• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4001 -
  • ۱۳۹۶ يکشنبه ۲۴ دي

خواب در چشم ترم مي‌شكند

غلامرضا طريقي

«خانه نيما در دزاشيب پاتوق معتادان شده است.» اين تيتر خبري بود كه هفته گذشته در خبرگزاري‌ها و صفحه‌هاي مجازي چرخيد. من يكي وقتي اين خبر را خواندم يخ زدم. همان لحظه به ياد «پيرمرد چشم ما بود» جلال آل‌احمد افتادم. نوشته خوب و خاصي كه جلال درباره نيما نوشته و در بخش‌هاي مختلف آن به ماجراهاي همسايه بودن‌شان در اين خانه و مرگ نيما پرداخته بود.  يادم هست وقتي آن نوشته را خواندم تصميم گرفتم كه هرطور شده آن خانه را ببينم. چند سال بعد وقتي از شهرستان به تهران آمده بودم عزم كردم كه در يك روز به دوجا سربزنم. اولي آرامگاه «ظهيرالدوله» بود و دومي خانه نيما. همان روز فهميدم كه فاتحه خواندن براي بخش اعظمي از شاعران و هنرمندان مملكت در «ظهيرالدوله» ممكن نيست چون در قبرستان تقريبا هميشه بسته است و جز با رشوه دادن به نگهبان باز نمي‌شود و من آه در بساط نداشتم.  از قضا همان روز رفتم به دزاشيب به هواي ديدن خانه نيما. درها طبيعتا بسته بود. داشتم به ديوارها با حس وحال خاصي نگاه مي‌كردم كه سروكله يكي از همسايه‌ها پيدا شد. پرسيد: «مي‌خواهي خانه نيما را ببيني؟» و در جواب اشتياق من گفت: «مي‌تواني از پشت بام خانه ما بيايي تماشا كني. هزينه‌اش هم مي‌شود ده هزار تومان.» در حالي كه من آن روز براي آمدن از زنجان ششصد تومان پول بليت داده بودم. گفتم پول ندارم و آن همسايه باهوش رفت. خواستم راه بيفتم كه سروكله همسايه بعدي پيدا شد. پرسيد: «فلاني چه قيمتي داد؟ من با نصف همان قيمت تو را مي‌برم به خانه‌مان كه خانه نيما را تماشا كني. تازه بالكني هم دارم كه ديد بهتري دارد.» و من دوباره نتوانستم پول را بپردازم و راه افتادم.
خبر ويران شدن خانه نيما را كه خواندم در يك آن همه آن ماجراها از ذهنم گذشت. يكي، دو روزي در شوك خبر بودم كه آن دسته‌گل به سبزه نيز آراسته شد. يعني مسوولان محترم براي اينكه كوتاهي‌شان را توجيه كنند فرمودند دليل رسيدگي نكردن ما به آن خانه اين است كه خانه نيما از آبان‌ماه از فهرست آثار ملي خارج شده است.  چندبار آمدم كه گله كنم از بي‌توجهي به خانه نيما بعد فكر كردم به اينكه مگر الان خانه‌هاي ديگر شاعران و نويسندگان در وضعيت بهتري است؟ گله نمي‌كنم اما اين سوال را مي‌كنم كه واقعا آيا مسوولان فرهنگي و اقتصادي ما به اندازه همان همسايه‌هاي عادي هوش ندارند؟ حداقل براي پول درآوردن هم كه شده اين خانه‌ها را كه با اهل قلم شدن صاحبان‌شان از پاي‌بست ويران شده‌اند،  ويران‌تر نكنيد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون