• ۱۴۰۳ جمعه ۳۱ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3975 -
  • ۱۳۹۶ پنج شنبه ۲۳ آذر

نگاهي به رمان آخرين روياي فروغ

خانم‌جان با يك تلفن زير و رو مي‌شود

نسرين قرباني

 

واقعيت حتي وقتي سعي در انكارش هم داريم، چنان سايه وار دنبال‌مان مي‌آيد، تا اينكه جايي خفت‌مان را بگيرد. رمان آخرين روياي فروغ، از يك سفر بيروني شروع شده و به يك سفر دروني مي‌انجامد با اين تفاوت كه در سفر بيروني جمعي هستند و در سفر دروني تنها يك نفر از اين جمع هست؛ سفري بي‌بازگشت و ابدي. انسان مي‌تواند با همه عالم با ناراستي و فريب زندگي كند اما خودش، تنها كسي است كه ممكن نيست بتواند خود را فريب بدهد. حتي اگرسال‌هاي زيادي گذشته باشد و گمان كند يادي و خاطره‌اي را از ذهنش پاك كرده است. اما تنها با يك تلفن مي‌فهميم همه رشته‌هاي اين سال‌ها پنبه شده است. خانم‌جان با يك تلفن زير و رو مي‌شود. همسر سابقش از او خواسته تا به شهري بيايد كه سال‌ها پيش شبي را در آن سپري كرده و خاطرات خوبي دارند و حالا او سه سال پس از مرگ همسرش، دست از خودفريبي برداشته و عزمش را جزم كرده تا به ديدار دلدار قديمي برسد. يكي از نوه‌ها تنها كسي است كه او را در اين راه ياري مي‌دهد. اما شايد هيجانِ ديدار پس از اين همه سال خانم‌جان را به بيمارستان مي‌كشاند و سپس حافظه‌اي كه گم مي‌شود. ما نمي‌دانيم همسراول خانم‌جان از كجا فهميده كه او ديگر همسري ندارد كه به خود جرات داده و چنين درخواستي كرده است و چرا ديگر ازدواج نكرده؟ اما مي‌دانيم اين دو هنوز همديگر را به‌شدت دوست دارند هرچند كه خانم‌جان حالا ديگر اگر هم بخواهد، نيازي به كتمان نيست. زيرا نه صحبت مي‌كند و نه ذهنش را ياراي تشخيص كسي است؛ پس با خيال راحت روي تخت خوابيده و مي‌گذارد داستان با او و بدون او پيش برود. گاهي همه اتفاق‌ها دست به يكي مي‌كنند تا روند يك موضوع به شكلي پيش برود كه سر آخر از پرده برون بيفتد. همسر دوم خانم‌جان از او خواسته تا همسراول به فراموشي مطلق سپرده شود و براي اين كار نبايد هيچ يك از افراد خانواده بويي از گذشته خانم‌جان ببرند اما همسر دوم غافل است كه هرگز نمي‌تواند به درون خانم‌جان نقب بزند. راز بزرگ خانم‌جان سال‌هاي زيادي همراه او در پسِ پرده زندگي مي‌كند. نويسنده شايد به عمد انتهايي‌ترين شهر مازندران را هم براي داستان انتخاب كرده كه با انتهاي زندگي خانم‌جان مطابقت كند كه البته كاري است بسيار زيبا. در واقع دو نقطه انتها را به هم گره زده است. رامسر، انتهايي‌ترين شهر استان مازندران، روزگاري نقطه آغاز و سپس پايان زندگي و خاطرات خانم‌جان و همسر اولش، حالا به محل متشنجي تبديل شده كه فرزندان او هريك به شرح دروني خود مي‌پردازند و سرانجام يكي از دامادها اين جرات را به خود مي‌دهد كه اعتراف كند: «ما نمي‌تونيم اون‌طور كه دل‌مون مي‌خواد زندگي كنيم. هيچ‌كدوم‌مون.» ص154؛ در واقع اين كنايه، از خانم‌جان شروع شده كه برخلاف خواسته خودش به همسري مرد دوم درمي‌آيد و از همه افراد خانواده عبور مي‌كند تا به خودش برسد. يعني باز يك نقطه نهايي كه نويسنده با زيركي تمام به آن اشاره كرده است و وجود مارهايي كه مي‌تواند به شكلي در زندگي انسان‌ها هم حضور داشته باشند: انسان نماهايي كه مثل مار نيش مي‌زنند و نابود مي‌كنند تا سرانجام خود هم نابود شوند. آخرين روياي فروغ: سيامك گلشيري. نشر: چشمه. چاپ دوم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون