• ۱۴۰۳ جمعه ۳۱ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3359 -
  • ۱۳۹۴ دوشنبه ۱۳ مهر

دفترچه تلفن‌هاي ما روزنامه‌نگاران از چه حكايت مي‌كند

يك‌نفر هست كه ديگر نيست

نازنين متين‌نيا

لبخند عميق توي عكس‌هايش مي‌آيد مقابل چشمم؛ به محض اينكه اسمش را توي دفترچه تلفن مي‌بينيم و يادم مي‌آيد، همين چند وقت پيش بود كه صداي گرمش پاي تلفن خيال آدم را راحت مي‌كرد كه مطلب آماده مي‌شود و نبايد نگران بود. فكر مي‌كنم: «چند وقت پيش؟!» و ناگهان يادم مي‌آيد كه پنج سال گذشته و توي اين پنج سال يكي از مهم‌ترين اتفاق‌هايي كه افتاده مرگ اوست. مرگ احمد بيگدلي نازنين و مهربان كه خيلي اتفاقي، وقتي هنوز وقت داشت كه بماند و بنويسد، خبر مرگش رسيد. احمد بيگدلي اما توي ذهن من تنها نيست. هرروز توي دفترچه تلفن، اسم‌هاي زيادي را مي‌بينيم كه ديگر نيستند. عجيب‌تر اينكه گاهي، حتي يادم نمي‌آيد كه خبر مرگ كي رسيده و اصلا مرگي در كار است. چند ثانيه‌اي طول مي‌كشد تا مثلا يادم بيايد صادق آيينه‌وند ديگر نيست و گاهي در انكار و فراموشي عجيبي، اول سراغ اسم را مي‌گيرم و بعد يادم مي‌افتد كه نيست، تمام شده. مرگ روزانه خودش را به من، به ما روزنامه‌نگارهاي چسبيده به دفتر تلفن‌ها و شماره‌هاي تماس خودش را نشان مي‌دهد و گذشتن كه نه، اما به شكل غريبي از آن رد مي‌شويم. دفترچه تلفن، يكي از نشانه‌هايش است؛ نشانه سرضرب و لحظه‌اي كه خط مي‌كشد در روزمرّ‌گي پر از دغدغه ما روزنامه‌نگارها و مي‌شود بهانه‌اي براي اينكه براي چند لحظه، ذهن را از شلوغي و هياهو بيرون بكشيم و لحظه‌اي ثابت بمانيم. به جز اين لحظه‌هاي ثابت روزانه، درگيري‌هاي ديگري هم هست. اينكه وقتي پاي خاطره‌گويي مي‌رسد، اكثر اوقات خاطره‌هاي شغلي را با خبرهاي تلخ و دردناك به ياد مي‌آوريم. مثلا همين حالا، يكي از مهم‌ترين خاطرات من از روزنامه‌نگاري حدفاصل سال‌هاي 89 تا 91 است كه تقربيا هر دو، سه هفته يك‌بار، خبر مرگ يك هنرمند مي‌رسيد؛ هنرمندان يكي يكي، تصميم به خداحافظي گرفته بودند و چه چهره‌هايي كه از دست نرفت در آن بازه زماني دوساله. پرويز مشكاتيان، محمد حقوقي، سيمين دانشور و سه نقطه. به جز اين‌ها، دست سرنوشت ما را بيشتر از اينها با مرگ درگير مي‌كند. سيلي كه همين تابستان آمد يا همين فاجعه منا كه 48 ساعت تحريريه را در سكوت و بهت نگه داشته بود هم اضافه كنيد به تمام پيشينه خبري مرگ نشسته در ذهن ما. مرگ هما روستا، عبدالرحيم جعفري و هادي نوروزي هم آنقدر تازه است كه هنوز فرصت نكرده‌ايم باورش كنيم و نام‌ها را در دفترچه تلفن، از دست رفته ببينيم. واقعيت اين است كه بخش بزرگي از زندگي ما روزنامه‌نگارها برمدار مرگ مي‌چرخد، مرگ آدم‌هايي كه مي‌دانيم به محض از دست رفتن ديگر جانشيني ندارند. جاي خالي اين آدم‌ها هيچ‌وقت پر نمي‌شود و شايد نزديك‌ترين آدم‌ها به درك اين فلسفه «جاي خالي‌ها» و «اندوه جمعي»، ما روزنامه‌نگارهايي هستيم كه حتي در اوج فراموشي جامعه، يك روز خيلي معمولي كاري، دفترچه تلفن را باز مي‌كنيم و شماره‌اي مي‌گيريم. شماره آدم‌هايي كه هركدام در حوزه خود مهم و تاثيرگذارند. ما شماره مي‌گيريم و شما مي‌خوانيد و مي‌گذرد. در جريان روزمرّگي تا قطع شدن تماس‌ها، هيچ‌ جاي خالي به چشم نمي‌آيد اما، كافي است كه مرگ دربزند،‌هاي و هوي‌ها پس از آنكه تمام شد، ما مي‌مانيم و جاي خالي‌ها. ما مي‌مانيم و خاطره‌هايي كه در ذهن ما روايت مي‌كند؛ يك‌نفر ديگر نيست. چه شد اين يادداشت را نوشتم؟! همين امروز يادم افتاد، سال 89 حال محمدعلي سپانلو بد شد و توي همين روزهاي مهرماهي پاييزي به ملاقاتش در تهران كلينيك رفتم و در شرايطي كه ديگر اميدي به زنده ماندن شاعر نبود، ناگهان چرخ سرنوشت چرخيد و حالش بهتر شد تا بماند براي اين تابستان و نخستين روزهاي تير كه خبر مرگش را بنويسم و هنوز بعد از سه ماه، دلم نيايد كه نامش را از دفترچه تلفنم خط بزنم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون