نقدي بر انديشه و عمل كمونيسم
كار شما را آزاد خواهد كرد!
مهران فياض
شبح سيسوفوس (سيزيف) به دليل بدعهدي و تمرد او از خواست خدايان، يا شايد هم به علت لودادن زئوس، در تارتاروس (دوزخ) مجازات و مجبور شد مدام سنگي را به بالاي تپهاي بغلتاند و هميشه در يكقدمي قله اين سنگ به پايين بغلتد تا او تقاص گناهانش را با انجام هرروزه كاري بيهوده، كه شايد عذابآورترينِ شكنجهها باشد، پس بدهد. شايد با خود فكر كنيد اين افسانهاي اخلاقي درباره وفاي به عهد است كه ميتوان خوانشهاي متفاوت و درنتيجه برداشتهاي متفاوتي نيز از آن كرد، اما با نگاهي به تاريخ - خصوصا قرن بيستم- خواهيم ديد كه انسانهاي بيشماري و با مجازاتي مشابه سيسوفوس از حق زندگي عادي محروم شده و حتي زندگي خود را از دست دادهاند. تنها تفاوتي كه آن قربانيان را از سيسوفوس تمیيز ميدهد اين است كه آن انسانها نه تنها گناهي مرتكب نشده بودند بلكه به دليل نژاد، مذهب يا مليتي كه خودشان هيچ نقشي در انتخاب آن نداشتند محكوم به تحمل شكنجههايي فراتر از توان بشر شدند يا به دليل همراهنشدن با انديشهها و ايدئولوژيهاي افراطي و خامدستانه، ايدئولوژيهايي كه شايد تنها روي كاغذ زيبا و قابل اجراست!
با افشاگريهاي نيكيتا خروشچف در سال 1956، وجود اردوگاههاي كار و اصلاح (گولاگ) ژوزف استالين علني شد. الكساندر سولژنيتسين (برنده نوبل ادبيات 1970) كه خود دوران محكوميتش را چند سالي در گولاگهاي استاليني گذرانده بود با چاپ رمانهاي «يك روز از زندگي ايوان دنيسويچ» و «مجمعالجزاير گولاگ» به شرح زندگي و كار در اين شكنجهگاهها پرداخت. همچنين يوگنيا گينزبورگ در كتاب «در دل گردباد» به شرح تجربيات خود از هجده سال زندگي مشقتبار در گولاگ پرداخت. او كه زني شاعرمسلك بود، نه تنها زير بار دشواريهاي زندگي در اين اردوگاهها اميد خود را از دست نداد بلكه به خلق هنر نيز پرداخت. نازيها كه چند سالي بعد از حاكمان شوروي شروع به برپايي چنين اردوگاههايي كردند، در استفاده از شيوههاي غيرانساني شكنجه و مرگ زندانيان در اردوگاههاي كار اجباري گوي سبقت را از كمونيستها ربودند و قصاوت را به بالاترين درجه ممكن رساندند، آنهم با احداث اتاقهاي گاز و كورههاي جسدسوزي. نمونه ديگري از اين اردوگاهها كه شايد يكي از فجيعترين نمونهها باشد اردوگاههاي كار اجباري خمرهاي سرخ كامبوج تحت حاكميت پل بوت بود كه شرح آن در كتاب «هرگز نيُفت» نوشته روزنامهنگار امريكايي «پاتريشيا مك كورميك» آمده است و از زبان «آرن كرن-پوند» يكي از بازماندگان اين فاجعه روايت ميشود: «صبح زود قبل از آفتاب از خواب پا ميشيم، يه كم سوپ ميخوريم و بعد تمام روز توي مزرعه برنج كار ميكنيم... توي هر آخوري يه عالمه مرد كنار هم، شايد صد نفر. همهشون مثل حيوونا به هم بسته شدن... همهشون منتظرن برن به معبد واسه كتكخوردن و بعدشم كشتهشدن.» (انتشارات آرادمان؛ 1396) طي دوران حكوت پل بوت چيزي حدود يكچهارم جمعيت كل كشور كامبوج در آن زمان (سالهاي 1975 تا 1979) از بين رفتند. تمام مثالهاي بالا امروزه براي ما بخشي از تاريخ هستند، اما ميراث لنين نه تنها قرن بيستم را سيراب كرد بلكه به قرن بيستويكم هم رسيد و ما همچنان و با شدتي بيشتر شاهد اجراي شكنجهها و كار اجباري در كشور كرهشمالي هستيم. هر چند بسياري خوش ندارند كه گناه اين فجايع را به گردن لنين بيندازند و او را پيشوايي بدفهميده شده و مبرا از مسووليت تلفشدن جان و زندگي بيشمار انسانهاي بيگناه اين اردوگاهها تلقي كنند. اين اشخاص كافي است به منابع و اسناد زيادي كه بازگوكننده اتفاقات زمان روي كار آمدن او ميباشند، رجوع كنند. زماني كه حزب بلشويك در «مجلس موسسان» از ميان 707 كرسي تنها 170 كرسي را تصاحب كرد، وي آن را بياعتبار خواند و با فرستادن سرباز به محل مجلس از تعطيلشدن آن اطمينان حاصل كرد (ظهور و سقوط اتحاد شوروي؛ نشر ققنوس) يا تاسيس سازمان «چكا» كه نوعي پليس مخفي بود براي يافتن و كشتن كساني كه لنين آنها را به عنوان دشمنان خلق ميشناخت. «گذشته از اعدامهاي تعيين شده، عمال چكا غالبا افراد بيگناه را نيز تيرباران ميكردند تا جو وحشت را شدت دهند.»
«كار شما را آزاد خواهد كرد» اين جملهاي است كه بر سردر اردوگاه آشووتس نقش بسته است. شيوه كار محبوسان در اين اردوگاهها نه تنها آنها را آزاد نكرد بلكه تاثيرات جبرانناپذيري بر روان بازماندگان بر جاي گذاشت. هرچند باتوجه به روايتهايي كه از زبان بازماندگان نقل شده اين تصور بعيد نيست كه آنها بارها و بارها حقيقتا آرزوي آزاد (كشته) شدن نكرده باشند. لب مطلب را «مسعود يوسف حصيرچين» در مقدمه كتاب «پيشواي عزيز» به خوبي بيان كرده است: «اين كتابها آينه تمامنماي همه كشورهاي تماميتخواه هستند در تمامي كشورهاي تماميتخواه از مكانيزمهاي مشابهي استفاده ميشود. حاكمان تمامي اين كشورها با استفاده از عوامل مختلف مانند مليت، ايدئولوژي سياسي و... شيوه تفكر موردنظرشان را شكل ميدهند و ساير تفكرات را سركوب ميكنند. در چنين نظامهايي، نهاد قدرت خودش را در جايگاهي بالاتر از مردم قرار ميدهد و مدام به آنان يادآوري ميكند كه نيازمندش هستند و بايد نحوه تفكرشان را تغيير دهند و در غير اين صورت سزاوار مجازاتند.تمام اين تجربيات تلخ در طول اين سالها بايد درسي باشد براي تمام انسانها كه در آينده مجددا و به راحتي، با كژانديشي و كژفهمي، در بهظهور و قدرت رسيدن چنين ايدئولوژيهاي افراطي و غير انساني مجال بروز ندهند. سولژنيتسين به درستي گفته بود كه «انديشه و عمل كمونيسم هر دو غير انسانياند.»
كارشناس كتاب