اين حجم انبوه مزخرف و ياوه
سيدعلي ميرفتاح/من يك كشفي كردم: هيچكس چيزي نميخواند. نه اينكه مردم عادي كوچه و بازار نخوانند. آنها كه بندگان خدا وقت و حوصله خواندن ندارند. از اولش هم نداشتند. در واقع آنها كه بايد بخوانند و كارشان خواندن است، فهميدم كه حوصله و توان خواندن ندارند. خواندن، توان و حوصله ميخواهد و لازم است كه انسان به قدر فهم كلمات تمركز كند و دل به كار بدهد كه نميدهد. خوب يا بد اين توان از بين رفته و اين حوصله سر آمده و اين تمركز پراكنده شده. معلم حوصله خواندن انشاي بچهها را ندارد و استاد هم وقتش را با خواندن تحقيق بچهها هدر نميدهد. دبير صفحه روزنامه از بس مزخرف خوانده ديگر دلش نميآيد كه مزخرف تازه بخواند و سردبير هم ياوهدانش پر شده و جاي ياوه جديد ندارد. آن موقعي كه همه اهل خواندن بودند مديرمسوولها از خواندن بدشان ميآمد، حالا كه شب تار است و همه براي خودشان يك پا مديرمسوولند، مديرمسوولها بيشتر اهل شنيدن وگپ و گعدهاند. روزنامه را اما يك سري روزنامهخر ميخرند كه بخوانند كه ديگر نميخرند و نميخوانند. معدودي ميخرند اما نه براي خواندن. ميخرند كه چه كار كنند؟ با روزنامه كار زياد ميشود كرد كه خواندن در ردههاي آخرش قرار دارد؛ بلكه داشت. حالا كه به خودمان جوالدوز زدم لابد اين اجازه را دارم كه به ديگران هم مختصر سوزني از راه دور بزنم. ... روزنامه را قبلا يك جماعت كوچكي در هر حالي ميخواندند و حتي از ترحيم و صفحه انديشهاش نيز نميگذشتند اما اخيرا فهميدم كه اينها هم يا بازنشسته شدهاند و جايگزينشان پيدا نشده يا از صرافت اين همه قصه پر غصه افتادهاند و ديگر مثل سابق فعاليت ندارند. فقط روزنامه نيست بلكه كتاب هم در زمره نخواندنيها درآمده و كسي به آن محل نميگذارد. در مملكت هفتاد و چند ميليوني تيراژ زير هزار تا اگر گواه نخواندن نيست پس چيست؟ چهارتا استثنا را كنار بگذاريد و از من قبول كنيد كه كلا هيچ كس هيچ چيز نميخواند. يعني اصلا وقت خواندن ندارد. وكلا نميخوانند، وزرا نميخوانند، كارمندان نميخوانند، كارگران از اول نميخواندند حالا هم نميخوانند و نويسنده و روزنامهنويس و روزنامه درآر و قاضي و صالح و طالح و غيره و ذلك هم نميخوانند. يعني واقعا هيچ كس هيچ چيز نميخواند؟ چرا به جاي مزخرفات كتاب و روزنامه و مجله وقت گرانبهايشان را مصروف وايبر عظيمالشأن ميكنند و از صبح تا شب با اسباببازي دستيشان گروههاي مختلف را بالا و پايين ميكنند تا ببينند رفقايشان چه در و گهري از خود صادر كردهاند.
در دكان روزنامه، وايبر مغازه نزده كه در رقابتش قافيه را باخته باشيم و حالا بخواهيم به تلافي، بدش را بگوييم. ابزار، بد و خوب ندارند اما واقعيت اين است كه وايبر پدر صاحب بچه ملت را با حجم كثيري از حرف مفت پر كرده و براي هيچ كس در هيچ ردهيي فرصت خواندن درست و حسابي را نگذاشته. ملت ديگر وقت خواندن كتاب و روزنامه ندارند از بس جوك تكراري و حرف بيصاحب و خبر دروغ و شايعه راست مانند و عكسها و فيلمهاي لوس و بيمزه ميبينند و ميخوانند. گمانم اين بود در مزخرفنويسي كي روي دست روزنامهنگاران نميتواند بلند شود و نميتواند بازار ياوه را از ايشان بگيرد. غافل از آنكه وايبر نهتنها روي روزنامه را كم كرده بلكه فيسبوك و وبلاگ وتوييتر را هم از رو برده. حقيقتا چيز حيرتانگيزي است و سر آدم دوار ميگيرد از اين حجم انبوه چرت و پرتي كه مهم و خوشايند و خواندني جلوه ميكند. مردم به وايبر به چشم منبع آگاهي و اطلاعرساني و دانايي نگاه ميكنند. دروغ چطور خودش را راست جلوه ميدهد و كچل چطور خود را زلفعلي مينامد؟ وايبر هم بر همين مبنا خودش را منبع آگاهي و هوشياري جا ميزند و در اصل چيزي جز ترويج غفلت نيست. من با غفلت بد نيستم و فكر ميكنم حدي از غفلت براي تداوم زندگي لازم است اما نه اينكه ملت از بزرگ و كوچك و شريف و وضيع و فقير و بيكس و وزير و وكيل و فاضل و دانشمند و عالم و نخبه و شوفر و لبويي تا كمر در چاه وايبر فروبروند و چيزهاي عيني دور و بر خود را نبينند. وايبر دارد سرمان كلاه ميگذارد و ما را از تماشاي واقعيت دور و برمان بازميدارد. نميگويم وايبر نخوانيد كه به جايش روزنامه بخوانيد. نه؛ روزنامه خواندن چه ارزشي دارد؟ عرضم اين است كه اگر كنتور به چشم و چارتان ببنديد ميبينيد هشت، نه ساعت وقت شريفتان را داريد پاي دستگاهي ميگذرانيد كه هيچ خيري ندارد. هيچ خيري؟ هيچ كه اغراق است اما اين دستگاه و اين نرمافزار دارد آداب معاشرت واقعي و مخالطه و مكالمه ملموس و عيني را از يادمان ميبرد و ما را معاشر پيكسلهاي بيخاصيتي ميكند كه تهاش هيچ عوايدي برايمان ندارد. از من گفتن.