سينما، با قاببندي و ريتمهاي تصويري خود ميتواند از دل اتفاقات يلدا، قصه خلق كند
آيين نگاه؛ از بلنداي شب تا عمق قاب...
رضا كياني
شب يلدا، اين شب بلند و رازآلود، فراتر از نقطهاي در تقويم است؛ شبِ آستانهاي كه در تاريكياش نور اميد دميده ميشود، سكوت و انتظار معنا مييابد و تجربه انساني شكل ميگيرد. در دل اين شب، قصهها، آيينها و مراسم اقوام ايراني، از شمال و جنوب تا مركز و كوير، همچون نخهاي ناپيدا، شخصيتهايي چندلايه ميبافند: پيرمرد قصهگو كه با لرزش صدا و حركت دستش تاريخ و حافظه جمعي را به صحنه ميآورد، جواني در آستانه تصميم كه سايهها و نور اميد را در درون خود تجربه ميكند، كودكاني كه با شمع و سايه بازي ميكنند و خانوادهاي كه در سكوت جمعي خود معنا ميآفريند. اين شخصيتها، با تمام پيچيدگيهاي انساني، آمادهاند تا در سينما و نمايش جان بگيرند؛ آمادهاند تا از دل آيين، قصهاي دراماتيك، زنده و ملموس بيرون آيد.
پيش از هر چيز، شناخت روح حاكم بر يلدا ضروري است؛ روحي كه در همنشيني، صبر، گذار، اميد و همدلي جريان دارد. اگر اين روح به درستي درك شود، ديالوگها، سكوتها، حركتها و مكثها، خود به خود متولد ميشوند و طبيعي جلوه ميكنند. ديالوگپردازي در چنين فضايي، نه براي توضيح مستقيم يا شعار، بلكه براي زايش احساس و تجربه انساني است؛ جايي كه سكوت، تكرار و آيينها به زبان درام ترجمه ميشوند و قصه جان ميگيرد، درست همانطور كه يلدا در فرهنگ ايراني هميشه زنده مانده است. سينما در اين شب ميتواند زمان آستانهاي خلق كند؛ شبي كه روايت به كندي جريان مييابد تا شخصيتها مجال روبهرو شدن با درون، ديگري و گذشته را داشته باشند. قابهاي شبانه، نورهاي موضعي، سايههاي لرزان شمع و حركت دوربين، ابزارهايياند براي بازآفريني تجربه آييني و انساني يلدا. هنر نمايش نيز، با زنده بودن و حضور جسماني بازيگر، با صدا، نگاه و تنفس جمعي، تجربهاي نفس به نفس براي مخاطب فراهم ميآورد؛ تجربهاي كه ارزشهاي يلدايي را نه صرفا بازنمايي، بلكه در روح مخاطب جاري ميكند. زبان جهاني سينما، با قاببندي و ريتمهاي تصويري خود، ميتواند از دل اتفاقات و آيينهاي يلدا قصه خلق كند؛ قصهاي كه همزمان با واقعيتهاي فرهنگي و انساني، براي مخاطب فراتر از مرزها نيز قابل فهم و تاثيرگذار است. هنر نمايش نيز، با حضور زنده و تعامل مستقيم با مخاطب، او را شريك تجربه ميسازد؛ مخاطبي كه با شخصيتها، گفتوگوها و سكوتها نفس به نفس همراه ميشود و در اين مسير، ارزشهاي يلدايي را تجربه ميكند و درك ميكند.
هر پديدهاي وقتي با هنر همراه شود، ماندگار ميماند؛ زيرا زبان هنر، دربرگيرنده زيبايي، تخيل و احساسات، بر ذهن و روح انسان تاثيري عميق برجاي ميگذارد، از حافظه فردي فراتر ميرود و به تجربه جمعي بدل ميشود. اگر روح يلدا با درك دقيق و بازآفريني دراماتيك شخصيتها، ديالوگها و كنشها وارد سينما و نمايش شود، نه تنها آيين حفظ ميشود، بلكه زنده، معاصر و الهامبخش باقي ميماند.
يلدا در هنر، پلي است ميان سنت و تجربه انساني امروز؛ پلي كه از خيال آغاز ميشود، از دل آيينها و تجربههاي جمعي اقوام ايراني شكل ميگيرد و به تجربهاي مشترك، انساني و ماندگار ميرسد؛ تجربهاي كه روح يلدا را به نسلهاي آينده منتقل ميكند و در ذهن و قلب مخاطب جاودانه ميسازد. اين شب بلند، با سكوتها و نورهاي لرزان شمع، با قصهها و شخصيتهاي زندهاش، به ما يادآوري ميكند كه هنر نه بازنمايي سرد، نه شعار، بلكه زيستن تجربه و جريان معناست؛ تجربهاي كه در قاب تصوير، روي صحنه نمايش و در روح و ذهن مخاطب جاري ميشود و ماندگار ميماند.
زبان جهاني سينما، با قاببندي و ريتمهاي تصويري خود، ميتواند از دل اتفاقات و آيينهاي يلدا قصه خلق كند؛ قصهاي كه همزمان با واقعيتهاي فرهنگي و انساني، براي مخاطب فراتر از مرزها نيز قابل فهم و تاثيرگذار است. هنر نمايش نيز، با حضور زنده و تعامل مستقيم با مخاطب، او را شريك تجربه ميسازد؛ مخاطبي كه با شخصيتها، گفتوگوها و سكوتها نفس به نفس همراه ميشود و در اين مسير، ارزشهاي يلدايي را تجربه ميكند و درك ميكند.
هر پديدهاي وقتي با هنر همراه شود، ماندگار ميماند؛ زيرا زبان هنر، دربرگيرنده زيبايي، تخيل و احساسات، بر ذهن و روح انسان تاثيري عميق برجاي ميگذارد، از حافظه فردي فراتر ميرود و به تجربه جمعي بدل ميشود. اگر روح يلدا با درك دقيق و بازآفريني دراماتيك شخصيتها، ديالوگها و كنشها وارد سينما و نمايش شود، نه تنها آيين حفظ ميشود، بلكه زنده، معاصر و الهامبخش باقي ميماند.