• 1404 دوشنبه 17 آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6209 -
  • 1421 دوشنبه 17 آذر

زندگي با طعم معنا

مهدي دهقان منشادي

بشر در طول دوران هستي خود مدام با مفهوم «معني زندگي» كلنجار رفته و پرسش هميشگي فلسفه حول محور «چيستي» و «معني» زندگي بوده است. در پسِ انديشه‌هاي انسان اين حقيقت نمايان مي‌شود كه اين «معنا» است كه زندگي را مانا مي‌كند. معنا چون ريسماني است كه انسان را به زندگي پيوند مي‌دهد. معنا همچون ميله داخل اتوبوسِ شناور در سطح شهر است كه مسافران براي جلوگيري از سقوط به آن متوسل مي‌شوند و در شرايط ناپايدار، آنها را سرپا نگه مي‌دارد. نتايج گزارشات و پژوهش‌هاي جهاني و كشوري هر روز از وقوع تعداد زيادي از خودكشي‌ها خبر مي‌دهند و خودكشي زماني اتفاق مي‌افتد كه نخ يا ريسمان معني زندگي پاره شده باشد و با احساس پوچي، حوصله و ميلي براي ادامه زندگي در وجود كسي باقي نمانده باشد.  آدم‌هاي خوشبخت كه به ادامه زندگي تمايل دارند معمولا معنايي را در زندگي خود يافته‌اند. خوشبختي حالتي از رضايتمندي ذهني و رواني است. آرتور شوپنهاور آلماني كه به عنوان فيلسوف بدبين نسبت به زندگي شهرت دارد در كتاب خود با عنوان «در باب حكمت زندگي» اعتقاد دارد در وحله اول كسي خوشبخت است كه پا به اين دنيا و عرصه زندگان ننهاده است. با اين همه به نظر او در بين زندگان، خوشبخت كسي است كه از سلامت كامل برخوردار بوده و بايد قدر سلامتي خود را بداند. همچنين او معتقد است ميزان غناي دروني هر فرد خوشبختي او را مشخص كرده و دلخوشي‌هاي برآمده از غناي درون است كه معناي زندگي آدم‌ها را مشخص مي‌سازد. غنا و ثروت دروني و روحي افراد (عشق و علاقه به هنر، ادبيات، طبيعت، معنويات و ...) چنان به آنها معني عميق مي‌بخشد كه مي‌تواند آنها را به دور از جامعه در گوشه‌اي نشانده و به زندگي مشغول سازد. او مي‌گويد: آنچه انسان در خود دارد براي خرسندي‌اش كافي است. مصداق گفته او در ادبيات فارسي بسيار وجود دارد؛ عطار نيشابوري در جايي مي‌گويد: اندر ضمير دل‌ها گنجي نهان نهادي/ از دل اگر برآيد در آسمان نگنجد؛ يا حافظ كه گفته است: سال‌ها دل طلبِ جامِ جم از ما مي‌كرد/ وآنچه خود داشت ز بيگانه تمنّا مي‌كرد. سعدي هم در مطلع غزلي، از بيهوده گشتن براي يافتن مقصود سخن گفته است: عمرها در پي مقصود به جان گرديديم/ دوست در خانه و ما گِرد جهان گرديديم. با اين همه هستند افراد زيادي كه خوشبختي خود را وابسته به عوامل بيرون و كسان و چيزهاي مستقل از خود مي‌دانند و معناي برآمده از آن، به پايداري معناي برخاسته از غناي درون نبوده و نخواهد بود.
