اصولگرا هستم؛ پس شكست ميخورم!
محمود ملكي
سردبير سايت تابناك
اگر بپذيريم همه مردمي كه به حسن روحاني راي دادهاند، از فساد سيستماتيك، از ركود و بيكاري و از هرآنچه اصولگرايان به همه دولت روحاني نسبت ميدادند، ناراحت و ناخرسندند، بايد بپرسيم پس چرا با چنين شوقي به سمت روحاني متمايل شدهاند؟ پاسخي كه شايد در چند كلمه بتوان آن را خلاصه كرد؛ مردم براي زندگي كردن به دنيا آمدهاند نه براي مقاومت كردن!
ترديدي نيست در بين همه افرادي كه به روحاني راي دادهاند، هستند افرادي كه از ركود آسيب ديدهاند، هستند عدهاي كه بيكارند يا در خانه فرد بيكاري را دارند، از شنيدن صحبت فسادهاي نجومي در حاكميت در رنج هستند، با همه اينها اما دوست دارند در دو حوزه اساسي زندگيشان رييسجمهورشان پيامآور زندگي باشد. حوزه اول حوزه روابط بينالملل است.
در عرصه روابط بينالملل، مردم اين كشور ديگر انزوا را نميپذيرند، دوست ندارند عضوي منزوي در جامعه بينالملل باشند، نميپذيرند كه رفتوآمدهاي آنان در اين دهكده جهاني با محدوديت روبهرو باشد، تحريم نميخواهند، نميخواهند كه همانگونه كه حضرت آقاي جنتي در دولت محمود احمدينژاد فرمودند شبها نان و ماست بخورند! ميخواهند جاي واژگان در وزارت خارجه يا در كل دولت تغيير كند، به جاي واژه جنگ و مقاومت از ديپلماسي و تعامل بشنوند! ميخواهند هر آنچه استحقاقش را دارند از علم و فناوري، نفت و انرژي و اقتصاد، با جامعه بينالملل داد و ستد كنند؛ همه اينها براي داشتن زندگي بهتر و فردايي روشنتر براي فرزندان اين ملك و بوم است.
در عرصه دوم و در حوزه داخلي، به حسن روحاني راي دادهاند كه توازن به نفع نهاد انتخابي از سوي مردم با بيشمار نهادهاي قدرتمند انتصابي برقرار كنند. به او راي دادهاند تا فضايي شكل بگيرد تا بتوانند اجماعي در كشور حول حقوق اساسي مردم و تكاليف و وظايف دولت برقرار كنند. به او راي دادهاند تا به تدريج خطوط مصنوعي كه بين مردم كشيده شده و آنان را به خودي و غير خودي تقسيم كرده است، از جامعه رخت بر بندند. به روحاني راي دادهاند كه هميشه مردم ايران باشند، نه فقط در هنگامه انتخابات. راي دادهاند كه در غير روزهاي انتخابات، تلويزيون ملي ايران آنان را به رسميت بشناسد؛ به انتخابشان احترام بگذارد؛ پس از انتخابات منتخب آنان را محترم دارد و از فرداي انتخابات همه امكانات كشور را در جهت تخريب دولت منتخب آنان قرار ندهد.
همه اين آمال و آرزوها، حق طبيعي افراد و مردم است. حقوقي كه چشماندازي براي تحقق آنان در دولتهاي اصولگرا وجود ندارد؛ اصولگراها بدون مسووليتپذيري در عرصه بينالملل با گفتار، رفتار و كردار خود براي كشور مشكل درست ميكنند؛ اما از مردم ميخواهند كه در برابر مشكلات مقاومت كنند! در محيط بينالملل، نه تن به قواعد بازي ميدهند و نه مهارت حل مشكلات پيچيده را دارند، آن وقت هم نام اين همه كژي را شجاعت و مقاومت ميگذارند! مردم اين رويكرد را براي امروز خود و فرداي فرزندانشان نميخواهند!
اصولگراها نميتوانند به مردم چشمانداز اجماع ملي و شهروندي را نشان دهند؛ براي آنان شهروند خوب و بد وجود دارد؛ آنان شهروندان را بر اساس ديدگاه سياسي، اجتماعي و فرهنگيشان قضاوت ميكنند و هر كه به آنان نزديكتر باشد را درجه بالاتري ميدهند و هر كه تفاوت بيشتري با آنان داشته باشد را به انزوا ميرانند! طنز ماجرا اينجاست كه در انتخابات اخير، خطكشي جديد ديگري هم اضافه كردند و آن تقسيم مردم به دو طبقه 4 درصدي و 96 درصدي بود! اين هم معيار ديگري براي ايجاد و شكاف و گسست در بين مردم.
همه آنان كه به حسن روحاني راي دادهاند، همه مشكلات كشور را كه اصولگرايان گفتند را شنيده و ديدهاند، ميخواهند كه آن مشكلات هم نباشد؛ اما اصولگريان را گروهي نميدانند كه اين مشكلات را حل كنند و از سويي هم در دو حوزه فوقالذكر دست اصولگرايان بهشدت خالي است.