• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۳۰ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4004 -
  • ۱۳۹۶ چهارشنبه ۲۷ دي

توپخانه: راوي غمگين اعصار

كاوه فولادي‌نسب

مكان‌هاي عمومي فضاهايي هستند كه مي‌توانند به ظرف زندگي اجتماعي انسان مدرن تبديل شوند؛ چه فضايي بسته يا نيمه‌بسته در ساختاري معمارانه باشند، چه فضايي نيمه‌باز يا باز در سازمان شهر. درك اين موضوع شايد- به علت فقدان فضاها و مكان‌هاي عمومي در مقياس شهر در ايران- براي يك شهروند ايراني سخت باشد، اما در همه‌جاي دنيا- بيشتر آن‌جاهايي كه شهريت توسعه‌يافته دارند و شهرنشيني مدرن براي‌شان تبديل شده به سنتي چندقرنه و فرهنگي دروني و عميق- فضاهاي شهري تعريف‌شده‌اي وجود دارند كه با معيارهاي مشخص و جايگاه معين نقش مكان‌هاي عمومي را بازي مي‌كنند و اتفاقا از جهاتي جذابيت بيشتري هم نسبت به مكان‌هاي عمومي سرپوشيده دارند. براي شهرونداني مثل ما، كه شهرهاي ما به هزار و يك دليلِ تاريخي و معاصر دچار بيماري مزمن فقدان مكان‌هاي عمومي‌اند، هضم اين موضوع سخت است. نمي‌شود گفت غيرممكن است، چون هرچه باشد تاريخ شهرسازي سرزمين‌مان نمونه‌هايي اندك و البته شاه‌نمونه‌اي ستودني از اين دست فضاها دارد كه جاذبه‌هايش- با وجود همه آسيب‌ها و سوءمديريت‌ها و غيره- حتي مردمِ اين‌طرف و آن‌طرف جهان را هم اغوا مي‌كند و مست به سوي خود مي‌كشاند. اين فقر شديدي كه امروز شهرهاي ما با آن دست به گريبان هستند، دليل مهم‌تري هم دارد. حقيقت امر اين است كه ما از سويي در طول تاريخ شهرسازي‌مان كم مكان‌هاي عمومي داشته‌ايم و از سويي ديگر هم در اين دوران شهرسازي مدرن‌مان نه‌تنها كاري براي رفع اين آسيب نكرده‌ايم كه بيشتر به آن دامن زده‌ايم و گاه با جديت تمام كمر بسته‌ايم به نابود كردن همان اندك ميراثي كه داشته‌ايم. نمونه‌اش هم ميدان توپخانه تهران، كه زماني شكوه‌مندترين ميدان شهر بوده، با آن بناهاي شاخص پيراموني‌اش- عمارت تلگراف‌خانه و ساختمان شهرداري- و دروازه‌هايي كه به خيابان‌هاي مجاورش باز مي‌شدند و حالا در اثر زخم‌ها و خراش‌هايي كه به چهره‌اش وارد شده، تبديل شده به شيري بي‌يال و دم و اشكم و مكاني بي‌دروپيكر كه حتي عبور كردن از آن هم آدم را ياد گناهان كرده و نكرده و كفاره‌هاي داده و نداده‌اش مي‌اندازد. اسناد مكتوب و عكس‌ها و فيلم‌هايي كه از ميدان توپخانه تهران در اواخر دوره قاجار به جا مانده، به‌خوبي نقش اين ميدان را به عنوان مكاني عمومي روايت مي‌كند و به تصوير مي‌كشد و البته خيلي خوب‌تر از آن دل آدم را به درد مي‌آورد و به تلميح شعر شاملو را به يادش مي‌آورد كه «هرگز كسي اين گونه فجيع به كشتن خود برنخاست كه من [ما] به زندگي نشستم [نشستيم]».

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون