• ۱۴۰۳ جمعه ۳۱ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3639 -
  • ۱۳۹۵ يکشنبه ۱۱ مهر

ميراث گاندي در جهان امروز در گفت‌وگو با هوشنگ ماهرويان

نگاه فروتنانه به دنيا

30 ژانويه 1948
68 سال از ترور  مهاتما گاندي گذشت

 عاطفه شمس | در تاريخ چهره‌هاي برجسته بشري، مهانداس کارامچاند گاندی  را بايد نخستين كسي دانست كه مفهوم ستيزيدن با مخالف را به صورتي متمدنانه تحت عنوان «مبارزه منفي» تعريف و مطرح كرد. رهبر سياسي و معنوي هندي‌ها، در طول زندگي خود، استفاده از هر نوع ترور و خشونت براي رسيدن به مقاصد را رد مي‌كرد. به همين دليل، فلسفه بي‌خشونتي او روي بسياري از جنبش‌هاي مقاومت بدون خشونت در سراسر جهان و تا امروز تاثيرگذار بوده ‌است. اما هنوز حكومت‌ها و گروه‌هايي وجود دارند كه نياز به بازخواني معناي مهرورزي، تسامح و رواداري را هر روز بيش از پيش به وجود مي‌آورند. بر اين اساس، درباره كارايي آموزه‌هاي گاندي در برابر بحران‌هايي كه جهان امروز با آن روبه‌رو است با هوشنگ ماهرويان، نويسنده و پژوهشگر، گفت‌وگو كرده‌ايم. وي با اشاره به اينكه قرن بيست و يكم نيز به قرن گاندي بدل شده است، مي‌گويد در دنياي امروز كه خشونت به طور گسترده وجود دارد سخن گفتن از مهرورزي و عدم انتقام جويي و گسترش آنها مي‌تواند بر منزوي كردن و پايان دادن به خشونت‌هاي فجيعي كه در اطرا‌ف‌مان وجود دارد تاثيرگذار باشد.

در آستانه شصت و هشتمين سالگرد ترور مهاتما گاندي، رهبر ملي- معنوي و بنيانگذار استقلال هند و يكي از بزرگ‌ترين مردان نيمه اول قرن بيستم هستيم. شما چه عواملي را در ماندگاري او پس از گذشت 68 سال، دخيل مي‌دانيد؟
گاندي يكي از نخستين رهبران اعتراض مردم در برابر استعمار بود كه با افراط و خشونت ورزيدن مخالفت مي‌كرد و استفاده از روش‌هاي خشونت‌آميز به خصوص در قرن بيستم كه سركوب و اعدام كردن از روش‌هاي معمول بود، در اعتقاد و روش‌هاي گاندي جايي نداشت. در واقع گاندي از مهرورزي صحبت مي‌كرد. در زمان گاندي گفتمان مسلط مطرح در سطح جهاني، اعتقادات شديد چپ بود كه از ديكتاتوري پرولتاريا و مباحث مشابه سخن مي‌راند، اما گاندي در همان زمان گفتماني را مطرح كرد كه كاملا در مقابل گفتمان چپ قرار مي‌گرفت. قرن ما يعني قرن بيست و يكم نيز به قرن گاندي بدل شده است؛ قرن نافرماني‌هاي مدني و مبارزات غيرخشونت‌آميز و آرام و اين يادگار گاندي است. اگر دنباله گاندي را بخواهيد بايد مارتين لوتركينگ را ببينيد كه مبارزه آرام سياهان را رهبري مي‌كرد،
آنگ سان سو چي را در برمه ببينيد، نلسون ماندلا و لخ والسا را ببينيد كه همگي از مبارزات آرام صحبت مي‌كردند. گاندي مشكلات موجود را با خشونت حل نمي‌كرد در صورتي‌كه بيشتر انقلاب‌هاي قرن بيستم با خشونت انجام شده بود. قرن گذشته يعني نيمه قرن بيستم، سراسر صحبت از لنينيسم و مائوييسم و مبارزات خشونت آميز بود. به طور مثال وقتي لنين به حكومت رسيد تمام خانواده تزار از بچه سه ساله به بالا را نابود كرد و بعد شعارهاي او چه بود؟ تا آن زمان پيوسته مي‌گفتند اين از مراحل انقلاب دموكراتيك است ولي ما كه كمونيست بوده و رهبر پرولتاريا هستيم بهتر مي‌توانيم اين مبارزات را ادامه دهيم اما به محض اينكه به حكومت رسيد، گفت كه آزادي مطبوعات، آزادي احزاب و آزادي انديشه، تفكيك قوا و استقلال قاضي مال بورژوازي است و قاضي بايد وابسته به حزب كمونيست باشد و تمام قواعد را به هم ريخت. امروز نيز روسيه هنوز ادامه آن قضايا و آن مافياهاي حزبي و غيره را به خود مي‌بيند. اما گاندي روشي را بنيان گذاشت كه ما در قرن بيستم ادامه آن را مي‌بينيم. ما با نافرماني مدني، مبارزات فرهنگي، مبارزات آرام و بدون خشونت آشنا هستيم زيرا كسي كه با خشونت به حاكميت مي‌رسد، خشونت را ادامه مي‌دهد اما گاندي اين گونه نبود. نگاه گاندي به جهان با فروتني همراه است. ايمان گاندي ايماني است كه در آن تواضع وجود دارد. در برابر تفكرات و اديان ديگر
سر فرو  مي‌آورد و اعتقاد دارد هركسي آزاد است به شيوه خود خدا را بپرستد و اصراري بر اين ندارد كه حتما شيوه او بهترين راه خداپرستي است.
به طور مثال، پس از پيروزي انقلاب هند در برهه‌اي از زمان كه مسلمانان و بوداييان با يكديگر اختلاف پيدا كرده و با يكديگر به جنگ پرداخته بودند، گاندي براي ايجاد وحدت بين آنها به مدت يك ماه روزه گرفت و اعلام كرد كه آنقدر روزه مي‌گيرد و به نخوردن غذا ادامه مي‌دهد تا بميرد. نمايندگاني از هر دو گروه به او مراجعه كرده و به اشتباه خود اعتراف كردند و به او اطمينان دادند كه ديگر رفتارشان را ادامه نخواهند داد. به اعتقاد من امروزه تنوع باورهاي ديني در هند از همه دنيا بيشتر است و مي‌توان گفت امروز وجود اين همه اديان مختلف- بيش از دويست مذهب- در هند كه برادرانه در كنار هم زندگي مي‌كنند يادگار آموزه‌هاي گاندي است زيرا گاندي تسامح و تساهل و رواداري را به آنها آموخت. ياد داد كه انسان‌ها حق دارند باورهاي خود را انتخاب كنند. گاندي، آرامش، اعتدال و مهرورزي را گسترش داد و شعارهاي تند و تيز امپرياليستي و اينكه بايد از دنيا جدا شد و دور خود را مرز كشيد در اعتقادات او جايي نداشت. او انسان بزرگي بود و به اعتقاد من قرن
بيست و يكم، ادامه مبارزات صلح طلبانه گاندي است.
از رهبراني نام برديد كه از گاندي الهام گرفتند اما گفته مي‌شود رهبراني كه از او الهام گرفتند نتوانستند كاملا به اصول ضد خشونت او پايبند بمانند. شما اين تحليل را تاييد مي‌كنيد؟ در صورت تاييد، دليل آن را چه مي‌دانيد؟
وقتي نلسون ماندلا پس از 27 سال زنداني بودن به رياست‌جمهوري رسيد خون از دماغ كسي نيامد، يا لخ والسا مبارزات غيرخشونت آميز را رهبري كرد. آنگ سان سو چي كه هم‌اكنون در برمه است را ببينيد! چه حركت
خشونت آميزي از او سر زده است. بنابراين من اين گفته را رد مي‌كنم.
به نظر شما خشونت در جهان امروز ما بيشتر است يا در جهان و دوراني كه گاندي در آن مي‌زيست؟
ببينيد در آن دوران خشونت به وفور وجود داشت اما خب مبارزات نيز همه خشونت آميز بود. در اين دوران اگر ما گروه‌هايي مثل داعش، بوكوحرام، القاعده، طالبان و... را مي‌بينيم به اين دليل است كه ما در يك پيچ تاريخي قرار گرفته‌ايم كه نشان مي‌دهد ما كار فرهنگي خود را به درستي انجام نداده‌ايم و روشنفكري آن گونه كه بايد، وظيفه فرهنگي خود را پيش نبرده است. ما نيازمند رفرماسيون‌هاي بسياري در منطقه خاورميانه بوديم كه انجام نشد. وقتي كه بوكوحرام در نيجريه براي آزادي رهبري خود تعدادي دختر را گروگان مي‌گيرد و مي‌گويد در صورتي كه رهبرشان آزاد نشود آنها را خواهد فروخت، به اين معنا است كه مي‌خواهد
قرن بيست و يكم را به قرن ششم بازگرداند و در آن جامعه هيچ انديشمند، متفكر و رفرميستي نبوده است كه از تمام منابع مقدس آنها تعبير و تفسيرهاي مدرن كند و اجازه ندهد در قرن بيستم چنين وقايعي اتفاق بيفتند. در اين مواقع، ما بايد اهل تفكر را مقصر بدانيم كه در اين جوامع به درستي كار نكرده‌اند. در دنياي امروز كه خشونت به طور گسترده وجود دارد سخن گفتن از مهرورزي و عدم انتقام جويي و گسترش آنها مي‌تواند بر منزوي كردن و پايان دادن به خشونت‌هاي فجيعي كه در اطراف‌مان وجود دارد تاثيرگذار باشد.
با اينكه گاندي بسيار ماندگار است اما به نظر مي‌رسد كه روش‌هاي او در جهان امروز خيلي مورد استفاده قرار نمي‌گيرد. فكر مي‌كنيد چرا با وجود محبوبيت گاندي، ممكن است روش او كارايي خود را از دست داده باشد؟
من معتقد به عدم كارايي روش گاندي در جهان امروز نيستم. ماندلا در ژوهانسبورگ بهترين دانشگاه‌ها را پايه‌گذاري كرد و در حال حاضر نيز ژوهانسبورگ يكي از پيشرفته‌ترين شهرهاي آفريقاي جنوبي است. آفريقاي جنوبي آپارتايد بود، نلسون ماندلا گفت مي‌بخشيم اما فراموش نمي‌كنيم و آنچنان زيبا با اين مساله برخورد كرد كه با مباحثي كه در آپارتايد وجود داشت مقابله شد. كسي كه در زندان شكنجه مي‌شود نبايد شكنجه گرهاي خود را دوباره به دست شكنجه‌گر بسپارد. اين را نلسون ماندلا به ما ياد داد. درست است كه متاسفانه گاندي نيز به دست يك افراطي ترور شد، من اين را مي‌دانم، يعني آن بحث هنوز در هند زنده بود كه گاندي را ترور كرد اما به هر حال، حرف حاكم و آنچه اكنون در هند حرف اول را مي‌زند همان تساهل، تسامح، رواداري و آزادي باورهاي مختلف است. گاندي و هند هم با جمعيت زياد خود به طور  عملي راهي را به جهانيان نشان مي‌دهند كه در آن خشونت نفي مي‌شود. اما در گذشته روشنفكري در جامعه ما به خوبي عمل نكرد. به طور  مثال روشنفكراني كه خارج از كشور تحصيل كرده بودند با شعار «كژدم را از سر بزن» به كشور برمي‌گشتند. شما سرمقاله‌هاي حزب توده را در سال 58 بخوانيد، مي‌بينيد كه مدام از خشونت حرف مي‌زند اما اگر حرف گاندي بود و من روشنفكر از او حرف مي‌زدم اجاره نمي‌دادم كه سپهر عمومي را تا اين حد حرف از خشونت اشغال كند.
البته منظور من بيشتر، بحران‌هايي است كه در حال حاضر جهان را درگير كرده است؛ بحراني مثل داعش. فكر مي‌كنيد روش گاندي در مقابل پديده‌اي مثل داعش كه جز خشونت نمي‌شناسد كارايي خواهد داشت؟
ببينيد در قرون وسطي گاليله را محاكمه كرده و مي‌خواستند او را در آتش بسوزانند به اين دليل كه گفته بود زمين به دور خورشيد مي‌چرخد. گاليله توبه كرد اما با پاي خود نوشت «زمين! تو هنوز مي‌گردي». جوردانو برونو را در آتش سوزاندند اما همان كليسا با رفرماسيوني كه كرد و تعبيرهاي مدرني كه از متون مقدس انجام داد آن روش‌ها را كنار گذاشت. وقتي كه داعش عده‌اي از مسيحيان را قتل عام كرد، اسقف اعظم آنها گفت كه اين جنايت تنها عليه مسيحيان نيست بلكه جنايت عليه بشريت است و گفت كه تمام اسلام فقط داعش نيست و نبايد فقط آنها را ديد، چرا كه ما اسلام الرحمن و اسلام مهرباني نيز داريم و اين يك تفسير خشونت‌آميز از اسلام است كه داعش نام گرفته است. من واقعا او را تحسين كردم. ما نيز بايد بكوشيم كه اين نگاه را جا بيندازيم. درست است كه در خاورميانه نگاه خشونت‌آميز مسلط است و ما به طور مداوم آثار و تبعات آن را مي‌بينيم اما بايد سعي كنيم در مقابل آن، نگاه مهربانانه و غيرخشونت‌آميز را رواج دهيم. رويه‌هاي قضايي درست، استقلال قاضي، حقوق متهم و مباحثي مثل آنها بايد به درستي رعايت شوند. من و شماي روشنفكر بايد از اين حقوق دفاع كنيم و آنقدر از آنها صحبت كنيم تا بتوانيم مهرباني را جايگزين خشونت كنيم. اتفاقا جهان امروز بيشتر از قبل به افرادي مثل ماندلا، نهرو و گاندي نياز دارد. تنوع ديني و آرامش موجود در هند را در حيطه جامعه‌شناسي مي‌توان به عنوان يك الگو در نظر گرفت. روش‌هايي كه جهان در قرن بيستم به خود ديد روش‌هاي خشني بود كه آموزه‌هاي گاندي در برابر آنها قرار مي‌گرفت. در جهان امروز نيز در برابر روش‌هاي خشونت‌آميزي كه فاندامنتاليسم، طالبان، داعش، بوكوحرام و امثال اينها به كار گرفته‌اند مي‌توان از روش‌هاي مهرورزانه گاندي بهره برد تا از گسترش اين گروه‌ها و شكل‌گيري گروه‌ها و خشونت‌هاي جديد جلوگيري كرد. با توجه به اين نكته و رفتارهايي كه از اين گروه‌ها سر مي‌زند مي‌توان گفت مسائل جهان امروز بي‌شباهت به مسائل جهان در زمان گاندي نيست پس به كارگيري روش‌ها و شعارهاي او همچنان مي‌تواند براي ايجاد صلح و آرامش جهاني ثمربخش باشد.
پس شما به اينكه بتوان با روش گاندي و با تلاش مضاعف روشنفكران براي ترويج نگاه صلح‌جويانه، در مقابل اين حجم از خشونت به نتيجه رسيد، خوشبين هستيد؟
بله، من اگر خوشبين نبودم كه وقت خود را صرف اين مباحث نمي‌كردم. به هر حال، بخش‌هايي از جامعه خشونت مي‌ورزند اما ما بايد سعي كنيم آنقدر از مهرباني، روا داري، رعايت حقوق ديگران و رعايت آزادي انديشه بگوييم تا اين نگاه جا بيفتد. من خود را ادامه تفكرات گاندي مي‌دانم اما آنچه در جواني براي ما جا افتاده بود فقط از خشونت صحبت مي‌كرد. در دهه 40 و در دوران دانشجويي‌ ما هميشه صحبت از مائو و لنين بود. در حالي كه مائو رهبر انقلاب چين كه خود را پيرو انديشه ماركس و لنين و استالين مي‌دانست، در سال ۱۹۵۸ و در جريان برنامه جهش بزرگ، وقتي كه حوزه‌هاي حزبي گزارش دادند كه گنجشك‌ها بخش زيادي از محصولات كشاورزي را مي‌خورند، فرمان قتل عام گنجشك‌ها را صادر كرد و از توده‌هاي مردم خواست كه به عنوان وظيفه انقلابي گنجشك‌ها را نابود كنند. معلمان در مدرسه با حرارت دانش‌آموزان را عليه گنجشك‌ها تحريك و گنجشك‌ها را عامل گرسنگي و كمبود مواد غذايي اعلام مي‌كردند. بنابراين، هر دانش‌آموز به عنوان وظيفه انقلابي روزانه با تيركمان تعداد معيني گنجشك را شكار مي‌كرد، لاشه آنها را به نخ مي‌كشيد، تحويل مقامات حزبي مي‌داد و جايزه مي‌گرفت. نظاميان در سراسر كشور با زدن شيپور و طبل مانع نشستن گنجشك‌ها روي شاخه درختان مي‌شدند. گنجشك‌ها روي هوا در اثر خستگي هلاك مي‌شدند و سقوط مي‌كردند. در نتيجه، تقريبا تمام گنجشك‌ها در چند ماه قتل عام شدند. اما ناگهان سر وكله ملخ‌ها در مزارع پيدا شد و به جان گندم‌ها افتادند. در غيبت گنجشك‌ها تعادل اكوسيستم به هم خورده بود و جمعيت ملخ‌ها و ديگر آفات نباتي به صورت انفجاري افزايش يافته بود. به دنبال قتل عام گنجشك‌ها، توليد محصولات كشاورزي به‌شدت پايين آمد و ميليون‌ها نفر بر اثر گرسنگي مردند. بنابراين، مي‌بينيد كه آن نگاه تند و آن نگاهي كه ميليون‌ها انسان را بدون اينكه در جنگي شركت كرده باشند به دليل گرسنگي و خشونت از بين مي‌برد با طبيعت نيز اين كار را مي‌كند. اما نگاهي كه با مهرباني به جهان بنگرد مهرباني را نيز تبليغ مي‌كند.
فلسفه گاندي «بي خشونتي» است اما جايي خواندم كه گاندي چون مي‌دانست كه عدم توسل به خشونت مستلزم اعتقادي راسخ و شهامتي باورنكردني است و نيز مي‌دانست در همگان وجود ندارد، بنابراين سعي مي‌كرد به همه تفهيم كند كه لازم نيست همه دست از خشونت بردارند به ويژه اگر خشونت در مقابل ترس باشد و در نوشته‌هاي خود نيز آورده است «قويا معتقدم هرجا بين خشونت و ترس گرفتار شديم بايد خشونت را بپذيريم.» شما اين گفته را چگونه تحليل مي‌كنيد؟
شما اين حرف را كجا خوانديد؟
در روزنامه‌ها و سايت‌هاي مختلفي به اين موضوع اشاره شده است.
به هر حال، زندگي سياسي گاندي تماما ضد خشونت بود و او سمبل اين جريان است. ممكن است او نيز اشتباهاتي در زندگي خود داشته باشد اما ما او را سمبل عدم خشونت مي‌دانيم.
البته ادامه مي‌دهد كه «تا راه بدون خشونت سبب تسليم افراد صاحب قدرت در مقابل قدرتمندتر از خود نشود بايد اين راه را برگزيد اما اگر با خشونت بتوان مقابل اين وضعيت ايستاد و تنها راه احقاق حق، خشونت باشد بي‌هيچ تاملي بايد سلاح برداشت.» شايد تاكيد او بيشتر در برابر نظام‌هاي سياسي و نيروهاي استعماري بوده است.
به هر حال اگر شما اين حرف را تفسير چريكي كنيد، چريك نيز مي‌گويد من رفتم و به طور  مثال فلان شكنجه‌گر ساواك را كشتم، بنابراين، كار من درست بوده است. در صورتي كه با اين عمل، پليس را خشن‌تر و جامعه را قطبي مي‌كند و اين ضد دموكراسي است و به اعتقاد من، اين يك حركت اشتباه است. اگر در جامعه‌اي شكنجه و اعدام بي‌مورد وجود دارد بايد با انتقاد و شيوه صحيح و با حركت آرام، آنقدر تبليغ كرد تا پرهيز از خشونت جا بيفتد، اما حركت خشن، جامعه را نيز خشن مي‌كند. ما در منطقه‌اي زندگي مي‌كنيم كه خشونت زيادي در آن وجود دارد و من اميدوارم كه اين خشونت هر چه زودتر از بين برود. ما در يك پيچ تاريخي قرار گرفته‌ايم كه به ما نشان مي‌دهد روشنفكري -چه ديني و چه غيرديني- در اين منطقه كم كار كرده و اگر تلاش كند مي‌تواند اسلام مهرباني را نشان دهد كه آن رهبر مسيحيت بگويد اسلام دين خشونت نيست بلكه دين مهرباني است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون