• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3993 -
  • ۱۳۹۶ پنج شنبه ۱۴ دي

گفت‌وگو با ترانه صادقيان، هنرمند نقاش

مي‌خواهم رها از مفاهيم كار كنم

ساره بهروزي‌نيا

«ترانه صادقيان» هنرمند نقاشي است كه از 16 سالگي آموختن اين هنر را شروع كرده است. از هنرستان آغاز و در دانشكده هنرهاي تز‌ييني ادامه تحصيل مي‌دهد. او تنها حرفه خود را نقاشي و معلمي در همين زمينه و داستان‌نويسي مي‌داند. خانم صادقيان 12 نمايشگاه انفرادي نقاشي و بيش از 100 نمايشگاه گروهي در داخل و خارج از كشور برگزار كرده است. تئاتر و موسيقي همچنين نويسندگي از ديگر زمينه‌هاي كار اوست، اما علاقه به هنر نقاشي بيش از هر چيز ديگري در وي ريشه دارد. نمايشگاه اخير صادقيان با نام «حاشيه» در گالري «ويستا» و توجه به هويت تاريخي ايران سبب اين گفت‌وگوي صميمانه شده است.

 

ساختار كلي در اثرهاي شما برگرفته از نقاشي ايراني هستند و به‌گونه‌اي رد تاريخي دارند. با توجه به اينكه تحصيلات شما آكادميك است چگونه نقاشي ايراني را انتخاب كرده‌ايد؟

در دوران تحصيل در هنرستان و دانشگاه يادگيري تاريخ‌ هنر و فن‌هاي نقاشي مبتني بر شيوه‌هاي غربي بود. ما نقاشان نوجوان هنرستاني، عاشق دنياي هنر اروپا مي‌شديم و به فراخور سن و حال‌مان ياد مي‌گرفتيم. دنياي رنسانس با آن قهرمان‌هايش داوينچي ميكل‌آنژ، دوره باروك، امپرسيونيست‌ها، ما را شيفته مي‌كرد اما گاهي به‌ويژه در مواجهه با شيوه تاريخ هنر اين حس در هنرجويان نوجوان به وجود مي‌آمد كه تاريخ هنر ايران لابد كم‌اهميت‌تر از آن بوده كه مانند تاريخ هنر غرب نوشته شود. گرچه نقاشي ايراني هم به ما آموخته مي‌شد اما ضعف شيوه‌هاي آموزش موجب شده بود ما هنر ايراني را موزه‌اي و غير كارآمد بدانيم. در اين ميان از بخت خوش من استاد جواني مرا با وجوه گوناگون نقاشي ايراني در ساحت‌هاي نقاشي دوره‌هاي مختلف آشنا كرد و اينكه چطور نقاشي ايراني در اشكال گوناگون خود (مثلا نقاشي قهوه‌خانه‌اي و قاجار و درويشي) مخاطباني از اقشار معمولي دارد. آموزه‌هاي اين معلم (رضا صراف) زماني به كارم آمد كه سخت به دنبال شناخت خود و ويژگي‌هاي كارم و مرز آن با نقاشي اروپايي بودم. آن زمان تصميم گرفتم با زاويه ديگري به نقاشي ايراني و كشف ريشه‌هايش در خودم نگاه كنم. از سال 1302 تا ده سال اين نگاه را در زندگي و كارم دنبال كردم و هنوز آثار آن نگاه و تصميم و آنچه با آن مواجه شدم در جهان تصويري‌ام هست.

در اين ميان با سختي و مشكلاتي هم مواجه بوديد؟

بله تفحص در اين امر كه به چه نوع نقاشي امروز مي‌شود «ايراني» اطلاق كرد، در عين اينكه بسيار مسير لذت‌بخشي است، مشكلاتي هم دارد. از جمله اينكه امر تحقيق باعث سردي و خشكي كار نشود. ديگر اينكه منابع فارسي كه بتوانند در اين زمينه چراغ راهي باشند، به حد كافي وجود ندارند. در واقع در سرزميني باتنوع اقوام چون ايران معيارهاي شناخت نقاشي ايراني را دريافتن، كاري پيچيده است. بااين‌حال و با در نظر گرفتن خصلت چند فرهنگي در ايران مي‌توان گفت كه هر كاري درزمينه نقاشي تا پيش از دوران قاجار در ايران توليدشده داراي خصلت ايراني است. مشكل گسستي است كه پس‌ازآن پيش آمد.

در نمايشگاهي كه به‌تازگي برگزار كرديد چند اثر از شاهنامه به نمايش گذاشته بوديد؟ همه ما شاهنامه را به‌نوعي هويت تاريخ ايراني قلمداد مي‌كنيم و همچنين مي‌دانيم هويت را كساني حفظ مي‌كنند كه شناختي از فرهنگ خود داشته باشند تا چه ميزان براي اين شناخت ملي تا خلق اثر فكر كرديد؟

از عادت‌هاي من شاهنامه خواندن است. بيشتر در جمع شاهنامه خوانده‌ام. گاه در محضر استادان شاهنامه‌شناس و در هيات شاگرد و گاهي هم در جمع هنرجويان يا فرزندان و دوستانم شاهنامه خوانده و شنيده‌ام. از لذت‌هايم خواندن متون قديم ايران است. دريافته‌ام كه بخش بزرگي از تاريخ تصويري ما در متن‌هاي بزرگان ادب ما قابل‌كشف است؛ مثلا در شاهنامه تصاوير مناظر اقليم‌هاي مختلف ايران، چهره‌ها، لباس‌ها، آداب شادي و اندوه، همچنين بسياري تصاوير ديگر وجود دارد. در شاهنامه، تصاويري واقعي و فراواقعي موج مي‌زنند. هنگامي كه فصلي در شاهنامه آغاز مي‌شود، اغلب منظره‌اي از طبيعت به‌نوعي وصف مي‌شود كه شما در حال و هواي فصل پيش رو قرار مي‌گيريد. در همين پيش‌درآمدهاست كه فردوسي بزرگ گاه به وصف صبح مي‌پردازد. صبح‌هاي شاهنامه از تصويري‌ترين و زيباترين بخش‌هاي آن هستند و مستقيم شما را به مناظر و حال و هوايي مي‌برند كه لابد فردوسي آن را زيسته يا تصور كرده. همچنين تصاوير در خيام، حافظ، نظامي و بسياري از ديگر شاعران و تاريخ‌نگاران و اديبان ما گنجي از مناظر لباس‌ها، دستارها، صورت‌هاي اقوام، تصاوير، آداب خوردن و نوشيدن مهماني و عزاي منازل و اقامتگاه‌ها و هر آنچه تصوير زندگي در عهد هنرمند بوده هستند. اين براي نقاشان و تصويرسازان ايراني فرصت و غنيمت است.

با توجه به فرمي كه به نظر مي‌رسد از فضاي داستان‌سرايانه نقاشي قهوه‌خانه در كار شما واردشده همچنين چند ساحتي بودن پرسپكتيو بسياري از كارهاي‌تان آيا خود را نقاشي روايتگر مي‌دانيد يا آنچه در اين ساختار مي‌‌بينيم مربوط به نماد و اسطوره هستند؟

تا روايت چه باشد و زاويه ديد ما نسبت به اسطوره كدام باشد. نقاشي ما با پيوند و رابطه‌ متقابلي كه با ادبيات دارد نوعي روايت تصويري را بنيان نهاده. به وام گرفتن اين نگاه به من فرصت مي‌دهد بتوانم روايت دنياي تصويري خودم را با نوعي بيان كه حاوي عناصري تركيبي است داشته باشم. گاهي فكر مي‌كنم حال و هوايي از اسطوره نيز در كارم به وجود مي‌آيد، بدون آنكه اين اسطوره‌ها نامي براي خود داشته باشند.

در ويستا پلاس گالري كه قسمت مجزاي كوچكي است در نگارخانه ويستا، در آن قسمت كارهايي از شما با ساختاري مشابه اما متفاوت با كارهاي نمايشگاه اصلي ديده مي‌شد مايليد توضيحي در مورد آن كارها بدهيد؟

علاقه داشتم در اين نمايشگاه بينندگان كارهايي از نمايشگاه گذشته‌ من ببينند. چراكه فكر كردم از نظر فرم با كارهاي حاضر مربوطند در نتيجه به شناخت ساختار زيبايي‌شناسي كارهاي اخيرم كمك مي‌كنند.

فكر مجموعه (ترانه‌هاي قرينه) كه در سال 1391 به نمايش درآمد، ارتباطي بود بين خشونت و تزيين كه به اشكال گوناگون ديدم. وجود صحنه‌هايي شبيه شاهنامه‌هاي مصور مكتب شيراز در اين رابطه بود. شما در اين تصاوير ابتدا مسحور زيبايي فرم آن رنگ‌هاي پخته اما درخشان ريتم و قلم‌گيري‌هايي كه به طراحي امروزي نزديكند مي‌شويد. از آن لذت مي‌بريد اما ناگهان درمي‌يابيد با داستان قتل ايرج يكي از تلخ‌ترين داستان‌هاي شاهنامه روبرو هستيد اما اين منحصر به شاهنامه نيست و ساختاري است كه تجلي‌هاي گسترده‌اي پيش چشم ما دارد از فيلم‌هاي مردم‌پسند و خوش‌ساخت وسترن در قرينگي نسل‌كشي سرخپوستان امريكا گرفته تا زيبايي انواع اسلحه و آداب جنگ كه همه در قرينگي تزيين براي ما تحمل‌پذير مي‌شوند. فرم كارها برگرفته از فرم ترانه چهارقسمتي و از ساختار ترانه بود.

به نمايشگاه اخير‌تان «حاشيه» بيشتر بپردازيم. عنوان نمايشگاه حاشيه است و تمامي آثار اين نمايشگاه داراي حاشيه‌اي هستند. گاهي اين حاشيه‌ها در متن وارد مي‌شوند كوچك و بزرگ مي‌شوند و گاهي از متن كار جدا و در جاي ديگري با متن، آميخته‌ مي‌شوند. اين اتفاقات چرا در كارتان مي‌افتد؟

درست است. فكر كار «حاشيه» است و ارتباطي كه با متن دارد، چه در معنا چه در فرم. بيشتر مردم با اين مفهوم آشنا هستند و با آن زندگي مي‌كنند. شما يك هدف و خواست اصلي در زندگي داريد و مقداري حاشيه. گاه اين حواشي غالب بر زندگي و هدف‌تان مي‌شوند، گاه جاي اصل كار را مي‌گيرند، گاه متن محكم و قوي زندگي، حواشي را حذف مي‌كند. گاهي حاشيه و متن زندگي شما در هم مي‌پيچند. اينها همه مواردي هستند كه براي من هم وجود داشته و دارند. درازاي همه اينها در ذهن من فرم‌هايي به وجود آمد كه سعي‌ام اين بود، با امانت تصويرشان كنم. هر كاري بسته به موقعيت ذهني من به وجود آمده و پاسخي بوده به نياز به تصوير كشيدن آن موقعيت. حاشيه به موازات چند مجموعه ديگر «اين‌طور كه عادت من است» از سال 1391 تا امسال كه 1396 است، شكل گرفت.

به روي ديوار رفتن اين مجموعه، بيش از آنچه فكر مي‌كردم برايم پيامدهاي نيكوداشت. بيش از هر زمان متوجه شدم چگونه يك اثر وقتي روي ديوار مي‌رود تا طي آدابي مخاطب تماشايش كند، مانند اين است كه به زندگي‌اش ادامه مي‌دهد، رشد مي‌كند و جايگاه خود را پيدا مي‌كند. نظراتي كه از دوستان صاحب‌نظرم دريافت كردم حقيقتا برايم غرورآفرين و راهگشا بود. به‌ويژه شنيدن اين نظر از يكي از دوستان فرهيخته‌ام كه عقيده داشت؛ حاشيه به اين صورت كه در كارهاي مجموعه حاضر حاشيه آمده، عنصري ايراني است و يكي از شاخصه‌هاي هنر اين مرزوبوم است كه پس از دوران قاجار مهجور مانده بوده.

عنصر حركت در كارهاي شما برجستگي محسوسي دارد، تاكيد بر اين عنصر آيا نتيجه برداشت شما از عناصر نقاشي ايراني و مطالعات شماست يا اين عنصر به‌خودي‌خود و حسي در كارتان پيدا شده است؟

حركت، عنصري پراهميت از عناصر تصويري است. همين‌طور كه مي‌فرماييد در كارهاي من انگار اهميت ويژه‌اي هم دارد؛ اما اينكه آيا اينها همه، با نقشه‌اي قبلي و بر اساس مطالعه و تحقيق بوده يا به طور حسي در نقاشي‌ام واردشده، بايد بگويم هر اتفاقي ازاين‌دست در كار هنري بيفتد، قطعا حاصل مشاهدات و تجربيات و مطالعات است؛ اما در لحظه‌هايي كه داريد كاري را روي بوم يا به هر شكل ديگري انجام مي‌دهيد، قطعا جريان حس است كه قوي‌تر عمل مي‌كند.

فكر مي‌كنيد تا چه حد برگزاري اين نمايشگاه با زمينه تاريخي براي رويكرد و توجه دوباره مخاطبان جوان به هويت تاريخي ايراني موثر است؟

اين نمايشگاه نيز، يكي از هزاران است. توقع اينكه تاثير بزرگي بر هر مسيري داشته باشد، درست نيست؛ اما قطعا بر مخاطبانش تاثيراتي خواهد داشت. به‌ويژه اينكه اگر مخاطبان، درباره روند به وجود آمدن كارها كنجكاو باشند و كارها را دريافته باشند. شما براي اين كارها، هويتي ايراني قائل هستيد، اميدوارم چنين باشد. باعث خوشحالي‌ام مي‌شود. اگر اين‌طور باشد و منافاتي با امروزي بودن و جهاني بودن نداشته باشد، همين اثري است كه دوست دارم بر جريان هنر معاصر بگذارم.

دوست داريد با سبك خاصي شناخته شويد يا خودتان نام سبكي در نقاشي را بر اثرها بگذاريد؟

ممنون كه نپرسيديد سبك شما چيست! قطعا هركس در زندگي هنري خود سبك يا سبك‌هايي دارد و وجوهي از آن تا حدي براي خود شخص قابل‌تشخيص است. به نظر من زماني مي‌توان براي كار كسي سبكي يا سبك‌هايي قائل شد كه زمان قابل‌ توجهي بر او و كارهايش گذشته باشد. درباره كارهايش گفت‌وگو و بحث نيز، شده باشد. اغلب، نام سبك را ديگران يعني منتقدان و مفسران بر كار هنرمند مي‌گذارند. بايد بگويم كه مي‌دانم بيشتر كارهايم فيگوراتيو است. گرايشي اكسپرسيونيستي را در كارهايم تشخيص مي‌دهم؛ اما حقيقتا علاقه‌اي ندارم بدانم چه سبكي دارم. مي‌خواهم رها از اين مفاهيم كار كنم.

مي‌دانم كه شما سفرهايي مي‌رويد و مردم را با هنر آشنا مي‌كنيد. ضمن توضيح در اين مورد به عنوان شخصي كه سال‌ها در عرصه هنر فعاليت داشته و دارد، آيا پيشنهادي براي هنرمندان جوان داريد؟

بله. چندي است دارم به آرزوي ديرينه‌ام جامه عمل مي‌پوشانم. با گروهي كه «رويدادهاي گردون»اش ناميده‌ايم، به سفر مي‌رويم. گروهي كه بيشتر از دوستان نقاش تشكيل‌شده و گاه موسيقيدان، جامعه‌شناس، نويسنده، عكاس و فيلمساز هم با ما همراه شده‌اند. ما به سفر مي‌رويم تا فقط هنرمندان تهراني نباشيم. بلكه آن‌طور كه مي‌پسنديم، هنرمند ايراني باشيم. ديده‌ايم هنرورزي به‌ويژه در جاهايي كه از آن محرومند چه اثري برجاي مي‌گذارد. پيش از هر سفر، رويدادي طراحي مي‌كنيم. در اين رويداد ايستادن بر خاك هر منطقه و كشيدن منظره، مهم‌ترين قسمت كار و هميشگي است؛ اما موضوع رويداد و جزييات آن با توافق ميزبانان‌مان كه اغلب از فرهنگيان هر منطقه‌اند، شكل مي‌گيرد. بر اساس جغرافيا، مسائل اجتماعي، تاريخي و محيطي هر منطقه و همچنين بر اساس خواسته‌هايي كه مردم هر منطقه از هنرمند دارند. مردم گاه از ما نقاشي ديواري مي‌خواهند. بعضي موارد نمايشگاه‌هايي گاه حركتي آموزشي طلب مي‌كنند و اغلب در پي اتفاقي شاد و جشن هستند. ما در حد توان‌مان اين كارها را در ازاي مهمان‌نوازي‌شان انجام‌ مي‌دهيم. كارهاي‌مان را به آنان هديه مي‌دهيم و خود از سفر كردن و كاركردن در جاي‌جاي ايران لذت مي‌بريم. بازگويي اين تجربه من، شايد براي هنرمندان مفيد هم باشد. ما مي‌توانيم با انجام كار هنري نقاشي، موسيقي و غيره كنار و براي مردم قدمي براي بهبودي اوضاع ‌برداريم. ما تحولي بيش از آنكه مي‌شود تصور كرد، درنهايت صلح و زيبايي مي‌توانيم موجب شويم. يادمان باشد كار اصلي هنرمند، آفرينش است. اين توانايي، توانايي بزرگي است. به چشم تاثير هنرورزي كنار مردم را ديده‌ام. كاش هنرمندان در گروه‌هاي خودشان عامل چنين رويدادهايي شوند. اين‌چنين سفرهايي را تجربه كنند و اين كار رايج شود.

 

   از عادت‌هاي من شاهنامه خواندن است و بيشتر در جمع شاهنامه خوانده‌ام.
  گاهي فكر مي‌كنم حال و هوايي از اسطوره نيز در كارم به وجود مي‌آيد، بدون آنكه اين اسطوره‌ها نامي براي خود داشته باشند.
  شما يك هدف و خواست اصلي در زندگي داريد و مقداري حاشيه. گاه اين حواشي غالب بر زندگي و هدف‌تان مي‌شوند، گاه جاي اصل كار را مي‌گيرند، گاه متن محكم و قوي زندگي، حواشي را حذف مي‌كند.
 زماني مي‌توان براي كار كسي سبكي يا سبك‌هايي قائل شد كه زمان قابل‌ توجهي بر او و كارهايش گذشته باشد.
 ما مي‌توانيم با انجام كار هنري نقاشي، موسيقي و غيره كنار و براي مردم قدمي براي بهبودي اوضاع ‌برداريم. ما تحولي بيش از آنكه مي‌شود تصور كرد، درنهايت صلح و زيبايي مي‌توانيم موجب شويم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون