• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3543 -
  • ۱۳۹۵ يکشنبه ۱۶ خرداد

يك بام و دو هوا

مهرداد احمدي شيخاني

گاهي نوشتن سخت مي‌شود، نه اينكه نتواني بنويسي بلكه بيشتر از اين بابت كه وقتي نوشتي و ديگران خواندند، چه قضاوتي در مورد تو خواهند كرد. اينكه مدت‌ها تصويري از خودت ساخته باشي و بعد كاري كني كه اين تصوير دگرگونه شود.
همه ما از تعريف و تمجيد خوش‌مان مي‌آيد و همين باعث مي‌شود كه خيلي كارها بكنيم فقط براي اينكه ديگران از ما تعريف و تمجيد كنند، يا كارهايي را انجام ندهيم، نكند كه به جاي تعريف، مورد شماتت قرار بگيريم. اين شرايط است كه همه‌چيز را سخت مي‌كند. اينكه خودت باشي يا خودت نباشي آن هم فقط براي اينكه تشويق و تقدير بشوي، يا ترس از تحقير و شماتت، چنان فضاي سنگيني به وجود مي‌آورد كه نهايتا عطاي خودت بودن را به لقايش مي‌بخشي و تمام و كمال تبديل مي‌شوي به آن چيزي كه ديگران مي‌پسندند و تمام عمر صورتكي از خودت را به نمايش مي‌گذاري و پشت آن پنهان مي‌شوي تا جايي كه خودت هم گاهي باور مي‌كني كه تو، همان صورتك هستي و كيست كه بتواند در مقابل اين فشار كه چه باشي تا خوشايند ديگران شوي مقاومت
كند؟
زماني گمانم اين بود كه اين فضاي «يك‌شكل‌سازي» و «مانند خود‌سازي» متعلق به شرايط و محيط‌هاي سنتي است و انگاره مشابه‌سازي با مدرن شدن جوامع از ميان مي‌رود. استنادم هم به اين بود كه مدرنيته در ذات خود، «حق ديگر بودن» را ترويج مي‌كند و اين به خلاف ايدئولوژي‌هاي سنتي است كه مردم را يكسان و مشابه مي‌خواهد. البته شايد چنين هم باشد اما گذشت زمان به من ياد داده كه بين ايدئولوژي و معتقدان به آن تفاوت‌هايي هست و در عمل بسيار ديده‌ام افرادي با انگاره‌هاي سنتي كه در عمل بسيار مدرن بوده‌اند و با مدعيان مدرنيته كه حتي رفتارهايي به‌شدت پيشا سنتي داشته‌اند.
به احتمال زياد اين سخن «ابولحسن خرقاني» را شنيده يا خوانده‌ايد كه بر در باغ خود نوشته بود: «هر كه در اين سرا درآيد نانش دهيد و از ايمانش مپرسيد، چه آنكس كه به درگاه باريتعالي به جان ارزد البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد». گمان نمي‌كنم كسي ادعا كند كه «ابوالحسن خرقاني» چيزي از مدرنيته مي‌دانسته ولي انصافا آيا ساده‌تر از اين در مورد حق انسان كه چه باشد و چه بينديشد، مي‌توان جمله‌اي گفت؟ حالا ببينيم وضع امروزمان چيست؟ هفته گذشته در عالم هنر اتفاقي افتاد كه بهانه من براي نوشتن يادداشت اين هفته «چسب و قيچي» شد.
جشنواره كن كه برگزار شد و جوايز را كه دادند و فيلم اصغر فرهادي كه برنده دو جايزه شد، مثل هميشه با دو واكنش روبه‌رو شديم كه ديدنش قابل پيش‌بيني بود. عده‌اي كه اكثريت را داشتند، خوشحال و خوشنود از اين اتفاق و قليلي ديگر به دنبال كشف و افشاي دست‌هاي پنهان توطعه كه اهالي فرنگ از سينماي ما تعريف نخواهند كرد مگر آنكه تصويري سياه را بازتاب داده باشيم. براي من و بسياري ديگر اين هر دو برخورد هم عادي است و هم قابل پيش‌بيني، اما چون موفقيت يك رخداد ايراني براي‌مان شورانگيز است، به جمع شادمانان پيوستيم و تلخ گويان و توطعه باوران را به خود گذاشتيم، هر چند كه «عرض خود مي‌برند و زحمت ما
مي‌دارند».
در اين ميان هم فضاي مجازي پر شد از عكس‌هاي كارگردان و هنرپيشه‌هاي فيلم «فروشنده» و تعريف و تمجيد‌هاي بسيار و صد البته انبوه نقل قول و تشويق و غيره. در اين ميان سهم «شهاب حسيني» از اين همه تشويق، بسيار به چشم ‌آمد كه حق هم‌چنين بود، چرا كه بردن جايزه بهترين بازيگر نقش اول مرد، نه از آن اتفاقات است كه با اين همه جايزه كه سينماي ايران برده، براي‌مان عادي و عادت باشد و بعد هم تقديم جايزه به مردم ايران كه ديگر كلي تحسين
و تشويق.
 اين گذشت تا گروه به ايران بازگشت و تقديمي ديگر از «شهاب حسيني» و اين‌بار حمله و تحقير و از سوي بخشي از همان‌هايي كه چند روز قبل چه تحسين‌ها نثار «حسيني» نمي‌كردند. اما مگر چه شده بود؟ مگر نه اينكه «شهاب حسيني» را براي بردن جايزه بهترين هنرپيشه نقش اول تحسين كرده بوديم؟ آيا حالا معلوم شده كه جايزه را با دوپينگ برده است؟ يعني ديگر بهترين هنرپيشه نقش اول نيست؟ دزدي كرده؟ مال ديگري را ربوده؟ چه كرده كه به يك‌باره بعضي از همان‌هايي كه تا ديروز تحسينش مي‌كردند به يك‌باره خنجر زبان به روي او
كشيدند؟
برايم وقتي موضوع جالب‌تر شد كه ديدم بعضي از اينها، تصويري كه عده‌اي توهين به اعتقادات مردم دانستند را با اين عبارت كه «حق هر انساني است كه هر طور كه مي‌خواهد باشد» جواب مي‌گويند، ولي اين حق را شامل «شهاب حسيني»
نمي‌دانند.
از چه بر‌مي‌آشوبيم؟ از اينكه ديگري مثل ما نيست؟ مگر نه اينكه مدعي مدرنيته و حقوق بشريم؟ پس چرا حق ديگري را به سخره مي‌گيريم؟ يعني هنوز مرگ خوب است اما براي همسايه؟ اگر رفتار شهاب حسيني را نمي‌پسنديم به خودمان مربوط است ولي اقلا ديگر ادعاي «حق ديگر بودن» را براي انسان جار نزنيم و يك بام و دو هوايش
 نكنيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون