چون غرض آمد هنر پوشيده شد/ صد حجاب از دل به سوي ديده شد
سيد محمد بهشتي
مصر در زمان كمبوجيه به قلمرو پادشاهي هخامنشي افزوده شد و تقريبا تا حمله اسكندر مقدوني محروسه پارس بود. به واسطه خدماتي كه داريوش به مصريان كرد جايگاهي رفيع نزد ايشان يافت. از نشانههاي اين احترام مجسمهاي از داريوش است كه در موزه ملي نگهداري ميشود و مصريان آن را ساختند و روي آن كتيبهاي به خط هيروگليف داريوش را مياستايد. در اين دوران قاعدتا ميبايد آنان به جز اين مجسمه سنگي، هداياي ذيقيمت ديگري نيز به دربار شاه شاهان و فرمانرواي امپراتوري بزرگ ايران روان ساخته باشند يا آنكه داريوش در دفعات لشكركشي به مصر همراه خود اشيا و غنایم و تنديسهايي زرين از آنجا به پايتختش آورده باشد. ميدانيم بناي معظم تختجمشيد در مرودشت را داريوش كبير بنيان نهاد، پس بعيد نيست آثاري از غنایم و هداياي مصريان در تختجمشيد موجود باشد. ليكن باستانشناسان در طول بيش از يك سده كاوش، ضمن آنكه به آثار ارزشمندي برخوردند، تاكنون به تنديسهاي زرين مصري برنخوردهاند. البته دور از ذهن نيست كه اين آثار را در مكانهايي امن و مخفي پنهان كرده باشند. از سوي ديگر در ميانه تختگاه كوروش يعني پاسارگاد و تختگاه داريوش يعني تختجمشيد، دشت محصور و امني قرار دارد كه در تنگهاي طبيعي در شمال آن، شهر كوچكي به نام «فاروق» واقع است؛ سكونت در فاروق سابقهاي طولاني دارد و نام «فاروق» ناخودآگاه نامي مصري را به ذهن متبادر ميكند.
«فاروق»؛ «قدمت طولاني»؛ «نزديكي به تختجمشيد»؛ «داريوش»؛ «مصر»! با اين اطلاعات اگر كسي خبري از «گنج فاروق» بياورد و حتي تصاويري از تنديسهاي زرين مصري ـ هخامنشي نشان دهد، به نظر ميآيد كه ادعاي بيراهي نكرده باشد و كساني كه حرفش را بپذيرند نيز چندان برخطا نبوده باشند. ولي بعيد ميدانم كه صدها هزار نفري كه اين تصاوير و ويديوها را ديدند و بازنشر كردند به خاطر استدلالهاي ناقص تاريخي فوق به خطا درافتاده باشند. حتي ميخواهم عرض كنم بيشمار كساني كه تصاوير و ويدیوها را دست به دست كردند، خود آن را باور نكرده بودند! بلكه به اين شايعه دامن زدند بيشتر به اين خاطر كه «دلشان ميخواست اينگونه باشد» و نه از آنرو كه درباره كوروش و داريوش و مصر و تخت جمشيد و... كم ميدانند. به بيان ديگر چيزي كه به اين شايعهپراكني كمك كرد «غرضورزي» بود و نه بياطلاعي و جهل تاريخي. همه ما در معرضيم كه در داوريهايمان دچار غرض و مرض شويم؛ نحوي از نگاه مغرضانه به ميراث فرهنگي اين است كه ميراث را دفينهها و زيرخاكيهايي بدانيم كه در اثر بيكفايتي نهادهاي ذيربط، اين گنجينهها خصوصا «طلاييهايشان» سرقت ميشود و ديگران سود و لذتش را ميبرند و براي خودمان مشتي سفال شكسته و بناهاي خرابه و مجسمه گچي و سنگي بيارزش باقي ميماند و نحو ديگر از غرضورزي آن است كه از اين خبرها چماقي بسازيم براي كوبيدن بر سر كساني كه با ايشان موافق نيستيم و آنان را متهم به عدم صلاحيت و غيرقابلاعتماد بودن كنيم. اغراض از نوع اخير بسيار خطرناك است. چنانكه در ماجراي سد سيوند، «به زير آب رفتن پاسارگاد» مستمسكي شده بود براي كسانيكه با حكومت مشكل داشتند تا اعتراضشان را اعلام كنند. براي همين با وجود اقرار متخصصين حفاظت مبني بر اينكه خطري متوجه پاسارگاد نيست، باز هم واكنشها چنان تند و متعصبانه بود كه به نظر ميآمد مخالفين ترجيح ميدهند براي پيشبرد مقاصد و غرضشان پاسارگاد به زير آب رود و حتي از اينكه اين اتفاق نيفتاد تاسف خوردند! لازم نيست در هر زمينهاي صاحب علم و تخصص باشيم كه بتوانيم حقيقت را از دروغ تشخيص دهيم؛ فقط كافي است دچار غرض و علت نشده باشيم. چراكه غرضورزي روي ديدگان حجاب ميكشد و آدمي را در تاريكي قرار ميدهد. در عوض كسي كه غرضي ندارد هرقدر نامتخصص، ظرفيت بيشتري براي ديدن حقيقت دارد. درباره شايعه «گنج فاروق» نيز ضرورتا نبايد مورخ باشيم تا بفهميم در زمان كوروش ايران رابطهاي با مصر نداشت، يا اينكه شوش پايتخت اصلي داريوش بود و كار ساخت تختجمشيد در زمان داريوش تازه آغاز شده بود و به همين خاطر محلي كه مجسمه مصري داريوش در آن پيدا شد هم شوش بود و نه تختجمشيد. نام «فاروق» نيز احتمالا به خاطر «ملك فاروق» مصر را تداعي ميكند و ملك فاروق حدود صد سال پيش ميزيست، درحالي كه بسيار پيش از ملك فاروق، نام اين شهر فاروق بوده است. اصلا فاروق يكي از اسامي خداوند است؛ به معني «فرقگذارنده ميان حق و باطل» و به مصر باستان ارتباطي ندارد. در حيطه ميراث فرهنگي فرصتطلبان و سوداگران با شايعهسازي دقيقا سوار بر موج «سوءظن» و «غرضورزي» عمومي ميشوند. آنان از فرصت تشويش اذهان و تاريك كردن فضا براي فروش آثار جعلي بهره برده و سودهاي كلان ميكنند. كساني كه به اغراض سياسي يا شخصي، به اين شايعات دامن ميزنند در واقع فضا را تاريكتر و كار سوداگران را راحتتر ميكنند و در اين ميانه آنچيزي كه قرباني ميشود ميراث است؛ لذا اين نوع واكنشهاي تند غالبا خسارتش براي ميراث بيشتر از دستاوردهايش است.
اگر ميخواهيم از نگاه مغرضانه دور باشيم كافي است به محض شنيدن اخباري از اين دست و پيش از بازنشر آن از خود بپرسيم «آيا واقعا هدفمان حفظ ميراث فرهنگي است يا ميخواهيم آن را مستمسك تحقير و توبيخ ديگران قرار دهيم؟» يا «اگر اين خبر صحت داشته باشد قلبا خوشحال ميشويم يا ناراحت؟». اي بسا عالماني كه در اثر ابتلاي به غرض در حق ميراث ظلم كردهاند و اي بسا كساني كه در اين زمينه متخصص نبوده و نيستند ولي از روي حسن نيت و بيغرضي، به ميراث خير رساندهاند. به قول مولانا:
جهل را بيعلتي عالم كند/ علم را علت كژ و ظالم كند