فهم خود را به كار گير!
محسن آزموده
بي ترديد كساني كه فلسفه ميخوانند يا با فلسفه آشنايي دارند، لااقل يك بار با اين پرسش از سوي ديگران مواجه شدهاند كه براي ورود به فلسفه از كجا بايد آغاز كرد؟ به هر حال فلسفه نام پر طمطراق و دهان پركني براي مجموعه متنوع و عظيمي از آثار و كتابها و مقالات و انديشهها و نامهاست كه تاريخي دستكم 2500 ساله را طي كرده و همواره اين وسوسه را (دست كم آنها كه از نيازهاي اوليه شان فارغ شده اند) ايجاد ميكند كه با آن آشنا شوند تا سر در بياورند كه در آن چه خبر است و فلسفه ورزي دقيقا به چه معناست. ضمن آنكه مدام تاكيد ميشود فلسفه مادر علوم است يا مبناي بسياري از ديگر دانشها را بايد در آن جست و پرسشهاي بنيادين در آن طرح ميشود و اگر ميخواهيد عميق شويد، فلسفه بخوانيد. برخورد با همين ادعاها خودش انگيزهاي ميشود براي هر جوياي فهمي تا بخواهد ولو اندكي از فلسفه سر در بياورد و چشماندازي كلي از آن داشته باشد. اما در پاسخ به اين پرسش كه «از كجا فلسفهورزي را آغاز كنيم؟» ميتوان روشي متداول و متعارف را در پيش گرفت. مثل اينكه به پرسشگر سيري مطالعاتي پيشنهاد كنيم، يعني به او بگوييم در گام نخست لازم است منطق بداني، پس كمي منطق بخوان، قديم و جديد. بعد يا همزمان با آن سعي كن نگاهي كلي به تاريخ فلسفه داشته باشي، يعني يكي از سادهترين و دم دستيترين و در عين حال قابل اتكاترين تاريخ فلسفههاي موجود را بيابي تا مثلا بداني كه اولا فلسفه به مثابه يك معرفت از كجا آغاز شده، چه كساني آن را تاسيس كردهاند و چه انديشمنداني در چه توالي تاريخياي آن را پيش بردهاند، ضمن آنكه فايده مطالعه يك تاريخ فلسفه كلي و خلاصه به ما كمك ميكند دريابيم هر انديشمندي چه سوالهاي اساسي و چه ايدههاي مركزياي داشته است، اين ايدهها در پاسخ به كدام پرسشها طرح شدهاند، او بر آنها چه چيزي افزوده است، مكتبهاي فلسفي چطور پديد آمدهاند و... بعد از آشنايي با تاريخ فلسفه ديگر اقدام بسيار مفيد مطالعه كتابهايي با عنوان كليات فلسفه است. در اين كتابها معمولا شاخههاي مختلف فلسفه از متافيزيك و معرفتشناسي گرفته تا زيرشاخههاي آن مثل فلسفه سياست و فلسفه منطق و فلسفه اخلاق و فلسفه هنر و... معرفي ميشوند و مخاطب در مييابد كه وقتي از فلسفه حرف ميزنيم، به چه موضوعات و مسائلي اشاره داريم. فايده ديگر اين مطالعه آن است كه مخاطب درمييابد جواب هر دسته از سوالها را در كدام بخش از مباحث فلسفي پيدا ميكند. بعد از همه اين كارها، حالا فرد علاقهمند به فلسفه با داشتن يك چشمانداز كلي از تاريخ فلسفه و موضوعات فلسفي ميتواند جديتر به فلسفه بپردازد، كتابهاي اصلي خود فيلسوفان را بخواند و... الخ. آنچه آمد تقريبا روشي است كه در بيشتر برنامههاي رسمي آموزش فلسفه توصيه و اجرا ميشود، يك روش كاملا كلاسيك از قضا در اين سلسله يادداشتها نيز پيش تر (14 فروردين) با ارايه مصاديق مشخص به همين روش اشاره كرده بوديم كه البته برخي در صحت و سقم آن ترديد كردهاند، اگرچه در دانشگاههاي ما همچنان بر اساس آن عمل ميشود. فعلا فرصت نيست به همه اين انتقادها اشاره شود، تنها اشاره ميكنيم كه برخي منتقدان آن روش معتقدند مهمتر از آن اطلاعات كلي ياد گرفتن روش فكر كردن و انديشيدن است. ضمن اينكه علاقهمند به فلسفه قبل از هر چيز بايد جسارت سوال كردن و مستقل انديشيدن را داشته باشد و به همين خاطر لازم است دست كم در كنار آن آگاهيها، اين توانمندي نيز در او تقويت شود كه بتواند و جرات كند با وجود همه آن تاريخ فلسفه و انديشههاي فلسفي، خودش بينديشد و سوال كند. امري كه متاسفانه در نظام آموزشي فلسفي ما جايگاهي ندارد و معمولا دانشجوي فلسفه مرعوب نامها و انديشههاي «بزرگ» ميشود. به ديگر سخن شك نيست كه فلسفه مثل هر دانش ديگري از مسائل و موضوعات مشخصي تشكيل شده كه در تاريخ و جغرافياي مشخصي، آدمهاي معيني كه فيلسوف خوانده ميشوند، به آنها پرداختهاند و درباره شان آثار مكتوبي پديد آوردهاند و در نتيجه ورود به فلسفه به معناي درگير شدن با اين مجموعه آثار است. اما شايد يك ويژگي اساسي فلسفه ورزي همان چيزي باشد كه ايمانوئل كانت، فيلسوف آلماني در آغاز مقالهاي بسيار مشهور در پاسخ به پرسش «روشنگري چيست؟» بر آن تاكيد كرده است، اينكه آدم مستقل از ديگران شجاعت انديشيدن و مخاطره كردن داشته باشد. كانت البته اين نكته را در زمينهاي ديگر و براي مسالهاي ديگر به كار برده، اما به نظر ميآيد ميتوان آن را شرط اصلي ورود به فلسفه دانست: «جسارت آن را داشته باش كه فهم خود را كار بگيري.»