• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3544 -
  • ۱۳۹۵ دوشنبه ۱۷ خرداد

سه ماه مي‌خور و نه ماه پارسا مي‌باش

سيد علي ميرفتاح

اوايل انقلاب هر وقت كه سازمان تهيه و توزيع كالاي وزارت بازرگاني، جنس خوب و پدر و مادر‌داري به خانوارها مي‌داد، دوتا جنس بنجل هم تنگش مي‌زد و با اين كار هم انبارهايش را خالي مي‌كرد هم اجناس بد را از بيخ ريشش مي‌كند و مي‌انداخت به بقيه. نوار كاست مكسل كه مي‌دادند، دوتا گونيا، نقاله پلاستيكي هم به ضميمه مي‌دادند. يا مايع ظرفشويي مرغوب كه مي‌دادند، چهار تكه اسفنج الكي هم مي‌دادند... كم‌كم اين ايده از وزارت بازرگاني به بقيه جاها هم سرايت كرد و به صدا و سيما هم راه يافت و مديران تلويزيون هر وقت فيلم خوبي را نيت مي‌كردند نمايش دهند، قبلش كلي برنامه سخت و اعصاب‌خردكن را پيش‌قراول مي‌فرستادند كه اعصاب ملت را جلوجلو حسابي آسفالت كنند. البته اين كار يك حسن هم داشت و آن اينكه چون مزد تحصيل فيلم‌ها بالا مي‌رفت، ارزش‌شان هم در ذهن‌مان بالا مي‌رفت. يكي گفت «من فلان فيلم را دهه شصت كه از تلويزيون ديدم فكر كردم شاهكار ديده‌ام. تا يك هفته همه‌اش به فيلم و ديالوگ‌هاش فكر مي‌كردم. فكر مي‌كردم بزرگ‌ترين اثر هنري را ديده‌ام... اما اخيرا كه دي‌وي‌دي‌اش را خريدم و با كيفيت بلوري ديدم به دلم ننشست، سهل است، حتي حوصله نكردم تا تهش را ببينم. نصف كه شد خاموشش كردم و رفتم سراغ زندگي...» تلويزيون يك كار ديگر هم قديم‌ها مي‌كرد. از آن طرف هم وقتي از دستش درمي‌رفت و ندانسته و نشناخته يك فيلم درخشان و عالي نشان مي‌داد، بعدش تا يك هفته جبران مافات مي‌كرد و با پخش برنامه‌هاي تكراري و حوصله‌سربر و آموزشي و اخلاقي لذت آن تماشا را از دماغ تماشاگران درمي‌آورد... اين خصوصيت به پدر و مادرهاي دهه شصت هم منتقل شد و آنها هم فهميدند كه اگر يك جمعه به بچه‌هاي‌شان پلو، چلو مي‌دهند تا يك هفته مي‌توانند اشكنه و كله‌گنجشكي و نان و پنير بدهند. يك هفته قبل و يك هفته بعدش نان و تره مي‌خورديم كه جمعه آينده بتوانيم نان و كره بخوريم. حتي معلم‌ها نيز اين روش عالمانه را در نظام تربيتي‌شان گنجاندند كه هميشه خوش به حال بچه‌ها نشود و دانش‌آموزان همواره بر يك حال و منوال نباشند. سه هفته اخم مي‌كردند كه قدر يك لحظه لبخندشان را بچه‌ها بيشتر بدانند. قدر عافيت كسي داند كه به مصيبتي دچار آيد... حالا در دهه نود تلويزيون به همان سياست سي سال پيشش برگشته و بعد از يك مصاحبه با حاج‌حسن‌آقاي خميني، 10 مصاحبه با ديگران مي‌گذارد كه يك وقت ملت فكر نكنند خبري است و دنيا نزديك است به‌كام‌شان شود. سه ماه مي‌خور و نه‌ماه پارسا مي‌باش. يك بار حاج‌حسن‌آقاي خميني، 10 بار يامين‌پور و ساير اعاظم قوم... اما عيبي ندارد. ملت به همين هم راضي‌اند. هشت سال فقط نه‌ماه پارسايي داشتيم و هيچ مي‌خوري. نه ماه پارسا مي‌بوديم و آن سه ماه هم روش. اما به همين هم قانعيم. همين هم خيلي خوب است. آن شب كه تلويزيون ناپرهيزي كرد و با حاج‌حسن‌آقا مصاحبه كرد اكثر ملت به جاي اينكه به تلويزيون نگاه كنند از طريق تلگرام ماجرا را پيگيري مي‌كردند. خوشتر آن باشد كه سر دلبران، گفته آيد در حديث ديگران. انگار كه نگاه كردن به تلويزيون بي‌كلاسي باشد يا يك جور عار داشته باشد، انعكاسش را در تلگرام پي مي‌گرفتند. ياد يك قصه عارفانه افتادم كه يكي داشت به روي چون قمري نگاه مي‌كرد و حظ وافي مي‌برد. ديگري گفت چه مي‌بيني؟ گفت عكس ماه را در انعكاس آب مي‌بينم. گفت اگر بر گردنت دمل نداشتي سر بلند مي‌كردي و مستقيم ماه را مي‌ديدي نه انعكاسش را در تشت آب. حالا ما هم يك عيب و ايرادي اين وسط هست كه به جاي اينكه مستقيم به تلويزيون نگاه كنيم به تشت تلگرام نگاه مي‌كنيم. چرا؟ آيا بر گردن‌مان دمل داريم؟ نه. مشكل از ما نيست. به قول خود تلويزيوني‌ها مشكل از فرستنده است نه از‌گيرنده. ما نيستيم كه بر گردن دمل داريم بلكه اين خود تلويزيون است كه دملي بر چهره دارد و آدم رغبت نمي‌كند تماشايش كند. البته ظاهرا دارد تغييراتي به وجود مي‌آيد، اگرچه ديرهنگام. خيلي هم عالي. به فال نيك مي‌گيريم اما نه آنقدر جدي كه بنشينيم به پاش... اگر مي‌خواهيد تلويزيون ديده شود چاره‌اش اين نيست كه با 10 ‌تا مصاحبه، شيريني يك مصاحبه را در كام‌مان تلخ كنيد. راهش اين است كه اين دمل را از چهره‌برداريد تا با خيال راحت بشود نگاه‌تان كرد و لذت برد.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون