• ۱۴۰۳ سه شنبه ۲۸ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3348 -
  • ۱۳۹۴ دوشنبه ۳۰ شهريور

صلح از نگاه هنرمندان

صلح، نبود جنگ نيست

منيژه حكمت ٭

هنر آرماني، هنر جريان‌ساز، حفظ صلح در سطح جهان است. صلح نه‌تنها به معناي نبود جنگ بلكه به معناي حل مشكلات بشري،‌ فقر، نابرابري اجتماعي، جنسيتي و... است بلكه به وجود آوردن شرايطي براي زندگي در جهاني كه كرامت انساني بر خودخواهي و زياده‌خواهي عده‌اي محدود غلبه كند. تلاش براي صلح پايدار و ماندگار، از دريچه دوربين هر سينماگر متعهدي توانسته كارساز باشد. لنزهاي دوربين سينماگران در هر مكان و شرايط غيرانساني و مخرب به مثابه تكه‌ پارچه‌هاي سفيدي است كه وقتي به اهتزاز دربيايد و با نشانه گرفتن وجدان بشري در كره زمين زياده‌خواهان را وادار به صلح مي‌كند. بازتاب جنگ و خونريزي در آثار هنري «پيروزي بر هر جنگي است» كه هنر صلح ناميده مي‌شود.

هنر صلح ابزار مي‌خواهد و انديشه. تلفيق اين دو، پيام‌آور صلح براي انسان‌هاست. در نشان دادن چهره كريه قتل‌عام انسان‌ها، تخريب مكان‌هاي زيستي، آوارگي و ديگر مصايب جنگ، دوربين نقش شاخه زيتون را ايفا مي‌كند. دراين روزگار كه متاسفانه لنزهاي دوربين‌ها اكثرا سياسي عمل مي‌كنند وظيفه عده‌اي محدود كه دغدغه صلح را دارند بسيار مشكل است. سرمايه وسياست اين ابزار را در اختيار گرفته و خودشان به مثابه چكاندن ماشه تفنگ به جنگ‌افروزي مي‌افزايند. انديشه آرماني و انساني در جهاني جنگ‌افروز مدام در حال كمرنگ شدن است و اين بايد نگراني جامعه انديشمندي باشد كه با تلاش مداوم خود و اثرگذاري هنر، جهان را به سمت صلح بكشاند. حضور و همكاري هنرمندان و سينماگران انديشمند دنيا در جهت صلح، نياز مبرم امروز بشر است. تاثير اين همكاري و دستاوردش بسامان كردن جامعه انساني است. به انديشه و ابزار در اختيارمان متعهد باشيم تا جامعه‌اي عاري از جنگ و خشونت براي آيندگان به ارمغان بياوريم. ٭فيلمساز

 

نابودی زیبایی‌ها

مهدی هاشمی ٭

برای فیلم فرزند چهارم در آفریقا چند روزی هم سومالی بودیم. در موگادیشوکه که مرکز آن است. درگیری‌های داخلی همه زیبایی‌ها را نابود کرده بود. کلیسای عظیم چندصدساله گوتیک، فقط بخش‌هایی از دیوارهای گچبری پرنقش و نگارش مانده بود که همان هم خرابه‌ای شکوهمند بود، مثل تخت جمشید. یک روز توانستیم در خیابان‌ها کار کنیم، با بادیگارد و یک ماشین تفنگدار که مراقب ما بودند، تا اینکه توانستیم صحنه‌هایی را بگیریم. با اینکه کامیونی پر از سرباز (UN) مدام در رفت و آمد بودند که درگیری از سر گرفته نشود، با این حال می‌دیدم که مغازه‌دارها، اعضای شرکت‌ها و کارکنان مراکز تولید و دولتی با چند تفنگدار و بادیگارد رفت و آمد می‌کردند. پرسیدم تا کی باید این وضع ادامه پیدا کند؟ گفتند معلوم نیست. چندین سال است که وضع همین طور است. سوال اصلی‌ترم این بود که اگر چند سال دیگر هم همین وضعیت ادامه پیدا کند و روزی ناگهان صلح برقرار شود، این تفنگچی‌ها که تعدادشان کمتر از کاسب‌کارها و صنعتگرها و دیگر اقشار نیست به چه کاری مشغول خواهند شد؟ اینها که در این مدت فرصت یادگرفتن کار، حرفه و هنری غیر از تفنگچی بودن را نداشته‌اند. گفتند بالاجبار به ارتش و مراکز سرکوب دولتی خواهند پیوست که همیشه برای سرکوب اخلالگران آمادگی داشته باشند. چون حقوق و درآمد خوبی هم دارند هر روز جوانان بی خانواده و بیکار بیشتری جذب این حرف می‌شوند.

قدیم‌ترها که مثل امروز در دست هر بچه‌ای اسلحه نبود تربیت انسان با امیدی همراه بود برای زیبا زیستن و ایجاد دنیایی بهتر. حالا تربیت می‌کنند برای کشتن. کشورهای بزرگ حقوق خوب می‌دهند تا سربازان مزدبگیرشان بر سر کودکان کشورهای ضعیف بمب بریزند. از آن سو القاعده و داعش و امثالهم ، مغزها را با كثیف‌ترین و نادان‌ترین آب‌های گندیده جهان شست‌وشو می‌دهند تا با عملیات انتحاری‌شان صدها بیگناه را قربانی کنند. تربیت نه برای دوست داشتن و ساختن بلکه برای نفرت و خرابی. برای ساختن آینده‌ای تاریک. سوال اصلی و اصلی‌تر این است:

در چنین حال و وضعی کبوتر صلح را چگونه باید مراقبت کرد؟ در این حوالی تا آنجا که من به یاد دارم کبوتران از زخم تیر سیه دستان به حرم‌ها پناه می‌برند. شاید اگر روزی بر سر بام خانه‌ای کبوتری بی ترس و لرز نشست و عارفان جهان حاکمان جهان شدند و انسان از دست انسان در امان بود و حیوان آزاری نبود، و طبیعت‌خرابی نبود شاید، شاید بشود امیدی بست...

٭بازیگر تئاتر و سینما

 

انسان ذاتا جنگ طلب نيست

رضا بهبودي٭

1-جنگ همان قدر كه زاييده شور و شوق جنگ‌طلب‌هاست همان قدر هم زاييده نوميدي و بي‌عملي كساني است كه از جنگ بيزارند.

آلبر كامو

اگر جنگيدن، يك «عمل» است و كنشگران آن، شورمندانه به آن مي‌پردازند، نياز به آدم‌هايي داريم كه كارشان «صلحيدن» باشد! بايد عملا كاري انجام داد، شايد همان قدر شورمندانه. اينكه از فرط بيزاري از جنگ نغمه نوميدي سر دهيم عاقبت سر از جبهه جنگ‌طلبان درمي‌آوريم – البته بيشتر به شكل جسد. جنگ‌طلبان به هزار و يك دليل و منفعت – اعم از مادي، ‌روانشناختي، توجيهات متافيزيكي و... – حقيقتا كه فعالند. مي‌ماند آنها كه جنگ نمي‌خواهند. اينان بايد در وهله اول، بيزاري از جنگ را به اشتياق به صلح تبديل كنند و سپس آن را به تمامي بخواهند – در فكر و در عمل.

2- با انساني كه باور دارد دادار در آن تكه خميري نشسته است كه آن را در قاشق به او مي‌دهند و اين تكه خمير، تن خود دادار است، با چنين انساني همه كار مي‌توان كرد و به هر شكل مي‌توان فريبش داد. لف تالستوي

پر واضح است كه بيشتر حكومت‌ها، بيشترين هزينه را در همين قسمت مي‌كنند: پرورش انسان‌هاي ناپرسشگر. انساني كه نمي‌پرسد: «از كي اينجوري شد؟» همه امور براي چنين انساني ثابت و نامتغير است. باسوادش به «مُثُل» مي‌چسبد و بي‌سوادش به «مَثَل»! كتاب‌هاي درسي در و ديوار شهرها، برنامه‌هاي رسانه‌ها، حتي جشنواره‌هاي ريز و درشت هنري‌اش در كار تبيين آن چارچوبي است كه به ترويج و تحكيم «داشته‌ها» مي‌پردازد مگر آنكه در تغيير سودي ببيند. و اينها همه، خوراك فكري كودكاني مي‌شود كه اندكي بعد، حتي زمين سفت زير پاي‌شان را براي جهش به «متافيزيك» حس نمي‌كنند و نمي‌بينند!

3- سختگيري و تعصب خامي است/ تا جنيني، كار خون‌آشامي است حضرت مولانا

حتي اگر روزي ثابت شود كه انسان ذاتا جنگ‌طلب است، پس مساله «كار بر روي خود» چه مي‌شود؟ اگر طبيعت آدمي اين‌گونه است آيا حقيقت او هم همين است؟ تعريفي كه از انسان ارايه مي‌كنيم بسيار حايز اهميت است. آيا انسان محصول شرايط است يا محصول انتخاب‌هاي خود؟ قايل بودن به هر يك از اينها ما را به جنگ يا به صلح مي‌كشاند. آيا جنگيدن عملي خود به‌خودي است؟ يا نتيجه انتخابي است كه خود اشاره دارد به مباني فكري ما؟ در سكرآورترين لحظه‌هاي بي‌خودي، كسي حضور دارد كه انتخاب كرده است. انتخاب كرده است كه عقلش را به كار نگيرد؛ كه ديگر نپرسد؛ كه ديگر انتخابي نكند! انساني كه جنگ‌طلبي‌اش را به فرهنگ و قوميت و نژاد و ژنتيك و «قسمت» و تقديرش فرافكني مي‌كند، خوب مي‌داند دارد چه مي‌كند. او، گرچه خود را محصول شرايط مي‌داند و اعمالش را ناگزير، اما در صورت بهبود شرايط و اوضاع، ترجيح مي‌دهد به همان شيوه آموخته و مألوف عمل كند. گويا تنها يك «شرايط» وجود دارد و آن هماني است كه او را به اين شكل درآورده است! او به خون‌آشامي‌اش عادت كرده است.

4- مادر [كه به تبليغات ضدجنگ ادامه مي‌دهد]: من همين يك فنجان كوچك [مسي] را دارم. از آن، بيشتر از پنج يا حداكثر شش فشنگ درست نمي‌شود... از كتري شما حداقل مي‌شود 20 فشنگ ساخت. ليوان آن خانم كه آن جلو ايستاده يك نارنجك مي‌شود... اينها براي يك حمله ناگهاني كوچك كافي است. (آرام مي‌خندد) فكر كنيد اگر من اين فنجان كوچولو را نمي‌آوردم چه مي‌شد؟! مادر- برتولد برشت

مشاركت نكردن و سهيم نشدن در طوفاني كه بلافاصله همه چيز و همه كس را دربر مي‌گيرد، البته كار هر كسي نيست. ترس از برچسب‌هايي مانند: «بزدل»، «وطن‌فروش» و اشتياقي سودايي به تعبيرهايي چون: «قهرمان»، «مبارز» و... بسيار كارآمد است و تنها در صورت رشد و بلوغ فكري مي‌توان از فريب آنها گذشت. در بسياري از جنگ‌ها، وجود نيروها و نيز ازدياد آنها و حمايت همه‌جانبه از جنگ، موجبات ادامه آن عليرغم دفع اوليه خطر شده است. به خاطر بياوريم صف‌هاي ميليوني هيپنوتيزم شده مردم و سربازان جان بر كف نازي را.

5- سرباز به خانه آمد./ مادر گفت: برادرت كشته شده است./ سرباز گفت: مي‌دانم./ خودم او را زده‌ام. علي موسوي گرمارودي

يك بار «هلن» يك بار «ارض مقدس» يك بار «احياي دموكراسي»، يك بار «نفت»... هر بار، پاي يك «علت» در ميان است. علتي كه بيشتر به بهانه مي‌ماند.

در كنار اين بهانه‌هاي آشكار و پنهان، دشمن‌تراشي، تحقيرهاي قومي و اقليتي، تعدي
صورت گرفته در گذشته و عدم عذرخواهي به موقع و يا صادقانه، ضعف قواي داخلي- اعم از نظامي و غيرنظامي- قلدرمآبي و بي‌توجهي به قواعد سياست و... شماري از علل (بهانه؟) وقوع جنگ است. جنگي كه در جهت مطامع كساني است كه بعد از مرگ شما، و بعد از به دست آوردن چاه‌هاي نفت و فروش كافي تسليحات جنگي، دسته گلي بر مزار شما و برادران‌تان مي‌گذارند تا از شما براي كودكان فردا قهرماني تازه بسازند! ٭بازیگر و مدرس تئاتر

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون