• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۳۰ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3585 -
  • ۱۳۹۵ چهارشنبه ۶ مرداد

ناخدا كجاست؟

زهرا علي اكبري

خانه ناخداي سينماي ايران دور نيست. همين حوالي است، همين هواي گرم غبار گرفته‌اي را در ريه مي‌كشد كه ما مي‌كشيم. غبار اتفاقا از اطراف سرزميني مي‌آيد كه او را به ايران هديه داد. از جنوب؛ حالا مدت‌هاست كه جنوب ايران، به جاي خون زير زمينش، غبار روي زمين را تقديم ما مي‌كند تا نشان دهد طبيعتش روي ديگري هم دارد، مي‌تواند به همراه نفت، خاك بدهد تا فضاي زندگي همه‌مان را غبارآلود كند. شايد با اين كار مي‌خواهد نشان دهد اگر پولي كه از نفت سياه داد، زندگي‌مان را سفيد نكرد، خاكي كه از دل خود بيرون مي‌دهد مي‌تواند روزهاي‌مان را به سياهي بكشد. اين جنوبي خونگرمِ از آبادان آمده، حالا همين نزديكي‌ها خانه دارد. مدتي است بي‌كلاس درس، بي‌حضور بر سر صحنه فيلم، بي‌تدارك براي آغاز ساخت فيلم، غبار سرزمينش را فرو مي‌دهد و كاغذهاي بي‌خط مقابلش را با خطي خوش، به كلماتي مي‌آرايد كه روزي حتما راه خود را به بازار فرهنگ ايران باز خواهند كرد. صحبت از «ناصر تقوايي» است، اسطوره‌اي بزرگ در ميان ما. مي‌گويد «اين جبر روزگار است كه آدم‌ها، معاصران‌شان را جدي نمي‌گيرند»، اشاره‌اش به خودش نيست، براي توضيح درباره عباس كيارستمي از اين جمله مدد مي‌گيرد اما نگاه‌ها بيش از پيش به خودش خيره مي‌شود، وقتي اين جمله را تمام مي‌كند. آنقدر كه سينماي ايران از فيلم نساختن تقوايي معذب است، او از عدم حضورش در سينما معذب نيست. تقوايي سال‌هاست به فيلم نساختن عادت كرده است. از وقتي چاي تلخش را نيمه كاره رها كرد تا سرد شد. چاي تلخ، نخستين ناتمام كارنامه تقوايي نبود، رومي و زنگي، سريال كوچك جنگلي و داستان سرايان، هر چند نيمه تمام ماندند اما اهميتي دارند همپاي آنها كه ساخته شدند و مسير سينماي ايران را تغيير دادند.  خلق و خوي ويژه‌اي دارد، وارسته و بي‌خيال به مناسبات امروز جامعه، مقهور آنچه مي‌گذرد، نمي‌شود. عجيب‌ترين رفتارش را بايد در نحوه برخوردش با فيلم‌هاي خودش يافت. ابايي ندارد از اينكه بگويد نسخه‌اي از فيلم‌هايش را نگه نمي‌دارد و مقابل ديدگاه تعجب زده، دليلي مي‌آورد كه آبي است بر آتش هزاران چرا؛ با همان صداي گيرا، در حالي كه انگشتان باريك و بلندش را لابه لاي موهاي انبوه مشكي‌اش مي‌كشد، مي‌گويد «اگر جامعه چيزي را قدر دانست، نگهداري مي‌كند و اگر قدر ندانست، هزار شكل نگهداري نيز كمكي به تصميمش نمي‌كند»؛ جامعه اما تكليفش را با آثار تقوايي روشن كرده است، همه آنچه را از دريچه دوربينش بيرون آمده چون جاني شيرين نگه داشته است.  مسافر‍ِ ادبيات، آنقدر حرف‌هاي مهمي براي سينما داشته است كه از پس نزديك به 15 سال فيلم نساختن هنوز مرور آثارش در جايي چون خانه هنرمندان، بسياري از دوستدارانش را روي صندلي‌هاي سالن جليل شهناز بنشاند. اينها اما باز هم نمي‌تواند از رنج فيلم نساختنش، اندكي بكاهد.   مي‌گويد: «قصه‌ها همه تكراري است. داستان‌ها، سال‌ها و قرن‌ها پيش يك به يك بازگو شده و اين ساختار روايت است كه مي‌تواند به قصه‌اي تكراري جان دهد»؛ اين‌بار نيز قصه تكراري است، اما ساختار روايت به گونه‌اي است كه برداشت را متفاوت از گذشته كند، اينكه تقوايي خودش قصد ساخت فيلم ندارد، از اين رو خودخواسته نمي‌خواهد سردر سينماهاي ايران با عنواني از فيلم وي آشنا شود.   از شهريور سال گذشته هشت ماه عقب برويم، مي‌رسيم به زماني كه ناخداي 73 ساله سينماي ايران، فيلمنامه‌اش را به ايوبي داد، تا امروز اما، در 75 سالگي تقوايي، خبري از سرنوشت و سرگذشت آن« فيلمنامه‌ها» نيست. از پس همه اين تقديرها و تجليل‌ها سوال نيمه تمام اين است؛ ناخداي سينماي ايران كجاست؟ چرا اين روزها سراغي از سينما نمي‌گيرد در حالي كه اهالي راستين سينما سخت درصدد گرفتن سراغي از وي هستند. شايد بهتر باشد به جاي جست‌وجوي ناخداي سينماي ايران، اين‌بار نشاني از كدخدا بگيريم تا بلكه معلوم شود وقت آن است كه كدخدا سراغي از ناخدا بگيرد.
 قبل‌تر‌ها كيميايي با بغضي در گلو مي‌گفت كاش من هم مانند تقوايي فيلم نساخته بودم اما امروز «بغض شكستگان» آرزو مي‌كنند كاش تقوايي نيز مانند كيميايي فيلمي را روي پرده بياورد.
* عنوان برگرفته از شعر ناخدا سروده فريدون مشيري است

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون