چرا استعفا؟
روزنامه اعتماد
شوراي نويسندگان
استعفاي مديرعامل راهآهن كه پس از حادثه تصادف دو قطار و كشته شدن حدود 50 نفر از هموطنان عزيز رخ داد، در نوع خود در ايران بينظير بود. نحوه استعفا نيز متمدنانه بود. وي بدون ذكر حواشي و از طريق تلويزيون به موضوع پرداخت و استعفا داد و وزير مربوط نيز استعفا را پذيرفت. پرسشي كه ممكن است به وجود آيد اين است كه مگر آقاي مديرعامل در هر اتفاقي كه در زيرمجموعهاش رخ ميدهد مسووليت مستقيم دارد؟ احتمالا سالانه دهها خطا و اتفاق ناخوشايند و البته كوچك و متوسط كه چندان رسانهاي نميشود در سازماني چون راهآهن رخ ميدهد، آيا در نخستين اتفاق بايد مديرعامل استعفا دهد؟ چرا مديرعامل؟ چرا معاون او نه؟ و چرا بالاتر از او چون وزير يا رييسجمهور نه؟ پاسخ به اين پرسشها در درك اين رفتار و اثرات مثبت آن موثر است.
بدون ترديد مديرعامل مسووليت مستقيم در بيشتر اين حوادث ندارد. چرا كه يك مامور ميتواند كوتاهي كند و باعث خسارات جاني و مالي فراواني شود و اين هيچ ربطي به مديرعامل ندارد. ولي مديرعامل از چند جهت ديگر ممكن است واجد مسووليت باشد. اول مسووليت غيرمستقيم مديرعامل است. تخلف يا قصور و تقصير يك ماموري كه در يك وظيفه حساس قرار دارد، به طور غيرمستقيم به مديران بالاتر او ربط پيدا ميكند. اينكه آيا فرد شايستهاي براي اين كار انتخاب شده بود؟ اينكه آيا فعاليتهاي او تحت نظارت بوده است؟ آيا آموزش مناسب ديده است؟ همه اينها به مدير بالادست او مربوط ميشود و اگر مديري اين كارها را به خوبي انجام نداده طبعا مسووليت متوجه مدير بالادست اوست و الي آخر كه برسد به آقاي مديرعامل.
از زاويه ديگر نيز مسووليتپذيري متوجه مديران مافوق است. فرض كنيم كه سالهاي زيادي بگذرد و در راهآهن اتفاق بدي نيفتد. خوب اگر مديرعامل راهآهن بتواند اين وضع را به عنوان شاخص موفقيتي براي مديريت خود بداند كه طبعا منطقي است، به همين دليل هنگامي هم كه حادثه دردناكي رخ ميدهد، بايد تبعات منفي و مسووليت آن را به عهده بگيرد. نميشود كه مديران اقدامات خوب و مثبت زيردستان خود را به حساب كارنامه موفق خود بگذارند، ولي از پذيرش مسووليت اقدامات خسارتبار و ناخوشايند آنان سر باز بزنند. اين معيار دوگانه و بسيار زشت و ناجوانمردانه است. متاسفانه تاكنون اين معيار در جامعه ما رواج داشت. مديران زير بار مسووليت خطاهاي زيردستان خود نميرفتند. البته مسووليت كيفري با كسي است كه مرتكب قصور يا تقصير شده، ولي مسووليت مديران نيز حداقل از منظر سياسي و مديريتي بايد پذيرفته شود.
واكنش عمومي در برابر اقدامات خسارتآميز به تناسب اثراتي است كه آن حادثه در ذهن و فكر مردم دارد. براي مثال اگر همين حادثه با همين كيفيت رخ ميداد ولي قطار در حال حركت در وضعيتي بود كه ميتوانست قطار متوقف شده را ببيند به احتمال زياد تصادف خسارت چنداني ايجاد نميكرد، هرچند در اصل اشتباه تفاوتي رخ نداده بود، و چون خسارت محدود بود واكنشها نيز محدود ميشد، و نيازي به استعفا نبود. ولي اكنون كه دهها نفر از هموطنان كشته و بسيار بيش از اين تعداد مصدوم شدهاند بايد پاسخي شايسته به افكار عمومي داده شود. در واقع مردم بايد حس كنند كه دستاندركاران مسووليتپذير هستند و اين از ميزان درد و رنج آنها خواهد كاست. حضور فوري وزير در محل و واكنش رياستجمهوري و معاون اول ايجادكننده اين حس بود ولي استعفاي مديرعامل ركن اصلي اين فرآيند بود.
نكته بسيار مهم ماجرا اين است هنگامي كه مديران متوجه شوند كه با بروز چنين اتفاقاتي بايد استعفا دهند و بروند، حساب كار دستشان خواهد آمد. از اين رو و از ابتدا ميدانند كه بيش از گذشته بايد جوانب امر را رعايت كنند و ديگر مثل گذشته نيست كه پس از اين رويدادها فقط چند مامور دونپايه دچار مشكل شوند و تمام. اتفاقا ماموران مقصر نيز در چنين شرايطي كه مدير آنان استعفا دهد، مجازات خود را عادلانهتر تلقي خواهند كرد و ساير ماموران نيز مسووليتپذيري بيشتري پيدا ميكنند. سطح استعفا را فضاي عمومي و ابعاد تقصير و فاجعه تعيين ميكند. در مورد اخير استعفا در سطح معاون وزير و مديرعامل راهآهن پذيرفتني و معقول مينمايد. ولي به تناسبي كه ابعاد ماجرا محدودتر يا گستردهتر باشد، ميتوان انتظار داشت كه سطح استعفا نيز پايينتر يا بالاتر رود. نكته مهم استعفا، پذيرش داوطلبانه آن است. در واقع به جاي عزل و برخوردهاي از بالا، پذيرش مسووليت از سوي مديران اثرات مثبتتري بر نظام مديريتي و افكار عمومي دارد. در هر حال اميدواريم كه استعفاي مديرعامل راهآهن، نقطه آغازي باشد براي رفتارهاي مشابه در حوادث مشابه. و مهمتر اينكه نهادينه شدن اين رفتار از يكسو به بهبود عملكرد مديريتي مديران منجر شود و از سوي ديگر اعتماد مردم را نسبت به نظام مديريتي كشور افزايش دهد.