• ۱۴۰۳ شنبه ۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3536 -
  • ۱۳۹۵ پنج شنبه ۶ خرداد

گفت‌وگو با فرزاد كريمي سراينده «فعلا بدون نام»

شعرهايي درباب مرگ سوژه

ساناز رحيم‌بيكي

نسبت گرگ و عاطفه تناقضي ندارد. «اين گرگ سفيد/ كه حمله كرده است به احشاي من/ مادر زيبايي‌ست». «فعلا بدون نام» يك مجموعه شعر است از فرزاد كريمي. تحليل، نقش و كاركردهاي سوژه، موضوعي براي گفت‌وگو با اين شاعر و پژوهشگر ادبي است.
كريمي كه دانش‌آموخته مهندسي عمران و دكتراي زبان و ادبيات فارسي است، معتقد است: سوژه در مفهوم مدرن‌اش بازنماگري ذهني از جنبه‌هاي عيني وجود آدمي است. سوژه از منظر نوع بازنمايي‌اش از هستي آدمي، نقش ديگري يا ديگري‌ها در شكل‌گيري‌اش و جهانِ زيسته‌اي كه در دنياي متن براي او فراهم آمده است،    مي‌تواند مورد توجه يك پژوهشگر ادبي باشد.
او در باره «فعلا بدون نام» مي‌گويد: در بيشتر شعرهاي اين دفتر، فرآيند معكوس بازنمايي، سبب شده است تا مضمون‌هاي شعري، از عمق به سطح متن بيايد و بدون واسطه ايهام و استعاره قابل دريافت باشد.
اينك يك پرسش: كنار هم چيدن تصويرهاي در سطح، چگونه به توليد سوژه مي‌انجامد؟ پاسخ كريمي قابل تامل است؛ تصويرهاي جزيي در اين شعرها مجزا و بدون فرورفتگي در يكديگر است. شاعر در هر شعر گوشه‌اي از هستي شخصيتي انساني را ارايه داده است، شخصيتي كه خواننده حس مي‌كند همان شخصيت ديگر شعرهاي مجموعه است. فضاي حاكم بر كليت آثار، در بيشتر موارد يكدست است اما از جمع‌بندي تمامي آن نمي‌توان به سوژه‌اي خاص رسيد.
اين تمايز و گاه      تقابل‌هاست كه مانع از تمركز جنبه‌هاي گوناگون يك شخصيت انساني در قالب يك سوژه كامل مي‌شود. «من» مضمون غالب بر فعلا بدون نام است. انسان همواره هويت خود را از وجود ديگري يا ديگري‌ها مي‌گيرد. «از آن بالا/ از آن كلمه/ نگاهم كن/ چشم‌هايم را نوشته‌ام/ دست‌هايت را نوشته‌ام/ كه نگاهم كني/ كه نوازش كني مرا» تصويرها و مفاهيم مجزا، در كنار ديگري‌هايي كه راه به درون سوژه نمي‌برند، دنياي زيستي سوژه را دنيايي ساخته كه بازي در آن نقش مهمي ايفا مي‌كند. بازي جايگزين حقيقت شده، متن شعري به مجموعه‌اي از  بازي‌هاي كلامي، تصويري و مفهومي بدل شده است.
ويژگي اصلي بازي، پيش‌بيني‌ناپذيربودن آن است. اين ويژگي، دنياي سوژه را به جهاني غيرقابل اعتماد و ناپايدار بدل كرده است: «مرا ببين/ اين تكه‌پاره‌هاي من است/ اين ديگري‌ست به نگاه تو/ وجود غريبه‌اي/ در چارچوب كشيده چشم‌هات» چنان‌كه مي‌بينيم، ويژگي‌هاي سوژه در اين شعرها با آنچه در آغاز درباره سوژه مدرن گفته شد، تفاوت دارد.
به نظر ماجرا درهم پيچيده مي‌شود، آيا ناقص‌ماندن سوژه و گرفتارشدن‌اش در بازي، ماهيت انساني ادبيات را دچار چالش نمي‌كند؟ سوژه نامنسجم چگونه خود را در متن شعر شما نگه مي‌دارد؟ در قبال اين پرسش كريمي پاسخي دارد: دنيايي اين‌چنين، دنيايي متشكل از عينيت‌هاي متعدد كه يكديگر را تكميل نمي‌كنند، دنيايي كه شناخت در آن ناقص مانده است، دنيايي بدوي است. دنياي بدوي براي رفع ترس‌ها و نيازهايش به اسطوره روي مي‌آورد. بازتوليد اسطوره در دنياي امروز عموما نگاه به اسطوره‌هاي پيشين دارد.
در جهان امروز اسطوره كاركردي متني دارد و نقشي در ساخت و تكميل شبكه تصويري اثر ايفا مي‌نمايد. سوژه‌اي كه چنين اسطوره‌اي را در خود حمل مي‌كند نيز سوژه‌اي متني يا متني ‌شده است: سوژه متني وابسته به عمل نوشتن است، نه محصول نوشتن. اسطوره در معناي اوليه‌اش محصول نوشتن است. اسطوره‌هاي امروزي نيز در متني‌شدن سوژه نقش دارند: «از سر بنويس/ كه من آنجا نباشم/ كه صداي پاهام رفته باشد/ و اين قصه كه قهرمان خودش را دارد/ مثه يه كوه بلند.../ مثه يه خواب كوتاه.../ يه مرد بود.../ يه  مرد...»
پرسشي ديگر اينك مطرح است؛ گفتيد كه سوژه در شعر شما در نهايت شكل نمي‌گيرد و وابسته به متن است. اين چگونه امكان‌پذير مي‌شود؟
كريمي پاسخ مي‌دهد: براي توضيح اين وضعيت، استفاده از اصطلاح «زيست‌جهان» مفيد است. زيست‌جهان مفهومي است كه حضور و تاثير متقابل ذهنيت افراد مختلف در كنار هم آن را شكل مي‌دهد. در مجموعه‌شعر فعلا بدون نام، متن‌هاي شعري متشكل از تصويرهاي عيني يا مفهوم‌هايي است كه محصول انتزاع كامل ذهني نيستند. شخصيت‌هاي حاضر در اين متن‌ها نيز در مجاورت هم، اما به‌صورتي مجزا نقش خود را بازي مي‌كنند؛ نقشي كه بيشتر انفعالي است: «من ناگزيرِ بي‌قراري ماندنم/ و تو/ ناگزيرِ تقدير رفتني».  در نتيجه اين انفعال تشارك اذهانِ مورد نياز براي شكل‌گيري، قوام و دوام زيست‌جهان در اين شعرها ايجاد نمي‌شود. سوژه‌هاي چنين زيست جهانِ پراكنده و تشكل‌نايافته‌اي، ناگزير سوژه‌هايي هستند كه ويژگي‌هاي كامل سوژه‌بودن را ندارند. به ‌اين ‌ترتيب «من»، به‌عنوان شخصيت اصلي اين دفتر، ‌ همواره در حال سوژه‌شدن باقي مي‌ماند؛ روندي كه به فرجام نمي‌رسد: «من تو را مي‌خواهد/ در اين مدار كلام». اين روند را مي‌توان به «مرگ سوژه» تعبير كرد. مرگ سوژه در شرايط متني‌بودن سوژه، ناخودآگاه «مرگ متن» را درپي خواهد داشت. حال بايد براي اين پرسش به‌دنبال جواب بود: شعر در شرايط مرگ متن چگونه
توليد مي‌شود؟     

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون