• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۳۰ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3537 -
  • ۱۳۹۵ شنبه ۸ خرداد

سختي كار، سختي تلفن

سيد علي ميرفتاح

بعضي مشاغل با «سختي كار» همراهند. كسي كه زير زمين در معدن كار مي‌كند علاوه بر حقوق متداول مبلغي هم به اسم سختي كار مي‌گيرد. سختي كار اختصاص به معدن ندارد. بوي بد، گرماي طاقت‌فرسا، سايدافكت‌هاي فيزيكي و شيميايي و از اين قبيل در ذيل سختي كار تعريف و طبقه‌بندي مي‌شوند. دوري از شهر و خانواده هم درصدي به حقوق مي‌افزايد. فرق است بين كسي كه در ديار خود، كنار قوم و خويشش زندگي مي‌كند با كسي كه در بيابان و بين وحوش. «حق توحش» هم براي خود حقي است... منظور اينكه مشاغل عين هم نيستند و هركدام با گرفتاري‌هايي همراهند كه بايد در فيش حقوقي لحاظ شوند. كسي كه مي‌رود اداره و پشت ميزش مي‌نشيند و با خودكار و استامپ و سوراخ‌كن و پوشه و كازيه سر و كار دارد قابل مقايسه با آتش‌نشاني نيست كه جانش را كف دست مي‌گذارد و به ميان خطر مي‌رود. يا كسي كه در كارخانه سلفون روي توليدات مي‌كشد در حقوق و مزايا نمي‌تواند برابر با آن كارگري باشد كه پاي كوره حدادي مي‌ايستد و در فرآيند ريخته‌گري با جانش بازي مي‌كند... در مديريت هم همين تفاوت‌ها وجود دارند. مديري كه ريسك‌پذيري‌اش بالاتر است و كارش با استرس و خطر توام است حتما بايد حقوق و مزاياي بيشتري بگيرد از مديري كه ماشين امضاست و كاري جز پاراف نمي‌كند... دم‌سخن را قيچي كنم و بروم سر اصل حرف. تقريبا سختي كار براي شما آشناست و بهتر از من به چند و چون آن آشناييد اما در نظام اداري كشور ما يك سختي منحصر به فرد هم وجود دارد كه كمتر از آن سخن مي‌رود؛ در فيش‌هاي حقوقي هم به آن اشاره نمي‌شود، قدرش را هم كسي نمي‌داند: «سختي تلفن». عرض مي‌كنم خدمت‌تان. بعضي مديران جلوي چشم نيستند و ملت از كم و كيف كارشان خبر ندارند. بپرسي هم كسي نمي‌داند كه اينها دقيقا چه مي‌كنند و چه تصميم‌هايي مي‌گيرند. صداي تصميمات‌شان بعدا درمي‌آيد اما بعضي مديران هم هستند مثل مديران تلويزيون يا مديران ارشاد جلوي چشمند و آب كه بخورند هزاران نفر واكنش نشان مي‌دهند... اكثر مديران شهرداري كارشان عين نانوايي نيست كه هر روز حاصل كارشان را داغ داغ از تنور دربياورند و روي منبر بيندازند تا ملت نوش‌جان كنند اما يك‌جايي مثل «زيباسازي» را هر كس در شهر بچرخد مي‌داند و مي‌بيند كه مديرش چه كرده و چه پخته و چه درسر دارد و از آنجايي كه كارش تا حد زيادي با سليقه و عاطفه خلايق مربوط است؛ لذا موافق و مخالف هم زياد دارد. چپ برود، راست بيايد به او خرده مي‌گيرند و كارش را به جاهاي عجيب و غريب نسبت مي‌دهند... نديد مي‌توانم تصور كنم كه هر روز مدير زيباسازي كه به سر كار مي‌رود تا چه حد بايد تلفن‌هاي عام و خاص، بلكه در بعضي موارد تلفن‌هاي اخص‌الخواص را جواب بدهد و كرده و نكرده‌اش را توجيه كند.  مدير زيباسازي مطمئنم كه بايد پشت تلفن صدا صاف كند و به افراد پشت خط بگويد به چه دليلي تابلوي خوان ميرو يا پل گوگن يا واسيلي كاندينسكي يا حتي كاظم چليپا و ايرج اسكندري را در معابر عمومي به نمايش درآورده. كار ساده‌اي نيست توضيح و توجيه «نگارخانه‌اي به وسعت شهر» به تلفن‌كننده‌اي كه در عمرش يك‌بار هم نگارخانه نرفته و چيزي از نقاشي و هنر مدرن نمي‌داند، سهل است چيزي از تبليغات محيطي نمي‌داند... تصور يك روز خوش مدير زيباسازي شهرداري تهران سخت نيست. او به هزار زور و زحمت تهران را به يك نگارخانه باكلاس بدل كرده. سعي كرده آثار دم دستي را كنار بگذارد و فقط كارهاي درجه يك را به ديوار بچسباند. تهران هم حال و هواي خوبي پيدا كرده. زنبق‌هاي ونگوگ در هلند و فرانسه هم روي بيلبورد نمي‌رود. بعد او شادمان و راضي از اين كار ارزشمند به سركارش مي‌رود... اما تلفن‌ها يكي پس از ديگري به صدا درمي‌آيند و لاينقطع زنگ مي‌خورند. جواب اين را ندادي، ‌دومي، دومي قطع نكرده سومي، سومي را راضي نكردي، چهارمي... اما كوتاه نمي‌آيد و از اين نگارخانه عقب نمي‌نشيند. دمش گرم. واقعا اگر بخواهند به اين مدير خوش سليقه سختي كار، بلكه سختي تلفن بدهند، چقدر بايد بدهند؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون