• ۱۴۰۳ جمعه ۳۱ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3598 -
  • ۱۳۹۵ شنبه ۲۳ مرداد

عليه گريز از آزادي

محسن آزموده

بندگي خود‌خواسته؟! مگر مي‌شود؟ مگر امكانش هست؟ چطور مي‌شود آدمي خود‌خواسته و بدون جبر بيروني و از سر ميل و رضا حاضر شود برده و منقاد انساني ديگر شود؟
با كمال شگفتي و صد البته افسوس بايد گفت بله، نه‌تنها امكانش هست كه از قضا بسيارند آدمياني كه تن به چنين حقارتي مي‌دهند و جالب آنكه از اين وضعيت بندگي خودخواسته لذت هم مي‌برند و‌ اي بسا آن را به ديگران نيز توصيه مي‌كنند!‌
 اين نكته‌اي است كه توجه اتيين دولابوئسي، نويسنده فرانسوي قرن شانزدهم را در بيست سالگي به خود جلب كرده و او را بر آن داشته تا رساله‌اي كوتاه در اين باب بنويسد: ‌گفتار در بندگي خودخواسته.
بوئسي در اين جستار (essay) كوتاه كند‌و‌كاو مي‌كند تا نشان دهد كه «چگونه اين ميل كهنه به بندگي چنين ژرف ريشه دوانده است» تا آنجا كه «عشق به آزادي» ديگر از ميان مردمان رخت بر بسته است.
 بوئسي شگفت زده بود از انسان‌هايي كه مختارانه به جباران، چك سفيد مي‌دهند تا هر طور كه خواستند با سرنوشت شان بازي كنند، در روزگار او اين معنا شايد بيشتر وجهي سياسي و فكري داشت، يعني او در آستانه عصر نوزايش فرهنگي غرب (رنسانس) ‌با روح زمانه همراه شده بود و به غريزه يا هوش دريافته بود كه دوران استيلاي هزار ساله باورهاي منحط شده به سر آمده و عالمي ديگر ببايد ساخت و از نو آدمي.
 انديشه‌هاي «قرون وسطايي» در زمانه او ديگر توان راضي كردن انسان و پرسشگري او را نداشت، امكانات فلسفه نوافلاطوني كه آگوستينوس هوشمندانه آنها را صورت‌بندي كرده بود و در بسط و پرورشي پانصد ساله به ميانجي ابن‌سينا و ابن‌رشد در نقطه اوج به ويليام آكمي و توماس آكويناس رسيده بود، ديگر توان پاسخ به پرسش‌هاي نوظهور را نداشت و در نهايت به لاادري‌گري از نوع كوزايي رسيده بود.
در چنين شرايطي كه انسان پا بر زمين نو گذاشته بود و سوداي احياي يونان را داشت، بوئسي از ضرورت انهدام بندگي خودخواسته مي‌گفت، او مي‌دانست كه تا زماني كه انسان زنجيرهاي نامريي كه قرن‌ها حيات بشري بر ذهن و جسمش بسته‌اند را واننهد، نمي‌تواند انتخابي جديد داشته باشد و آزادي‌اش بلاموضوع مي‌شود.
در وهله نخست شايد به نظر برسد آنچه بوئسي مي‌گويد مربوط به جامعه فرانسوي قريب به پانصد سال پيش است و در روزگار ما ديگر نمي‌توان آدم‌هايي را يافت كه چنين خودخواسته آزادي‌شان را در طبق اخلاص قرار دهند و آن را دو‌دستي به جباران كوچك و بزرگ هديه كنند تا بر ذهن و ضمير و جسم و جان ايشان فرمان برانند. اما متاسفانه واقعيت چيز ديگري را نشان مي‌دهد.
كافي است چشم بگردانيم و نه فقط به انسان‌ها و جوامع انساني دور‌و‌برمان كه به خودمان بنگريم. آيا در زمانه ما «اتوريته»هاي خرد و جبارهاي كوچك حضور ندارند؟
آيا ما آگاهانه يا ناخودآگاه، آزادانه يا غيرارادي مقهور اجبارهايي بيروني نيستيم و حتي در زندگي روزمره‌مان براي رفع مسووليت هم كه شده، تن به جبري ارادي نمي‌دهيم؟ آيا آدم‌ها براي رهايي از خارش آزاردهنده پرسش‌هاي اساسي ذهن و ضمير، خود را اسير كليشه‌هاي دم‌دست و نسنجيده نمي‌سازند؟
 آيا امروز افراد در جاهاي مختلف دنيا ترجيح نمي‌دهند كه ديگران به جاي ايشان فكر كنند و به همين خاطر است كه به عضويت گروه‌هاي افراطي در مي‌آيند كه براي معضلات ايشان ساده‌ترين و صد‌البته خطاترين و خطرناك‌ترين پاسخ را ارايه مي‌كند؟
اينجاست كه فراز نخست جستار مشهور ايمانوئل كانت طنين‌انداز مي‌شود، او نوشته بود روشنگري خروج انسان است از نابالغي‌اي كه مسوولش خود اوست.
همين يك جمله هماهنگي و هم‌صدايي شگفت‌انگيز ميان او و بوئسي را روشن مي‌سازد. كانت روشنگري (بخوانيد آزادي و نفي بردگي فكري) ‌را شكلي از بلوغ مي‌دانست، مساله اساسي اما آن است كه آن نابالغي كه لازم است انسان از آن به در‌آيد، ناشي از اجباري بيروني نيست، بلكه خودخواسته است، نوعي بندگي خودخواسته.
 او مي‌گفت انسان‌ها براي گريز از مسووليت يا به تعبير معاصرتر اريك فروم فرار از آزادي، به اجبارهاي معرفتي، اعتقادي، سياسي و اقتصادي تن مي‌دهند. به دلايل مختلف چنين مي‌كنند، خواه از سر ترس، يا به دليل تنبلي و كاهلي، ‌شايد به هم دليل بي‌عاري و بي‌اخلاقي. هر‌چه باشد ميلي منحط در بشر هست كه به بهاي به دست آوردن رفاه و آرامشي حقير، آزادي به مثابه حق و مسووليت بنيادين خود را وا مي‌نهد و تن به بردگي مي‌دهد.
اين همان پديده‌اي است كه بوئسي آن را بندگي خودخواسته مي‌خواند.
او راه رهايي از اين وضعيت نكبت‌بار را چشم گشودن مي‌داند و در جستار روشنگرش نوشت: «يك بار هم كه شده بياموزيم، بياموزيم كه درستي پيشه كنيم، كه چشم بگشاييم و سر بيفرازيم، چه به حرمت خودمان، چه به عشق فضيلت» كانت نيز مي‌گفت راه خروج از اين بندگي خودخواسته آن است كه بيش و پيش از هر چيز به اراده انسان بستگي دارد و نوشت: «جسارت آن را داشته باش كه فهم خود را به كار‌گيري!»

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون