گفتوگوي اختصاصي با محمد ملص، فيلمساز سوري
فيلمهاي من درباره چيزهاي غايب است
د.الف| سينماي عرب از ديرباز تاكنون در سينماي جهان مطرح بوده است. محمدملص، از آن دست كارگرداناني است كه آثارش روايتگر دنياي عرب است؛ با همه اوجوفرودهاي سينماي كشورهاي عربي. دركنار اينها، آثار ملص هميشه مورد نقد و نظر جدي منتقدان و جامعه سينمايي بوده است. اولين فيلم او «روياهاي شهر» (1983) كه يك اثر اتوبيوگرافيك بود، توانست جوايز اول جشنوارههاي والنسيا و كارتاژ را كسب كند. فيلم بلند دوم او، «شب»، در سال 1992 ساخته شد و در رديف 10 فيلم برتر سينماي جهان عرب قرار گرفت. «معلم» (1996)، «هوس» (2005) و «نردبام دمشق» (2013) از ديگر آثار مطرح او هستند. ملص يكي از نخستين فيلمسازان مولف در سينماي عرب و سوريه است. او در سيوپنجمين جشنواره جهاني فيلم فجر دو كارگاه آموزشي برگزار كرد و ما در حاشيه اين كارگاهها با او به گفتوگو نشستيم. (ترجمه همزمان (عربي-فارسي) اين گفتوگو توسط حبيب باويساجد انجام شد.)
وقتي آثار شما را مرور ميكنيم، متوجه ميشويم رويا و خواب ديدن نقش مهمي در آنها دارد. دليل علاقه شما به رويا و استفاده از آن در كارهايتان چيست؟
من دقيقا نميدانم چرا خواب و رويا تا اين حد در كارهايم نمود پيدا كرده است؛ تنها چيزي كه ميتوانم بگويم توجه ويژهام به خوابهايي است كه خودم ميبينم. خوابهاي من بهشدت بصري هستند و طبيعتا اين خوابها در فيلمهاي من انعكاس پيدا كردهاند. بعدها متوجه شدم كه اين خوابها در واقع زبان حال من هستند و كوشش كردم آنها را تصوير كنم. در واقع، خوابها آموزگار اصلي من در سينما بودند. خوابها به من ياد دادند كه چگونه تصويري ارايه دهم كه ما بهازاي واقعي نداشته باشد. من حتي در نورپردازي و انتخاب زواياي تصاوير فيلمهايم نيز از خوابهايم ملهم بودهام؛ همينطور در چگونگي آميختن واقعيت و تخيل. من حتي به جايي رسيدم كه تصميم گرفتم فيلم «رويا» را بسازم كه در آن به خوابهاي آوارگان فلسطيني در اردوگاههاي سوريه ميپردازم؛ يا درستتر بگويم، خوابهايي را تصوير كردهام كه راندهشدگان فلسطيني در خواب ميبينند؛ (روياهايي در رويا).
با اين اوصاف آيا ميتوان گفت كه شما به نوعي ملهم از سورئاليسم هستيد و به آن اعتقاد داريد؟
ببينيد، من هم به سورئاليسم اعتقاد دارم و هم ندارم! مثلا من به رئاليسم جادويي گابريل گارسيا ماركز بسيار علاقهمندم. آن چه براي من مهم است، صحبت از چيزي است كه در واقعيت ما بهازا ندارد و در عين حال حاضر است؛ يعني هم حاضر است و هم غايب. حال ممكن است شما آن را سورئاليسم يا رئاليسم جادويي بناميد. حتي ميتوان آن را نوعي رئاليسم ناميد.
پس شما از چيزي صحبت ميكنيد كه اساسا غايب است؟
بله، البته نه در بُعد فردي، بلكه در بعد اجتماعي و ملي. بنابراين، چه بسا امري كه من به عنوان امر غايب به آن ميپردازم در مقياس فردي واقعيت داشته باشد. براي مثال، من در سوريه در شهر قنيطره متولد شدم. اين شهر توسط اسراييل ويران شد و من در فيلمهايم براي احياي آن شهر رويابافي كردم. پس رويايي كه من از آن صحبت ميكنم (در مورد اين شهر) در حال حاضر ما بهازا ندارد اما قبلا وجود داشت. من در فيلمهايم از دموكراسي صحبت ميكنم، در حالي كه چنين چيزي در كشور ما وجود نداشته است. در نتيجه، فردي كه فيلم مرا ببيند ممكن است اين سوال برايش پيش بيايد كه چطور ميشد اگر براي مثال، دموكراسي در اين كشور وجود ميداشت.
درباره فيلمهاي سياسي چه نظري داريد؟
من به فيلمهايي كه همهچيز را به نام رئاليسم، صريح و مستقيم بگويد علاقهاي ندارم و سمت چنين سينمايي نميروم. به نظرم، سينما هنر يا صنعتي است كه يك وجه آن پرهيز از آن چيزي است كه در نظر عامه مردم واقعيت ناميده ميشود. من سينمايي را دوست دارم كه بين واقعيت و خيال باشد.
نظرتان درباره جشنواره بينالمللي فجر چيست؟
من در يك دوره ديگر از جشنواره فجر هم حضور داشتم و در يك دوره از جشنواره مقاومت به اتفاق آقاي مجيد مجيدي داور بودم. به نظرم در اين دوره از جشنواره فيلم فجر مسوولان جشنواره موفق شدهاند فضا را براي فيلمسازان بازتر كنند. به بيان ديگر، نظارت و سانسور در اين دوره كمتر شده است و اين بسيار خوب است و حضور گسترده مردم در جشنواره هم تا حدي به همين موضوع مربوط است.