شهر به شهر دور يك ميز
يوسف مذنب
احتمالا شما هم زماني كه خبر تشكيل اين شورا را شنيديد، پيش خودتان گفتيد اي بابا باز يك مشت نورچشمي پايتختنشيني كه هيچ جاي سر و ريختشان به ما نرفته و حالا ادعاي شناخت دغدغههاي ما را دارند، جمع شدند تا با شيرينبازيهايشان جايي براي خودشان باز كنند و اين نقطه را پلهاي كنند براي جاهاي مهمتر. بگذاريد همين اول خيالتان را كمي راحتتر كنم تا در ادامه بتوانيم خودمانيتر باشيم البته اگر حوصلهاي براي خواندن اين متن داشته باشيد، حقيقتش اين است كه اينجا از اين خبرها نيست! همه ما كه قرار شد در اين فضا فعال شويم ميدانستيم نه تنها پلهاي در كار نيست بلكه شايد تبديل به مانعي بلند در روزگارمان شود البته خب قسمت جذاب ماجرا اين بود كه ديگر فحش خوردن به بخش روزمره زندگيمان تبديل ميشد، جذاب به خاطر اينكه قرار است مقدار زيادي فحش جديد در اين مسير ياد بگيريم. اما در مورد پايتختنشيني بايد بگوييم اينبار كمي اوضاع متفاوت است، بله ميدانم كه هميشه همين ادعا را ميكنيم و اين حرفها برايتان تكراري است اما چرا ميگوييم متفاوت؟ زيرا اينبار قرار است كه ما استان به استان و شهرستان به شهرستان دنبال شما بگرديم و به سمتتان دست ياري دراز كنيم. ميدانم كه در اين ايام قشري ناجوانمردانه بذر نااميدي را در دلتان كاشتهاند و فكر ميكنيد اين كارها بيفايدهترين اقدامات روي زمين است و اگر امروز به آن بپيونديد فردا روزي خودتان را به سختي سرزنش خواهيد كرد اما اگر در كنار هم نباشيم چه ميشود؟ بايد بدانيم اگر امروز ما حرف نزنيم به جايمان حرف ميزنند و تصميم ميگيرند. اين صندليها دير يا زود تكميل ميشود اما آيا كسي كه آنجا خواهد نشست هم به اندازه تو دغدغهمند و نگران آينده است؟ هرقدر تا امروز خود را از اين فضا دور نگه داشتيم و سكوت كرديم كافي است، اينجا دقيقا همانجايي است كه بايد خودي نشان دهيم. زمان آن است كه برعكس دفعات گذشته نسل ما دور ميز بنشيند و براي آينده كشورش تلاش كند. حالا كه اين موقعيت پيش آمده جاي پاي نسل جديد استوار نميشود مگر اينكه همه ما در كنار يكديگر باشيم. اين دست كمك به سمت نسل زد از هميشه درازتر است و اين شماييد كه بايد براي ادامه اين مسير نه تنها اين دست، بلكه كشورمان را در آغوش بكشيد. پس با هر تفكري و هر چارچوبي همراه شويد چون اين قدمي بزرگ براي اتفاقات بزرگتر است. بگذار تو هم براي بچهها و نوههايت داستان خوبي داشته باشي؛ داستاني از يك ساختارشكني تاريخي، داستاني از يك قدم بزرگ و اساسي كه حين تعريف كردنش سرت را بالا بگيري و بگويي: بله! من هم بودم.عضو شوراي مشاوران نسل زد