به مناسبت سالروز تولد جواد طباطبایی و عبدالکریم سروش
روشنفکران در غربت
محسن آزموده
به گفته ویکیپدیا، 23 آذرماه سالروز تولد جواد طباطبایی و 25 آذر سالروز تولد عبدالکریم سروش است. دو روشنفکر برجسته و نامآور ایرانی که اولی از اینکه «روشنفکر» خوانده شود، خوشش نمیآمد و با روشنفکران ایرانی چندان بر سر مهر نبود و دومی خود را روشنفکر دینی می خواند. هر دو هشتاد سال پیش در سال 1324 به دنیا آمدند، اولی در تبریز و دومی در تهران. طرفه آنکه هر دو در نهایت به ینگه دنیا رفتند. دکتر طباطبایی در سال 1401 در ایالات متحده از دنیا رفت و دکتر سروش سالهاست که ناگزیر ایران را ترک کرده و در دانشگاههای خارج از کشور به تدریس و تحقیق مشغول است.
واقعیت تلخی است. این هر دو اندیشمند ایرانی مثل بسیاری دیگر از جمله محمد مجتهد شبستری و سیدحسین نصر و حسین بشیریه و ناصر کاتوزیان و مصطفی ملکیان و مرتضی مردیها و... پایشان از دانشگاهها بریده شد و برای کار و تحقیق ناگزیر شدند که دانشگاهی خارج از کشور بیابند یا در فضاهای آموزشی و تحقیقاتی خارج از دانشگاهها محفل و جایی برای کار و پژوهش بیابند. اما مگر این اندیشمندان چه میگویند و چه میکنند، جز اندیشیدن و نوشتن و ترجمه کردن و سخن گفتن؟ گیریم برخی از اندیشهها و افکار آنها به مذاق برخی خوش نیاید و افراد یا گروههایی با شماری از دیدگاههای آنها مخالف باشند و نظرات متفاوتی داشته باشند.
در مورد عبدالکریم سروش اگر مثل مصطفی ملکیان نگوییم، موثرترین، قطعا یکی از موثرترین روشنفکران و متفکران ایران بعد از انقلاب است و از این حیث میتوان او را با چهرههایی چون جلال آلاحمد و علی شریعتی مقایسه کرد. سروش در زمینههای متفاوت اثرگذار بوده، خواه از حیث دفاعش از تکثرگرایی و نواندیشی دینی و خواه از جهت ترویج آزادیخواهی و نفی انحصارطلبی و اقتدارگرایی. دکتر سروش مدافع سرسخت و مهم علوم اجتماعی در دهه 1360 است و مروج شاخههای مهمی از فلسفه آنگلو-آمریکن همچون فلسفه علم و فلسفه دین و فلسفه اخلاق. مباحث جدید در فلسفه دین و کلام جدید با سروش و برخی همفکرانش چون مجتهد شبستری و ملکیان و آرش نراقی در فضای فکری ایران شیوع پیدا کرد. دیدگاههای متفاوت و گاه رادیکال سروش در دینشناسی همواره مناقشه برانگیز بوده و هست. نگاه تازه و متفاوت او به فلسفه و کلام اسلامی و متفکرانی چون ملاصدرا و غزالی جان تازهای به مطالعات اسلامی بخشید. همچنین باید یاد کرد از خوانش جذاب و خواندنی و شنیدنی او از عرفان اسلامی و متفکران شاعری چون مولانا جلالالدین محمد بلخی و خواجه شمسالدین محمد حافظ شیرازی. بسیاری از مضامین و مفاهیم و تعابیری که سروش مطرح کرد و در زمان خود با نفی و تردیدهای بسیار مواجه شد، در دهههای بعد به صورت اصطلاحاتی شایع و مورد پذیرش از سوی همگان- حتی مخالفان قبلیاش- رواج یافت، مثل اصطلاح قرائتهای گوناگون از متن یا قبض و بسط قرائتها و تساهل و تسامح و...
جواد طباطبایی نیز به اذعان اکثریت اهل فکر ایران، یکی از مهمترین و اثرگذارترین متفکرین معاصر ایران است. اندیشمندی که مثل سروش قلمی تند و تیز و زبانی صریح داشت و با ابزار فلسفه قارهای (عمدتا فلسفه هگل و ایدهآلیسم آلمانی) و با تکیه بر متفکران آلمانی به بازخوانی رادیکال سنت فکری ایران پرداخت. او که شناختی دقیق از فلسفه اسلامی داشت و حقوق میدانست، علاقهمندان به تاریخ و سیاست در ایران را با فلسفه سیاسی به معنای دقیق و عمیق کلمه آشنا کرد و با رویکردی فلسفی(هگلی) به مطالعه اندرزنامهها و سیاستنامهها و نصیحتالملوکها پرداخت و چهره تازهای از سیاستمداران و متفکرانی چون خواجه نظامالملک و فارابی و ابنسینا و ابنخلدون ارائه کرد. نگاه تازه و متفاوت طباطبایی به شاهنامه فردوسی و غزلیات حافظ و دیوان سعدی و در نظر آوردن این شاعران به عنوان متفکران قوم از ویژگیهای بدیع و قابل توجه کار اوست. همچنین باید به خوانش نظری و نظرورزانه متفاوت او از تاریخ ایران به ویژه از صفویه به بعد تحت نظریههای انحطاط و زوال یاد کرد. طباطبایی مطالعه اندیشه سیاسی غرب را در ترازی متفاوت با پیشینیان طرح کرد و تفسیرهایی عمیق و دست اول از متفکرانی چون ماکیاوللی، هابز، روسو، هگل و... ارائه داد. طرح اندیشه ایرانشهری در دهههای پایانی زندگی او و دفاعش از ایران او را به عنوان فیلسوف ایرانشهر تثیبت کرد، متفکری که ایرانگرایی(اگر نگوییم ناسیونالیسم ایرانی) را عمقی فلسفی و تاریخی بخشید.
آنچه آمد به معنای انکار نقدها و نقاط مبهم در کارنامه این دو متفکر نیست. عملکرد دکتر سروش در برخی برهههای سیاسی از جمله انقلاب فرهنگی همچنان مناقشهبرانگیز است، همچنان که ادبیات تند و تسخرزن و تحقیرکننده او در برخورد با مخالفان. همین ویژگی اخیر درباره طباطبایی نیز صدق میکند. اما قطعا این نقاط خاکستری موجب نمیشود که ایشان از دانشگاه به عنوان اصلیترین محل حضور آنها محروم شوند. شگفت آنکه هر دو متفکر در کنار سایر اسمهایی که بالاتر از آنها یاد شد، بیشترین تاثیر را در فضای دانشگاهی ایران گذاشتند و اکنون بسیاری از استادان برجسته دانشگاهها مستقیما یا به صورت غیرمستقیم شاگرد ایشان هستند. عبرتی برای همه تنگ نظرانی که در این توهم به سر میبرند که با منع متفکران از تدریس در دانشگاه، میتوان جلوی جریان اندیشه و فکر را گرفت.