دانشآموزان دوزبانه و رسالت وزير
در سفري كه به چند استان دوزبانه كشور داشتم متاسفانه با پديدهاي مواجه شدم كه آينده اين مناطق را تحت تاثير قرار خواهد داد. اين مساله البته نبود سد و ساختمان و پول نبود، بلكه نبود برنامهريزي مساله اين مناطق بود كه باعث شده تا روند فراگيري زبان فارسي در مدارس و در مناطق دو زبانه و پيراموني كشور از سرعت كمي برخوردار باشد. به شهادت معلمان و كارشناسان آموزش و پرورش اين مساله به مشكلي اساسي در فراگيري ساير دروس حتي رياضي و فيزيك تبديل شده است. اين مساله واجد دو نتيجه منفي است؛ نخستين نتيجه آن به ضعيف و مهجور ماندن زبان فارسي به عنوان زبان رسمي كشور و يكي از عوامل همبستگي ملي برميگردد و دومين نتيجه آن هم رشد ضعيف و ناقص دانشآموزان اين مناطق از نظر علمي وآموزشي خواهد بود. چنين امري مسووليت وزارت آموزش و پرورش را دو چندان كرده و اهتمام مديران ارشد آن به چارهانديشي جدي در اين باره را ميطلبد. بر اساس گزارش مركز پژوهشهاي مجلس در سال 90، بيش از سه ميليون و ۵۰۰ هزار كودك بين ۶ تا ۱۷ ساله از تحصيل بازماندهاند كه يا اصلا به مدرسه نرفتهاند يا در طول سالهاي تحصيلي به دلايل مختلف ترك تحصيل كردهاند. البته مركز آمار آموزش و پرورش در همان سال اين تعداد را در حدود 150 هزار نفر اعلام كرده است! جداي از صحت و سقم و اختلاف اين آمارها، بازماندن كودكان از تحصيل يا خروج زودهنگام آنها از نظام آموزشي كشور مسالهاي ملي است كه ضرر و زيان آن تنها متوجه افراد نيست. بيشتر انديشمندان نقش دولت در آموزش و پرورش را ناشي ازحس همجواري ميدانند كه به موجب آن هزينه فقدان آموزش در افراد فقط متوجه خود آنها نيست و كل جامعه را دچار زيان ميكند و چنين زياني فراتر از آن است كه بتوان غرامت آن را از شخصي خاص گرفت. حال سوال اينجاست كه آموزش و پرورش در مقابل چنين مسالهاي چه تدابيري انديشيده است؟ به نظر ميرسد آموزش و پرورش بيش از آنكه به مسائل بنيادين آموزشي در كشور توجه كند، بيشتر به آن گروهها و دستههايي ميپردازد كه صداي بلندتري دارند. براي مثال، از آنجايي كه بحثهاي مرتبط با آموزش زبان مادري در مدارس داغ است، مقامات آموزش و پرورش مداما در اين خصوص اظهارنظر ميكنند و وعده و وعيد ميدهند. اما از سوي ديگر، مسووليت آموزش و پرورش در آموزش زبان فارسي حتي پيش از دوره دبستان فراموش ميشود؛ مسالهاي كه رسالت اصلي آموزش و پرورش به عنوان يك نهاد حاكميتي و همچنين مشكل اصلي كودكان مناطق دو زبانه هم هست. مشكل كودكان مناطق دوزبانه در خصوص، نشناختن و ندانستن زبان فارسي توسط اين كودكان است. البته مشخص است كه اين كودكان تقصيري ندارند. در خانواده با اين كودكان به زبان محلي صحبت ميشود، تلويزيونهاي محلي را ميبينند و روزنامه و رسانه فارسي هم كمتر به خانوادهشان راه مييابد. در نتيجه زبان فارسي را در خانواده نميآموزند. در هفت سالگي كه به مدرسه ميآيند، تازه ميخواهند زبان فارسي را بياموزند. اين در حالي است كه با حجم انبوهي از كتابهاي درسي به فارسي روبهرو ميشوند و اين سببساز افت تحصيلي شديد و نيز خاطرات نامطلوب دانشآموزان از مدرسه و از زبان فارسي ميشود؛ افتي كه خود را در سالهاي آتي و در نرخ بالاي ترك تحصيل در مناطق دو زبانه نشان ميدهد. به همين جهت انتظار ميرود وزارت آموزش و پرورش برنامهاي مدون براي تقويت زبان فارسي در مناطق دوزبانه كشور تهيه كند و در اسرع وقت آن را به اجرا بگذارد؛ برنامهاي كه فارغ از جنجالهاي رسانهاي و تبليغاتي، زبان فارسي را حتي پيش از مدرسه به كودكان بياموزد انتظاري كه تابهحال محقق نشده و خبري هم مبني بر جهتگيري آموزش و پرورش به اين سمت به گوش نميرسد.