانها.
تلاشهاي پژوهشي و آفرينشهاي ادبي در اين چند دهه، كوششهاي شهريار شعر سيستان، غلامعلي رييسالذاكرين و سپس جواناني كه به دنبال او سرايش به اين گويش را پي گرفتند، اين حقيقت را استوار داشته است كه اگر سياست و طبيعت، سيستانيها را ناكام فرو ميهلد، اين مردم در فرهنگ، بخت يار و كامگارند. اشعار و قصهها به گويش اين مردم و آثار تحقيقي در اينباره، پيامآور اين ماجراست كه سيستان، باد سر و دستافشان، بر فرزانگي پاي ميافشرد و نيت ماندن دارد. اين يادداشت منگ و ميزده را با اين بيت اقبال لاهوري پايان ميدهم كه:
گمان مبر كه به پايان رسيد كار مغان/ هزار باده ناخورده در رگ تاك است
محمود خليلي
1- ترجمه این مقاله را جواد محمديخمك در پیوست «واژهنامه سکزی» منتشر كرده است.