داشتن معنا در زندگي باعث تاب‌آوري در شرايط سخت مي‌شود. به عبارتي مي‌توان به اين سخن فردريش نيچه اشاره كرد كه: كسي كه «چرايي» براي زيستن دارد، با هر «چگونه‌اي» خواهد ساخت. اين مهم به خوبي در كتاب «انسان در جست‌وجوي معني» اثر ويكتور فرانكل نمود يافته است. فرانكل كه از جمله در بند كشيدگان اردوگاه‌هاي كار اجباري نازي‌ها در خلال جنگ جهاني دوم بود، خود با يافتن معناهايي براي زندگي توانست شرايط سخت و طاقت‌فرساي آشويتس را تحمل كند و به روزنه‌هاي اميد دل ببندد. فرانكل در اين كتاب به ما مي‌آموزد كه حتي در سخت‌ترين شرايط نيز مي‌توان معنا و هدف را در زندگي پيدا كرد و به آن چنگ زد. شايد يكي از بهترين كتاب‌هايي كه در سال‌هاي اخير معناي زندگي را براي ما واشكافي كرده، «درباره معني زندگي» اثر ويل دورانت باشد كه در ايران به فارسي ترجمه شده و توسط ناشران مختلفي منتشر گرديده است. دورانت در پاييز 1930 در خانه‌اش مشغول جمع كردن برگ‌هاي پاييزي بود كه مرد خوش‌پوشي به او مراجعه كرد و گفت قصد خود‌كشي دارد مگر آنكه آن انديشمند بتواند با راهنمايي‌هايش او را از آن كار منصرف كند. دورانت در آن لحظه سعي كرد راه‌هايي را پيش پاي مرد قرار دهد و او را مجاب به ادامه زندگي كند و بعد از رفتن آن مرد نفهميد سرنوشت او چه شده است اما پس از آن ملاقات بود كه تصميم گرفت كتابي را درباره معني زندگي بنويسد. به همين منظور او نامه‌اي را به شخصيت‌هاي مختلف فرهنگي و سياسي مشهور جهان نوشت و با ذكر سوالاتي از آنها خواست معناي زندگي خود را توضيح دهند: زندگي براي شما چه معنايي دارد؟ تسلي‌ها و خوشي‎هايتان را از كجا پيدا مي‎كنيد؟ و... سينكلر لوييس، جان ارسكين، آندره موروئا، ويل راجرز، جواهر لعل نهرو، گاندي، جورج برنارد شاو، برتراند راسل و افراد ديگري همچون اوئن سي ميدلتون كه يك زنداني معروف حبس ابد بود هر يك به تفصيل يا جسته و گريخته پاسخي را براي دورانت ارسال كردند و از معناي زندگي خود گفتند. برخي معني زندگي را در نوشتن و خواندن و انجام دادن برخي كارها براي خودشان يافته و به دين و معنويت تاخته بودند و برخي هم دين و معنويت و اخلاق را معناي زندگي خود قلمداد كردند. جواهر لعل نهرو معني زندگي را در تلاش براي رسيدن به آزادي مورد دلخواه ملتش مي‌يافت و عده‌اي خوشي و رضايتمندي خود را در مفيد بودن به حال پدر و مادر و ديگران مي‌يافتند. استفانسون ماجراجو و نويسنده هم پاسخ داده بود: اگر هيچ كس معني زندگي را پيدا نكرده، هيچ كس هم ثابت نكرده كه زندگي معنايي ندارد. آنچه احتمالا بي‌معني است اين سوال است كه آيا زندگي معنا دارد؟ از نظر فرد محكوم به حبس ابد حتي پشت ميله‌هاي زندان هم زندگي مي‌توانست فوق‌العاده جالب و ارزشمند باشد به عقيده او در زندان همه‌چيز بستگي دارد به ايماني كه انسان به صحت و استواري فلسفه خود دارد. ويل دورانت در جمع‌بندي و تفسير خود پيرامون معناي زندگي معتقد است بزرگ‌ترين اشتباه در تاريخ بشر، كشف حقيقت بود. هر چه علم بيشتر پيشرفت كرد و حقيقت آشكارتر شد آدمي پندارها و قيدهايي را از دست داد كه زماني موجب تسلي‌اش بودند و براي او معناي زندگي به حساب مي‌آمدند. او مي‌گويد حقيقت زيبا نيست و شايستگي آن را ندارد كه با اشتياق دنبال شود. آدم‌ها در شرايط سخت كه نسبت به زمين بدبين مي‌شوند مي‌توانند با خوش‌بيني نسبت به آسمان به معنا و آرامش خاطر برسند. به نظر او دين اميد را فراسوي قبر مي‌بيند كه علم و انديشه آن را كم رنگ كرده‌اند. پس به زعم او اختراع انديشه يكي از خطاهاي بشر بوده است كه با كنار زدن پشتوانه‌ها و حرمت‌هاي فوق طبيعي، زير پاي اخلاق و نيز معنا را خالي مي‌كند. او در قسمت‌هاي پاياني كتاب، دين را بخشي از معناي زندگي مي‌داند و مي‌گويد وقتي از كنار دهي كوچك كه به گرد كليسايي شكل گرفته مي‌گذرد مي‌تواند در ذهن تصور كند كه در زير سقف كليسا چه مهملات باور نكردني توسط كشيش در گوش دهقانان فقير روستايي موعظه مي‌شود و چه تعصبي در آنجا پرورش داده مي‌شود تا از ايمان خود در برابر حقيقت دفاع كنند، اما دلم با آنهاست. به نظر دورانت آدم نبايد به خود اجازه دهد تا آنها را با حقيقت آشنا كرده و معناي زندگي آنها را از بين ببرد كه شتاب در نابود كردن ايمان روستاييان فقير نشانه ذهني كم عمق و بي‌ملاحظه است. او يادآوري مي‌كند كه خوشبختي حالتي از رضايتمندي ذهني است. رضايتمندي را مي‌توان در جزيره‌اي دور افتاده، در شهري كوچك، يا در خانه‌اي اجاره‌اي يافت. مي‌توان آن را در كاخ‌هاي ثروتمندان يا كوخ‌هاي فقيران پيدا كرد. محصور بودن در زندان موجب بدبختي نمي‌شود اگر غير از اين بود همه كساني كه آزادند خوشبخت بودند و فقر هم موجب بدبختي نمي‌شود كه اگر غير از اين بود ثروتمندان همه خوشبخت بودند. خوشبختي نه نژادي است، نه مالي، نه اجتماعي، و نه جغرافيايي بلكه خوشبختي شكلي از رضايتمندي ذهني است كه اقامتگاه منطقي آن در درون ذهن آدم‌ها قرار دارد. زندگي با طعم معنا مانا مي‌ماند و معنا چيزي نيست كه بتوان آن را به سادگي به عاريت گرفت. معناي زندگي از درون مي‌جوشد و غناي دروني مورد تاكيد شوپنهاور است كه به خلق معناهايي عميق منجر مي‌شود. دلبستگي به خواندن و نوشتن، كتاب و قلم، موسيقي و هنر، اخلاق و معنويت، آب و خاك و خانواده و هم‌نوع همه در ذهن شكل مي‌گيرد و معني پيدا مي‌كند. معناي زندگي براي هر انساني چون ريسماني است كه او را به زندگي پيوند زده و بقاي او را سبب مي‌شود. غناي دروني حتي مي‌تواند چشم را به روي زيبايي‌ها و لذت‌هاي كوچك زمين بگشايد و گفته آندره ژيد خطاب به معشوقه‌اش را گوشزد كند كه: ‌اي كاش عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه بدان مي‌نگري. قدم زدن زير باران، احساس وزش باد، خيره شدن به برف در زير پرتوهاي آفتاب، لمس ميوه كاج، ديدن پاييز، تماشاي كفترهاي عاشق، استشمام بوي قهوه و دارچين و رزماري و هزاران كوچك‌ زيباي وصف‌ناپذير از آن جمله است كه تنها روح غني و چشم نكته سنج مي‌تواند آن را به لذت تبديل كند و با آن معنايي را براي زندگي كردن به وجود آورد. حتي اگر اقتصاد ضعيف با تورم‌هاي مرد افكنش اميد را پشت آينده مه آلود پنهان كند زندگي آنقدر زيبايي‌ دارد كه طعم معنا را به جان آدمي بنشاند. در تاريخ و جغرافيايي كه اميد به روزهاي خوب، سراب شده است، كوچك‌هاي زيبا مي‌توانند فرياد‌رس انسان‌ها باشند به شرط آنكه عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه بدان مي‌نگري.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون