• ۱۴۰۳ شنبه ۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3645 -
  • ۱۳۹۵ يکشنبه ۱۸ مهر

خوانشي بر مجموعه شعر «اين ‌باران كه روزهايت را خم كرده است»، مينا ميرصادقي

تصويرهايي مبتني بر احساس

سريا داودي حموله

 

«پشت سر/ هر چه نگاه مي‌كنم/ باران پوشيده‌ام/ و شاخه‌هايم را بالا رفتي/ واژگون/ مثل كلاغي كه جهانم دو پاره شده ست/... نه پرده تا كنارش بزنم/ جاي پنجره‌اي در نور تند/ تاريك روي ساقه‌ها قد كشيده‌ست/ و آسمان خميده روي سايه كه ندارد/ اما بگو بدانم چرا انگشتم روي گورت مي‌چرخد/ بدون فاتحه/ بدون اندوه؟/ ديگر تا هميشه/ از مرگ سفيدترند اين صبح‌هاي لعنتي كه از در و ديوار بالا مي‌روند.» از شعر «روبه‌رو» مينا ميرصادقي در مجموعه شعر «اين‌باران كه روزهايت را خم كرده است» با حس‌هاي نوستالژيك شكل‌هايي از سوال و حيرت را به تصوير مي‌كشاند. با تاكيد بر مضمون‌هاي عام «عشق- مرگ» و «انسان- طبيعت» عينيت و ذهنيت را به هم پيوند مي‌دهد. به واسطه تقابل‌هاي تعارضي بر جذابيت‌هاي متن مي‌افزايد و با تقابل‌هاي دوگانه مفاهيم ساختاري را بنيان مي‌گذارد و در برخورد با پديده‌هاي هستي تصاوير ذهني ايجاد مي‌كند: «شاهكار آفرينشم/ با سه انگشت دروغ/ فريبنده و زرد/ عين روزهاي بي‌كسي/ و چنان زنده‌ام/ كه روي بند رخت، ظرف‌هاي نشسته واژگون تاب مي‌خورند. » شعر «ناخوشي1»ميرصادقي با ارتباط ساختاري بين الفاظ سعي در تنوع محتوايي دارد. به واسطه روايت‌نگري مخاطب را درگير مي‌كند، با عينيت‌گرايي به سمت هست‌مندي‌هاي محسوس مي‌رود و موقعيت فردي و اجتماعي را به رشته كلام در مي‌آورد.  در تلاش است با جلوه‌هاي زيباشناسانه تناسب و تناظر، معناهاي بديع به سطرها اضافه كند. با تلفيق خودآگاه و ناخودآگاه شعر را به تصوير مي‌كشد و به واسطه تصاوير روايي سعي دارد تناسب‌هاي لفظي را رعايت كند و موجب ارتباط معنايي شود: «اگر دست‌هايت باز بماند/ اين سايه‌ها را از شانه‌هاي ظهر برداشته‌ام/ نرم ولرم/ مثل من كه دنباله توام/ پس/ ماه را پشت سرم نبند.» شعر «قرار» در شعرهاي «اين ‌باران كه روزهايت را خم كرده است»، زبان در خدمت ساختار معنايي است و تصويرسازي و احساس‌گرايي دو عنصر بارز محسوب مي‌شوند. معمولا جزيي‌نگري در ساختار كلامي بازنمود برجسته دارد. فرم و محتوا موازي هم حركت مي‌كنند و زبان روايي خرده روايت‌هاي متنوعي را در بطن خود نهفته دارد. بافتار روايي وابسته به سويه‌هاي معنايي است كه در اين آشنايي‌زدايي‌ها مفاهيم خاستگاهي ذهني دارند: «تا زانو در خودم فرو رفته‌ام/ و از تاريكي ِدرختان به گريه‌ها نگاه نمي‌كنم/ شايد رشته‌هاي در همِ ماه بپوسند/ فقط كنار آب را گرفته‌ام/ به تو نگاه نمي‌كنم/ اما دنبالم كن!/ در پنهان‌ترين جاي دلت دنبالم كن» شعر «يك روز مانده» بافتار شعرها رويكردي معترضانه و انتقادي دارند و ساختار معنايي آنها در خط روايي شكل مي‌گيرد. به علت پيوستگي‌هاي روايي تداعي واقعيت‌هاي حقيقي است و اين عينيت‌گرايي حاصل معناهاي بديع است.  مرز باريكي بين ساختار معنايي و فرمي هست. مفهوم محوري و ارتباط معنايي بين سطرها نشاني از تناظر زباني دارد. گاهي اسم و فعل‌ها در معناي دور و نزديك به كار رفته‌اند. تناسب بين عناصر ثابت و عناصر متغير سبب كشف و شهود شده است: «مي‌خواهم طناب بيندازم سايه‌ام را بالا بكشم/ لبه دامنم را بگير و بيا/ كنار كفش‌هاي گمشده كه از قالي، قرمزهايش توي فنجان ته‌نشين‌اند/ تمام چشمانت را هم بسته‌ام/ پس مي‌توان راست روي صندلي نشست/ و از جانماز ترمه مادر حرف زد.» شعر «شك با سايه‌ها»

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون