• ۱۴۰۳ سه شنبه ۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3750 -
  • ۱۳۹۵ يکشنبه ۱ اسفند

آندره آبو؛ حلقه اتصال آلبر كامو و مديا كاشيگر

«بيگانه» مثلثي از صداقت، مدرنيته و ناسازگاري

مجتبي حديدي

ورود كتاب بيگانه با ترجمه مديا كاشيگر به بازار نشر، يعني آلبركامو همچنان
ترجمه‌پذيراست. اگرچه ترجمه‌هاي فراوان از اين كتاب در بازار نشر وجود دارد اما اين فقط به مفهوم رقابت نامفهوم مترجمان با يكديگر نيست. نياز مخاطب امروز به زبان و انديشه در متون پس از جنگ جهاني، نشان‌دهنده ظرفيت نهفته‌اي است كه سركوبي را بر نمي‌تابد. كنكاش بيشتر در لايه‌هاي زيرين روايت بيگانه نيز از اين قاعده مستثني نيست. مورسو قهرمان و راوي اين داستان در ارزش‌هاي خود ساكن است. او در پي قهرمان شدن نيست. فقط در پي مرگ مادرش براي رفتار عرفي اجتماع ارزشي قايل نمي‌شود. او در پي ساختن مدل جديدي از فرهنگ خود در سطح فرهنگي جامعه نيست و نقش بازي نمي‌كند. اين وجه شخصيتي در ابتداي روايت به سادگي نمايان مي‌شود. مي‌توان گفت همانطور كه عنصر صداقت بيش از حد در اين قهرمان متبلور است در فرورفتگي‌ها و برجستگي‌هاي متن نيز اين عنصر قابل مشاهده است. ابتداي داستان اين طور آغاز مي‌شود: «امروز مامان مرد. يا شايدهم ديروز، نمي‌دانم. از خانه سالمندان تلگرام داشتم... از رييسم دو روز مرخصي خواستم. عذرم موجه بود و نمي‌توانست مخالفت كند. اما انگار دلخور شد. بهش گفتم: «تقصير من كه نيست». پاسخ‌ام را نداد... .»
كامو نشان مي‌دهد كه قهرمان با واژه‌هاي روال جامعه به دام بازي‌هاي تمدن كاذب نمي‌افتد و حضور صادقانه را به هيچ‌وجه ترك نمي‌كند. در اينجا براي مخاطب اين سوال مطرح مي‌شود كه آيا هدف اين روايت، ترسيم گروتسك (قياس قناس) بوده است؟ آيا با تلفيق طنز و وحشت مي‌خواسته حضور برهنه صداقت را در عصر جديد به رخ انسان بكشد؟ مورسو بيگانه‌اي در جامعه سراسر دروغ است كه در هرزماني مشخصات امروز را دارد. روح بدون سانسور او سخت احساس مي‌كند ولي تقريبا غير‌قابل درك باقي مي‌ماند. فقط مرگ مادرش را موضوعي عادي تلقي مي‌كند و رئاليسم مرگ را از خاطر نمي‌برد. او اصلا عجيب و آرمانگرا نيست. بعد از مرگ مادرش به تفريح مي‌رود و در يك دفاع لحظه‌اي مرتكب قتل مي‌شود. دادستان در اثبات جرم او به قيام ادله مي‌پردازد. حلقه مفقوده، حضور مورسو در كنار دريا پس از مرگ مادرش است و جرم ثابت مي‌شود. چراكه اصلا دليلي براي كنار دريا رفتن او به زعم قانون وجودنداشته است. برخورد با اين كنش مخاطب را وارد سيستم‌هاي پيچيده قرون وسطايي مي‌كند و قلمرو توتاليتاريسم را درك مي‌كند. به خصوص وقتي كشيش سعي مي‌كند به قهرمان روايت بقبولاند كه مجرم است و بايد درخواست بخشش كند. همانجا كه كشيش استدلال‌هاي بدون كاربرد ارايه مي‌دهد مي‌توان اخلاق اصيل را از مورسو مشاهده كرد.
البته خط فكري كامو در ديگر آثارش نيز عبور از دايره ترديد است. كاشيگر منش غريب كامو را درك مي‌كند و صداي آزاديخواهي او را در پس مولفه‌ها شنيده است. اگر بخواهيم بحران خرد را در كسي اندازه بگيريم بي‌گمان بايد بحران شخص را در نظر بگيريم. اما در اين متن بحراني مورسو داراي هيچ گونه بحران دروني نيست. خروج از نگاه جامعه و عدم لحاظ رسومات در حيات مستقل، ابزار كامو محسوب مي‌شوند. مشروعيت به احساسات و شعور نيز بارزه زباني اوست. پرسش‌هاي تاريخي انسان انديشمند را، بدون مدعاي نظريه‌پردازي پاسخ مي‌دهد. فرآيند گسترش تمدن را عرضه مي‌كند و تنها يك راوي كل محسوب نمي‌شود. كامو در قامت محققي جامعه‌شناس روابط اهرمي جامعه را خوب مي‌شناسد و بحران هويت را بازنمايي مي‌كند.
البته روايت آندره آبو با ترجمه مديا كاشيگر مقولات فوق را نه به حاشيه رانده و نه بازنويسي مي‌كند. در اين ترجمه اتصالات زباني متكلف نيستند. محدوديت‌هاي اعمال شده در متن بالاخره توسط اين مترجم زبردست تلطيف شدند و از مجراي شبكه‌هاي دگماتيستي و پيچيده عبور كردند. بايد گفت متون آوانگارد جهاني داراي ويژگي‌ها و الگوهايي انساني هستند كه با ساختمان زبان بعضي كشورها همخواني ندارد. اين موضوع باعث مي‌شود انتقال زبان از كشور مبدا دچار اختلال شود. مي‌خواهم بگويم سوژه مبهم آزادي بيان و انديشه در موقع نوشته شدن متن بيگانه توسط كامو آنقدر در ارجحيت نبوده است كه توسط مترجم سعي در نمايان ساختن آن شده است. حداقل كامو هنگام نوشتن متن به اندازه مترجم در عسر و حرج نبوده است. فلسفه مولف توسط مترجم در سطح
ايده‌آل نشان داده شده است. با وفاداري به متن، تعريف فلسفه متن و معرفي آن را به عهده گرفته است. با توضيحات و حواشي در اين كتاب، مخاطب آگاه از خود مي‌پرسد آيا شرايط ملي و سياسي در كشور مبدا، باعث رقم خوردن اين ادبيات شده است؟
كاشيگر به خوبي نسبت متن با مخاطب را حفظ كرده و در برجسته‌سازي آن، بازسازي و توليد معنا موفق بوده است. متن نشان مي‌دهد كه ايدئولوژي كشور فرانسه، ديدگاه مردم آن نبوده است. زبان مبدا لطيف است و لحن فرانسه مانند فارسي ركيك نيست. بنابرين خيلي نياز به تضاد و طباق لحن و مكث و تنوعات بياني بوده است. تفاوت اين ترجمه در اين است كه متن فرانسه به صورت مستقيم منتقل شده و تمام جزييات در نظر گرفته شده است. كشف ميراث فكري و معرفي فرهنگ مبدا به عنوان يك دستگاه فكري برون مرزي و باز آفريني ريشه‌هاي رنج مشترك در اين متن را مديون مترجم آن هستيم. ذات فلسفي اين روايت با اينكه از ابتدا در اتصال با سوژه مرگ است اما بيرون از آن است.
مرگ طبيعي مادر، قتل و اعدام موضوعاتي نيستند كه به آنها پرداخته شده بلكه در اين روايت آنچه ديده نمي‌شود مرگ است. حداقل كامو نگاه انتقادي به مرگ ندارد. حتي در كتاب طاعون نيز به سوژه مرگ نمي‌پردازد و زيستن برايش در ارجحيت است. از اين جهت مي‌توان گفت كامو در تضاد با مكتب انتقادي فرانكفورت و حلقه‌هاي آن است. به خصوص با نوربرت الياس و مرگ انديشي‌هاي او فاصله دارد.
 نورتي در بحث مرگ مي‌گويد: «اين تصور كه آدم مي‌تواند با ديگران به عيش بنشيند و خوش باشد اما بايد تنها بميرد، امروزه شايد بديهي و بي‌نياز از توضيح بنمايد» اما كامو مرگ را در حاشيه مي‌داند و عليه هستي مي‌شورد. شايد برخورد ديگرگونه با ترجمه وابسته به گذشت زماني طولاني باشد. حساسيت حوزه ترجمه در سطح صادرات و واردات نيست، بلكه تاريخ هميشه نشان داده كه امري غير از وضع موجود نيز وجود داشته است. آنگاه دردمندي و تاثر تاريخي در نگاه به آثار امروز شكل خواهد گرفت.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون