صياد دلها و بهرام وطن
محمدحسن اصغرنيا
ديروز در جمع دوستان قديمي در محل ستاد نيروي انتظامي كشور براي تشييع جنازه مردي از تبار ابراهيميان حضور پيدا كردم و خاطرات سي و چند سال گذشته برايم تداعي شد، از بخشدار و فرماندار و استانداران قديم كردستان تا سربازان و اميران و سرداران ارتش و سپاه و كميته و ژاندارمري و شهرباني و پيشمرگان مسلمان كرد و بسيج و مردم قدرشناس كردستان كه براي خداحافظي با خادم مردم در لباس مرزداري از مرزداران اسلام به نام «تيمسار اميربيژن بهرامپور» گرد آمده بودند.
امير بهرامپور در روزهاي اول انقلاب فرماندهي گروهاني از ژاندارمري آبادان را به عهده داشت و بعدا خود را به كردستان منتقل كرد و تا آخرين روز خدمتي، در ميان همرزمان خود بود و ...
در ميان نيروهاي مدافع جمهوري اسلامي تشخيص نميداديد كه وابسته به كدام رسته و دستهاي از نيروهاي نظامي و انتظامي است. با همه رفيق بود و از مشكلات سربازها ميپرسيد، با افسران جواني كه براي گذراندن دوره وظيفه خود مامور به ژاندارمري بودند به عنوان مهندس و پزشك و... بهترين امكانات را در اختيارشان ميگذاشت تا در خدمت محرومترين اقشار در گوشه و كنار روستاهاي كردستان بگذارند. بهرامپور مسلماني عملي بود و گفتارش را با كردارش ميتوانستي بسنجي.در ميان جمع متواضعترين افراد بود و با وجودي كه فرمانده ارشد بود، تركيب مقدسي را با همه نيروها فراهم آورده بود. هيچگاه قرار نداشت و هر لحظه دلش ميخواست كاري جديد و نوآوري داشته باشد.زماني كه ما با هم كار ميكرديم من به عنوان مسوول اجرايي استان و سپهبد صياد شيرازي به عنوان فرمانده نيروي زميني و تيمسار نجفدري قائممقام ژاندارمري كشور و مسوولان قرارگاه حمزه سيدالشهداء شب و روز را نميفهميديم گويي روح و جسممان يكي شده بود و آن بهترين كارها براي برترين بندگان خدا در زير آسمان كبود در خاك پاك كردستان، سرزمين خداپرستان بود.اگر خواننده عزيز به سي و چند سال پيش مراجعه كند موقعيت كشور در خوزستان و كردستان و آذربايجان و گنبد را به خوبي ميتواند ترسيم كند به ويژه پس از 31 شهريور 1359 كه جنگ تحميلي را شرق و غرب عليه ايران آغاز كردند و كردستان بايد در هر دو جبهه ضدانقلاب داخلي و خارجي در حفظ امنيت و آرامش خود با كمك سربازان وطن از همه نيروها دفاع كند و اما خاطرهاي از روستاي «باينچو» با تيمسار بهرامپور نمونهاي از كارهاي او با همكاري لشكر 28 كردستان سرهنگ تركان و فشاركي و فرماندهان سپاه شهيد بروجردي و كاظمي و نصراللهي و طياره و ايزدي... با همدلي و همراهي استانداري كه پس از پاكسازي روستاي باينچو، تيمسار بهرامپور گفت كه ميخواهم پزشكان وظيفه را با مينيبوس و دو كاميون موادغذايي و يك تريلي نفت و يك كاميون بنزين با مسوولان استان به روستاي باينچو برويم كه گفتم همهچيز را آماده ميكنيم و زمان حركت را مشخص كن. وقتي به آن روستا با سربازان و افسران و فرماندهان ژاندارمري وارد شديم با گريه به استقبال ما آمدند و گفتند كه دو سالي است كه منتظر شما هستيم و افسران وظيفه دندانپزشك و پزشكان عمومي ديدند اهالي به صف نشستهاند و ميگفتند كه اين متجاوزان از خدا بيخبر اجازه نميدادند كه از روستا خارج شويم و از ما يارمتي ميگرفتند و اگر پولي نداشتيم به آنها بدهيم مجبور بوديم از گاو و گوسفند و مرغهايمان وسيله پذيرايي آنها را فراهم كنيم! و براي سربازان و افسران وطن دعا ميكردند. هر چند تيمسار بهرامپور با لهجه شيرين شيرازي صحبت ميكرد ولي اهالي كردستان از بانه و مريوان و كامياران و دهگلان و بيجار و تكاب و قروه او را شهروند كردستاني ميخواندند و بالاخره روز شهادت امام زينالعابدين عليهالسلام به ديدار آرامبخش دلها به نزد حضرت دوست شتافت و انصافا همرزمان و همكاران او در دوران خدمتياش در كردستان و مسوولان نيروي انتظامي كشور حق مطلب را ادا كردند و در حفظ حرمت حريم زينت واليان يعني سربازان حق تلاشي خالصانه كردند و عكسي كه در پيش روي شماست تصويري از روزهاي شوروشوق و شرف و صدق و صفا و صمميت است در كنار سپهبد شهيد علي صياد شيرازي و تيمسار امير بيژن بهرامپور. ما در ره عشق نقض پيمان نكنيم/ گر جان طلبند، دريغ از جان نكنيم/ دنيا، اگر از يزيد لبريز شود/ ما پشت به سالار شهيدان نكنيم