هشدار آمارها را ناشنيده نگيريم
علي شكوهي
نيازي نيست كساني از سر درد و با نگراني از آينده جامعه و كشور، فرياد بزنند و وضعيت ناگوار اجتماعي را هشدار بدهند. كافي است برخي از آمارهاي تكاندهنده در اين حوزه را كنار هم بگذاريم و صداي هشدار اين آمارها را بشنويم تا نگران بشويم. به اين
آمارها توجه كنيد:
- سن زنان سرپرست خانوار از 50 سال به 40 سال رسيد يعني 10 سال كاهش
يافت.
- آمار خانمهايي كه به دليل طلاق يا بدسرپرستي، مسووليت خانواده را به دوش ميگيرند، افزايش يافته است.
- ميزان مواليد در خانوادهها از ميانگين دو فرزند پايينتر آمده است.
- تكديگري نيازمندان، اتباع خارجي، معتادان و كودكان چهره شهرهاي بزرگ را تخريب كرده است
- 12 درصد مردم دچار افسردگي هستند.
- 23درصد مردم كشور دستكم دچار يك اختلال هستند.
- آمار ورودي زندانها به دليل افزايش روزانه نگرانكننده شده است.
- در سال گذشته 15 ميليون پرونده قضايي در كشور تشكيل شد كه 300 هزار پرونده مربوط به مواد مخدر است.
- نرخ رشد طلاق از نرخ رشد ازدواج پيشي گرفته است.
- در ازاي هر سه دختر مايل به ازدواج تنها يك پسر وجود دارد كه تمايل به ازدواج دارد.
- زنگ خطر براي تجرد قطعي نزديك به يك ميليون دختر ايراني بهصدا درآمد.
- با احتساب تفننيها حدود چهارميليون مصرفكننده مواد مخدر در كشور داريم. حداقل روزانه 100 نفر جديد آلوده به مواد مخدر ميشوند.
- الگوي مصرف موادمخدر از سنتي به صنعتي تغيير كرده و سن مصرفكنندگان بهشدت كاهش يافته و سهم زنان بهشدت افزايش داشته است.
- نرخ بيكاري در كشور افزايش يافت/ ۴۲ درصد فارغالتحصيلان ايران بيكار هستند.
- در مدت ۷ سال متوسط سن فحشا از ۲۸ سال به زير ۲۰ سال رسيده و در حال حاضر كف اين سن تا ۱۳ سالگي پايين
آمده است.
اينها بخشي از آمارهايي است كه در مطبوعات كشورمان درباره برخي از آسيبهاي اجتماعي وجود دارد و با يك جستوجوي سريع ميتوان به آن دست يافت؛ ضمن اينكه آمارهاي واقعي، هميشه از آمارهاي اعلام شده تلخي بيشتري دارد و ابعاد آن وسيعتر است.
آمارهاي اجتماعي هميشه نمايانگر واقعيت هر جامعه است و از ميزان توفيق يا عدمتوفيق برنامههاي اقتصادي، سياسي و فرهنگي هر حكومتي حكايت ميكند. برخي معتقدند كه براي شناخت پشت صحنه هر تمدن و هر دولت و حكومتي بايد سراغ آمارهاي اجتماعي آن رفت و براساس آن دريافت كه واقعيت آن تمدن يا كشور چيست و در لايههاي زيرين آن، چه ميگذرد. اگر اين سخن درست باشد كه درست به نظر ميرسد، بايد نسبت به توفيق خودمان طي سالهاي بعد از انقلاب ترديد جدي كنيم و به اصلاح روش مملكتداري در حوزههاي
مختلف بپردازيم.
اين آمارها مانند «تب» در بدن آدمي است كه از وضعيت چركين و آلوده بخشي از بدن حكايت دارد و طبعا براي از بين بردن تب بايد با منشا آلودگي مبارزه كرد و آن را از ميان برداشت و الا مبارزه با تب، امري موقت و احتمال بازگشت آن بدون از بين رفتن منبع آن بسيار زياد است.
برخي معتقدند جمهوري اسلامي بيش از هر ماركسيستي اثبات كرده كه «اقتصاد زيربناست» زيرا منشا بسياري از آسيبها و بحرانهاي اخلاقي، فرهنگي، روحي و اجتماعي به وضعيت اقتصادي كشور باز ميگردد و بايد براي آن فكر اساسي كرد. البته نگاه ديني ما هم به گونهاي است كه وضعيت اقتصاد و معيشت را در بسياري از امور ديگر موثر ميدانيم و داشتن «نان» را از لوازم اصلي داشتن «ايمان» تلقي
ميكنيم. پيامبر اكرم ميفرمايند كه «خدايا به نان ما بركت بده و بين ما و نان جدايي نينداز كه اگر نان نباشد، نه نماز ميخوانيم و نه روزه ميگيريم و نه ديگر فرايض خود را ادا ميكنيم.» شايد مهمترين مسووليت هر حكومتي در كنار تامين امنيت، حل معيشت مردم باشد و در ارزيابي توفيق هر نظام سياسي حتما ميزان توسعهيافتگي و رونق اقتصادي و كاهش شكاف طبقاتي را بايد
مدنظر داشت.
ميزان آسيبهاي اجتماعي موجود نشان ميدهد كه جمهوري اسلامي در اين زمينه بايد كارهاي اساسي انجام بدهد زيرا از وضعيت موردانتظار بسيار فاصله دارد. براي مردم مهم نيست كه چه كساني با كدام گرايش سياسي بر قدرت تكيه ميكنند و در ايجاد اين وضعيت كدامين دولتها نقش بيشتري داشتند.
آنان كليت نظام را مورد ارزيابي قرار ميدهند و اگر در حوزه مهمي مانند حل مشكلات معيشتي به نظر منفي نسبت به مديران و مسوولان برسند، همه حكومت در ذهن آنان زيرسوال خواهد رفت.