• 1404 چهارشنبه 10 دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6229 -
  • 1404 چهارشنبه 10 دي

فلسفه اسلامي و زندگي روزمره ايراني-38

پارادايم خيال‌پرور

اميرعلي مالكي

«راستي استاد، من و اين سر لفظ‌بازي كات كرديم. وقتش نيست يك دادگاه برگزار كنيم ببينيم حق با كيه؟»، «چرا، مثل هميشه من ميشم قاضي، دوتا وكيل، يك هيات‌منصفه و جمع شاهدها. باهم «تصميم» مي‌گيريم، تا ببينيم «تصميم» كدومشون خوب بوده. خوانده و خواهان به جايگاه، سريع.»در انديشه كرنليوس كاستورياديس، «مردم» نه يك واقعيت طبيعي ازپيش‌داده، بلكه پديده‌اي تاريخي- تخيلي‌اند. خصلت تخيلي مردم از آن‌جا برمي‌خيزد كه جامعه، پيش از آنكه مجموعه‌اي از نهادها يا قواعد عقلاني باشد، شبكه‌اي از معاني برساخته است؛ معاني‌اي كه نه از منطق صوري و نه از ضرورت‌هاي كاركردي به‌تنهايي قابل استنتاج نيستند. آنچه كاستورياديس «تخيل راديكال اجتماعي» مي‌نامد، همان نيرويي است كه به جامعه امكان مي‌دهد خود را بيافريند، نام‌گذاري كند و براي خويش افقي از معنا پديد آورد. «مردم» در اين معنا، نه جمع جبري افراد، بلكه يك صورت‌بندي تخيلي است كه از خلال زبان، نهادها و كردارهاي مشترك قوام مي‌يابد.اين خصلت تخيلي، به‌زعم كاستورياديس، همواره دوگانه است: از يك‌سو خلاق و موسس است و از سوي ديگر مي‌تواند تثبيت‌كننده و حتي انسدادآور شود. مردم با تخيل اجتماعي خود جهان مشتركي را مي‌سازند، اما همان جهان مي‌تواند به‌مثابه امري بديهي و طبيعي جلوه كند و امكان پرسشگري را محدود سازد. ازاين‌رو، مساله اصلي براي كاستورياديس نه صرفِ وجود تخيل، بلكه نسبت آن با خودآييني است. دراينجا پيوند انديشه كاستورياديس با خوانش ژرژ ديدي‌اوبرمان از «مردم» و «تخيل» مطرح مي‌شود. در مقاله «محسوس‌ساختن» از اوبرمان، مردم همواره در ميدان تنشي ميان امر محسوس، امر نمادين و امر سياسي قرار دارند. تخيل، به‌زعم او، پلي است ميان تجربه زيست‌روزمره و صورت‌بندي‌هاي كلان اجتماعي. بااين‌اوصاف، مردم نه فقط مصرف‌كننده معنا، بلكه توليدكننده آن‌ هستند؛ اما اين توالد همواره در دل روابط قدرت، زبان و بازنمايي رخ مي‌دهد. از اين منظر، تخيل اجتماعي نه امري ذهني و فردي، بلكه كنشي جمعي و سياسي است كه مي‌تواند گروه‌ها را به مركز يا حاشيه براند، نقش‌ها را تثبيت يا دگرگون كند.اگر كاستورياديس بر خودآييني تخيل اجتماعي تأكيد مي‌كند، اوبرمان نشان مي‌دهد كه اين تخيل چگونه در عمل اجتماعي، در بازنمايي «مردم»، و در سازماندهي حس مشترك عمل مي‌كند. مردم به‌واسطه تخيل، خود را به عنوان يك «ما» مي‌بينند، اما اين «ما» همواره قابل بازتعريف است.نظريه‌اي كه مي‌توان آن را«پارادايم‌خيال‌پرور» ناميد، دقيقا بر همين ظرفيت بازتعريف در آموزش مدني تكيه دارد. اگر مردم موجوداتي با خصلت تخيلي‌اند، آموزش نمي‌تواند صرفا  انتقال دانش تثبيت‌شده باشد. آموزش، در اين معنا، ميدان تمرين تخيل اجتماعي است: جايي كه افراد - براي مثال در موقعيتي چون يك «دادگاه»  - مي‌آموزند چگونه نقش‌ها را بفهمند، به چالش بكشند و بازآفريني كنند. دانش‌آموز و معلم نه صرفاً حاملان دو جايگاه سلسله‌مراتبي، بلكه كنشگراني‌اند كه در يك فضاي مشترك، معنا و نقش اجتماعي را به‌طور موقت به عهده مي‌گيرند.در اين چارچوب، كلاس درس به‌مثابه بازي «تمرين شهروندي» قابل فهم است؛ فضايي كوچك اما واقعي كه در آن، مردم (دانش‌آموزان و معلم) تمرين مي‌كنند چگونه شهروند باشند. پارادايم خيال‌پرور به‌جاي آنكه دانش‌آموز و معلم را براي ايفاي نقشي ازپيش‌تعيين‌شده آماده كند، آنها را در موقعيتي قرار مي‌دهد كه نقش‌هاي متفاوت را بازي كنند، از آنها فاصله بگيرند و نسبت خود را با آنها بازانديشي كنند. در متنِ «پارادايم خيال‌پرور»، «نظريه كار همگاني» هري چ. بويت معنا پيدا مي‌كند. بويت كار همگاني را فعاليتي مي‌داند كه مردم را نه به عنوان دريافت‌كننده خدمات، بلكه به عنوان هم‌آفرينان جهان مشترك درگير مي‌كند. شهروندي، در اين ديدگاه، يعني مشاركت فعال در ساختن نهادها، روابط و معاني. اگر آموزش را از اين منظر بنگريم، كلاس درس خود يك ميدان كار همگاني است. معلم و دانش‌آموزان بايكديگر يك مساله را تعريف مي‌كنند، تصميم مي‌گيرند و مسووليت آن را مي‌پذيرند.در پارادايم خيال‌پرور، دانش‌آموز صرفاً «آموزش‌گيرنده» نيست؛ او شهروندي است كه همراه با معلم، كار همگاني يادگيري را رهبري كرده و در دادگاه كلاسي با اين ادعا كه«آقا اين اول فحش داد به جان مادرم» با دليل‌آوري و در لحظه انديشيدن، مراحل اوليه دفاع را طي مي‌كند. رهبري در اين وضعيت نه به‌معناي سلطه، بلكه به‌معناي توانايي سازمان‌دهي تخيل جمعي است. معلم نيز نه‌تنها انتقال‌دهنده دانش، بلكه تسهيل‌گر فضايي است كه در آن نقش‌ها مي‌توانند جابه‌جا شده و معنا به‌طور مشترك ساخته شود.از اين منظر، آموزش يعني تمرينِ ايفاي نقش‌هاي اجتماعي متفاوت: گاه پرسش‌گر، گاه مسوول، گاه منتقد و گاه هماهنگ‌كننده. اين بازي نقش‌ها نه نمايشي سطحي، بلكه جوهر يادگيري شهروندي است. همان‌گونه كه مردم در جامعه از خلال تخيل اجتماعي خود را مي‌آفرينند، دانش‌آموزان نيز در كلاس درس، از خلال تخيل آموزشي، خود را به عنوان شهروندان آينده شكل مي‌دهند.در نهايت، پيوند كاستورياديس، اوبرمان و بويت در اين نكته خلاصه مي‌شود: در دستگاه فلسفي ابن‌سينا، قوه خيال جايگاهي واسط ميان حس و عقل دارد؛ نيرويي كه داده‌هاي حسي را نگه مي‌دارد، تركيب مي‌كند و به سطحي بالاتر از ادراك مي‌برد. او معتقد بود آموزش بايد متناسب با مراحل رشد كودك باشد و در اين مسير، بازي و نقش‌آفريني اهميت دارد، زيرا تخيل كودك را فعال كرده و او را براي فهم مفاهيم كلي و اجتماعي آماده مي‌سازد. اين نگاه با «پارادايم خيال‌پرور»هم‌خواني دارد. همان‌طور كه در كلاس درس نقش‌ها جابه‌جا مي‌شوند و دانش‌آموزان تمرين شهروندي مي‌كنند، ابن‌سينا نيز تخيل را ابزاري براي عبور از تجربه جزیي به فهم كلي و اجتماعي مي‌داند كه مي‌تواندانسان  را به سوي پرسشگري سوق بدهد: «ابن‌سينا رو به دادگاه  احضار كنيد.» 
(ادامه دارد) 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون