در حوالي سالمرگ سيد جعفر شهيدي
مجتهدي با نگاه منتقدانه
محمد دهقاني
اين روزها و در كتابها موضوعات مختلف حول محور تاريخ اسلام را طوري مينويسند كه انگار عين حقيقت است و غير از اين نيست. اما دكتر جعفر شهيدي از معدود كساني بود كه هيچگاه نوشتههاي مختلف را صرفا به واسطه اعتقاد ديني نميپذيرفتند و به طور جدي در مورد مباحث مختلف ترديد ميكردند. ايشان در عين حالي كه از لحاظ ديني يك شيعه واقعا معتقد بودند، اما وقتي نوبت به پژوهش و ديدگاه علمي ميرسيد، نگاه بسيار منتقدانهاي به منابع ديني داشتند و حتي اگر در تاليف كتابها ناچار به برخوردي محتاطانهتر ميشدند، در كلاسهاي درس اين احتياط را كنار ميگذاشتند و خيلي راحت در مورد موضوعات مختلف اظهارنظر ميكردند و از منظر نقادانه به بحث و بررسي ميپرداختند. يادم ميآيد وقتي ايشان در كلاس به ما نهجالبلاغه آموزش ميدادند، در بخشهاي خاصي با اطمينان ميگفتند كه اين نوشتهها فرموده اميرالمومنين نيست و به دلايل تاريخي و روانشناختي ثابت ميكردند كه اين نوشتهها را به ايشان نسبت دادهاند و نميتواند فرموده مولا باشد. در دوراني كه من شاگرد ايشان بودم، اين طرز برخورد و رفتار ايشان برايم بسيار جالب بود چرا كه ايشان در عين اعتقاد حقيقي به تشيع، هيچگاه ديدگاههاي علمي و پژوهشي را فداي اعتقادشان نميكردند و دستكم در كلاسها آزادانه درباره همه موضوعات به خصوص منابع تاريخ اسلام بحث ميكردند و به راحتي عقيده خودشان را ابراز ميداشتند. توصيف دكتر جعفر شهيدي در چندين كلمه و حتي جمله، كاري سخت و نشدني است چرا كه شخصيت و كارنامه ايشان در قالب چندين جمله نميگنجد اما اگر بخواهم براي جوانان امروزي كه شايد برداشت كاملي از شخصيت ايشان ندارند، سخني كوتاه بگويم، بايد به اين وجوه شخصيت ايشان اشاره كنم كه دكتر جعفر شهيدي در عين حالي كه به معناي فقهي كلمه مجتهد بودند، همزمان در ادبيات فارسي و ادبيات عرب، اديب مجربي بودند و همچنين تبحر حيرتانگيزي در تاريخ اسلام داشتند.