• ۱۴۰۳ جمعه ۳۱ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4021 -
  • ۱۳۹۶ سه شنبه ۱۷ بهمن

فرزانه طاهري در گفت‌وگو با «ا عتماد» مطرح كرد

پا پس كشيدن از خط قرمزها

ندا آل طيب

سال‌ها پيش همين كه مي‌ديديم پشت جلد كتابي نوشته شود برنده جايزه هوشنگ گلشيري با خيالي آسوده و دلي راحت كتاب را مي‌خريديم و بعد از خواندن نيز به خود مي‌باليديم كه معيار درستي را انتخاب كرده‌ايم اما دريغ كه اين جايزه بعد از 13 دوره برگزاري، به تعطيلي كشانده شد و برگزاركنندگان آن بهتر ديدند با همه شور و شوقي كه اين جايزه در ميان نويسندگان جوان برانگيخته بود، آن را متوقف كنند.

ديگر عادت كرده‌ايم به توقف هر جرياني كه زماني پويا و تاثيرگذار بوده است. اما اين تنها دليل گفت‌وگوي ما با فرزانه طاهري، مترجم، نويسنده و همسر زنده‌ياد هوشنگ گلشيري نبود. پرداختن به دلايل تعطيلي اين جايزه البته كه اهميتي بسيار داشت اما در كنار آن به ديگر موضوعات هم پرداختيم. مسائلي مانند گرفت و گيرهايي كه مترجماني مانند طاهري براي انتشار ترجمه‌هاي‌شان با آن دست به گريبان هستند.

بانوي مترجم در اين گفت‌وگو از موانع و دشواري‌هاي برگزاري جايزه گلشيري گفت و هم از گرفتاري‌هاي خودش براي انتشار و تجديد چاپ برخي از كتاب‌هايش.

با جايزه گلشيري آغاز كرديم و به مشكلات امروز رسيديم: «مي‌شود دست بسته نويسنده را ديد، مي‌توان ارتفاع نگرفتن خيال را ديد، مي‌توان ذهن مهارشده در معبرهايي معين را ديد و پاپس‌كشيدن‌ها از خط‌هاي قرمزي كه ديگر خط نيستند و زيگزاگ مي‌شوند يا مثل دايره دور نويسنده را گرفته‌اند و مي‌فشرندش.»

در وهله اول با توجه به مشكلاتي كه براي برگزاري جايزه آقاي گلشيري داشتيد و ناچار به تعطيلي اين جايزه شديد، آيا هيچ چشم‌اندازي براي تداوم اين جايزه در آينده داريد؟

فعلا كه چشم‌اندازي نمي‌بينم. متاسفانه.

به جز مشكلات مالي، بزرگ‌ترين موانعي كه موجب تعطيلي اين جايزه شد، چه عواملي بودند؟

مشكلات مالي هرگز مانع ادامه كار جايزه گلشيري نبود. جايزه گلشيري به گمانم به چنان اعتباري رسيده بود كه وجه مادي البته ناچيز جايزه‌اش آنقدرها اهميتي نداشت. بنابراين مي‌شد ادامه داد. اين آخري‌ها سعي كرديم مبلغي هم كه البته بسيار ناچيز بود به داوران تقديم كنيم كه البته برخي‌شان نمي‌پذيرفتند. نه. بحث مشكلات مادي كوچك‌ترين بخش قضيه بود. بحث فشارهاي بيروني و مانع‌تراشي‌ها هم اتفاقا جزو انگيزه‌هاي ما براي ادامه مي‌شد، نه اينكه مايوس‌مان كند. وقتي ديگر اجازه ندادند در فضاهاي عمومي مراسم جايزه را اجرا كنيم، در خانه برگزار مي‌كرديم. نه اينكه تلاش نمي‌كرديم، مي‌كرديم، اما از خيرش مي‌گذشتيم كه جايزه‌مان اهميتش در مراسم پاياني‌اش نبود.

برخي از دوستان معتقدند افت كيفي آثار ادبيات داستاني هم در تعطيلي اين جايزه دخيل بودند و برگزاركنندگان بهتر ديدند نام آقاي گلشيري را خرج آثار كم كيفيت نكنند. شما در اين باره چه عقيده‌اي داريد؟

بله، مشكلي كه مانع اصلي راه ما بود و در واقع مهم‌ترين بود همين مميزي شديد ادبيات داستاني و تاثيرش بر فرآيند خلق بود. اينكه تعداد آثاري كه بتوانند رقابتي درخور فراهم بياورند آن قدر نبود كه ادامه جايزه را توجيه كند. متاسفم كه اين را مي‌گويم. سانسور بدجوري دارد به ادبيات داستاني معاصر ما لطمه مي‌زند و ذهن‌ها را به نحو ظريف و نامحسوسي به تدريج اخته مي‌كند و بال و پر تخيل را مي‌چيند. اين را مي‌شود در بسياري از آثار ديد، مي‌شود دست بسته نويسنده را ديد، مي‌توان ارتفاع نگرفتن خيال را ديد، مي‌توان ذهن مهارشده در معبرهايي معين را ديد و پاپس‌كشيدن‌ها از خط‌هاي قرمزي كه ديگر خط نيستند و زيگزاگ مي‌شوند يا مثل دايره دور نويسنده را گرفته‌اند و مي‌فشرندش. بناي ما جايزه دادن به آثار چاپ‌شده بود، با محصول سروكار داشتيم، چون كلا تاريخ ادبيات هم همين است، نه اينكه بگويند نويسنده چه توانايي‌هايي داشته و در چه شرايطي مي‌زيسته و بايد اگر الكني‌هايي مي‌بينيم به شرايطش ببخشاييم. تاريخ ادبيات بي‌رحم‌تر از اين حرف‌هاست. كاش باشند نويسندگاني يا لابد هستند كه در كنار كارهايي كه مي‌خواهند به چاپ بسپارند ذهن را تمرين هم مي‌دهند كه انگار براي چاپ ننويسد، براي در كشو گذاشتن بنويسند، مبادا ذهن خوگير شود به اين كمربند قرمزي كه به دورش كشيده‌اند. ادامه دادن جايزه به يك معنا تاييد اين فضاي بسته هم مي‌شد.

ظاهرا به ناگزير جوايز ادبي از نگاه‌هاي سياسي در امان نبوده‌اند. به طوري كه در بسياري از موارد، برگزاركنندگان حتي از اجاره مكاني براي برگزاري جايزه خود بي‌بهره مانده‌اند. به اعتقاد شما چه عواملي سبب شده نگاه‌هاي سياسي به جوايز ادبي، ضربه بزنند؟ به بيان ديگر چرا ادبيات را به سياست گره زده‌اند؟

لابد حق دارند، اين‌طوري ما هم به خود مي‌باليم كه عجب اهميتي دارد داستان و رمان و به تبع آنها جايزه‌هاي مستقل، به‌راستي مستقل. پس مي‌آييم براي‌شان پرونده مي‌سازيم، وصل‌شان مي‌كنيم به صد جا. انگار نه انگار كه مكان‌هاي عمومي از ماليات بنده و شما ساخته شده و موظف است در خدمت باشد، ملك خود فرض‌شان مي‌كنند و مي‌دهند به اين يكي و به آن يكي نمي‌دهند. هر سال بايد كفش آهنين مي‌پوشيديم و از اين سالن به آن فرهنگسرا به آن سينما و فلان موسسه مي‌رفتيم و درخواست كتبي مي‌داديم. اصلا انگار مي‌خواهيم چه‌ها كنيم، رنگ از رخسار برخي‌شان مي‌پريد. يكي‌شان گفت مديريت اين يك جا را نمي‌توانيد به ما ببينيد؟ يك جا ديدم راست مي‌گفته، چون يكي را از مديريت سالني بركنار كردند. روز بعد از اجراي مراسم جايزه گلشيري. خودمان هم حيران مي‌مانديم كه قضيه به اين روشني، اين واكنش‌ها چرا؟ نام گلشيري را مي‌دانم چه حساسيت‌هايي برمي‌انگيزد،مگر نمي‌دانيم سال‌هاست بسياري از آثارش رنگ چاپ نديده؟ بگذريم كه بخواهند عده‌اي امروز همين ديروز را تحريف كنند، همان‌ها كه گلشيري «قبيله» مي‌خواندشان، اما ما كه يادمان نرفته چه‌ها كرد براي آزادي عقيده و بيان، و چرا هنوز نامش اگر بر جايزه‌اي هم باشد انگار حال بعضي را دگرگون مي‌كند. و اين سو هم چون آن سو خيال خام مي‌پرورانند كه مي‌توانند از بلنداي نام و ياد و آنچه كرد بكاهند كه زهي خيال باطل!

در سال‌هاي آغازين، اين جايزه به نوعي متر و معيار براي ارزش ادبي برگزيدگان تبديل شده بود. آيا مي‌توان گفت استمرار در برگزاري چنين جوايزي مي‌تواند باعث ايجاد شور و نشاط در ميان نويسندگان جوان شود و بر رشد ادبيات داستاني تاثير بگذارد؟

جايزه‌اي كه معتبر باشد و اعتبارش را از داورانش و نحوه داوري‌اش و سلامتش از همه بابت بگيرد، از يك ريال يك ريال هزينه‌هايش تا وارد نكردن هيچ اصل و معياري جز اصل و معيار ادبي، قطعا حاصل كارش پيشنهادي موثق به خوانندگان خواهد بود كه گاه شايد بحق به «ريويو»هاي روزنامه‌ها و مجلات اعتماد كافي ندارند و سرگردان مي‌مانند. پيشنهاد داوران هر سال است و نه حكم ازلي ابدي و نسبي است، برآيند نظر عده‌اي است از ميان تعدادي اثر. اين را بارها به زبان و به تاكيد مي‌گفتيم و از صميم قلب به آن باور داشتيم. اين از وجه خوانندگان. در مورد نويسندگان هم از بسياري شنيده‌ام كه چه اندازه شور و شوق در برخي از نويسندگان جوان برمي‌انگيخته كه البته مايه شادي است و قوت قلب. اما شايد من ذهني يا تصوري آرماني‌تر دارم، چون نوشتن را خلقي قائم‌به‌خود مي‌دانم، جوششي از درون، اضطراري كه بايد بدان پاسخ داد. شايد تصوري رمانتيك باشد، اما هميشه از خشم برخي از نويسندگان از برنده نشدن حيرتزده مي‌شدم. مي‌دانم بسياري از نويسندگان همان‌گونه كه گفتم مي‌نويسند، فارغ از اينكه حالا جايزه‌اي ببرند يا نبرند، به كار بعدي مي‌انديشند.

با توجه به تعطيلي جايزه، بنياد گلشيري چه وضعيتي دارد؟

بنياد گلشيري كه آرزوي‌مان بود نهاد شود و نشد، هست، در حد خانوادگي. متمركزتر شده‌ايم بر آنچه به گلشيري مربوط مي‌شود. با تلاش‌هاي باربد گلشيري پروژه انتقال دست‌نوشته‌هاي گلشيري به دانشگاه استنفورد هنوز ادامه دارد. اسكن دستنوشته‌ها ادامه دارد تا به تدريج بر سايت دانشگاه استنفورد و سايت بنياد گلشيري در دسترس قرار گيرد. اثري هم هست كه به همت باربد در حال تكميل است، گفت‌وگويي كه پياده شده و مراحل آخر قبل از تحويل به ناشر را مي‌گذراند. در اين فاصله دو كار نيز به ارشاد فرستاديم. يكي «حديث مرده‌ بر ‌دار كردن آن سوار كه خواهد آمد» كه بعد از رفع اشكالات چاپ اول نسخه منقح آن مجوز گرفت و بعد از ۳۸ سال چاپ شد و يكي هم «در ولايت هوا» كه ارشاد آنقدر مي‌خواست از آن حذف كند كه فعلا از خيرش گذشتيم. در غياب گلشيري هرگونه دست‌بردن در آثار او غيراخلاقي است، چه ارشاد بكند و چه ما.

خانم طاهري اجازه بدهيد كمي هم درباره فعاليت‌هاي خودتان صحبت كنيم.

در اين روزها ترجمه‌اي دارم كه مراحل چاپ را مي‌گذراند به نام «سيلويا بيچ و نسل سرگشته» كه ماجراي موسس كتابفروشي و كتابخانه اماني «شكسپير و شركا» در پاريس است و دهه‌هاي 20 و 30 ميلادي در پاريس كه بستر رشد و باليدن ادبيات مدرنيستي بود و نويسندگاني كه از امريكا و انگلستان جلاي وطن كرده بودند. همان كه نخستين ناشر «اوليس» جويس هم بود. بخشيش از نگاه همينگوي پيش‌تر با «جشن بي‌كران» به فارسي‌زبانان معرفي شده است. ترجمه ديگري هم در دست دارم كه فعلا از گفتن نامش معذورم. كار دشواري است و سه سال و اندي است كه دارم با آن كلنجار مي‌روم.

برخي از دوستان عنوان مي‌كنند براي تجديد چاپ آثاري كه پيش‌تر با مجوز وزارت ارشاد منتشر كرده‌اند، دچار مشكل شده‌اند و به آنان مجوز تجديدچاب داده نمي‌شود. شما هم با اين مشكل روبه‌رو بوده‌ايد؟يا در وزارت ارشاد كتابي داريد كه در انتظار صدور مجوز باشد؟

بله، چندين ماه است «اصلاحيه»اي بر ترجمه‌اي كه سال 1380 منتشر شده بود و با تجديدنظر براي مجوز تجديدچاپ به ارشاد داده شد دريافت كرده‌ام. از ديدنش چنان خشمگين شدم كه فشار خونم بالا رفت. ديدم براي حفظ‌الصحه بهتر است حتي يك بار ديگر نگاهش نكنم. انداخته‌ام‌اش گوشه‌اي تا وقتي ديگر شايد بتوانم نگاهي به آن بيندازم ببينم مي‌شود كاري‌اش كرد يا بايد از خيرش بگذرم. «راستي، آخرين بار پدرت را كي ديدي؟» يكي از كارهاي محبوب من است و يكي از ترجمه‌هاي من كه شايد بيش از هر كار ديگري برايم وجه شخصي دارد و از جانم برايش مايه گذاشتم. سال 80 چاپ شد و بعد از سيزده، چهارده سال از ناشرش پس گرفتم و به انتشارات «نيلوفر» دادم. يعني داريم عقبگرد مي‌كنيم. همان كتاب است، من ويرايش‌اش كردم اما مطلبي به آن اضافه نشده كه ناگهان دچار اين همه ايراد بشود، يا به قول دوستان «مورد».

آيا اگر اثري از شما موفق به دريافت مجوز انتشار نشود، هيچ توضيحي به صورت شفاهي يا كتبي به شما مي‌دهند كه به چه دليل از صدور مجوز خودداري كرده‌اند؟

اگر بالكل «غيرمجاز» اعلام نشود، به ناشر برگه‌اي مي‌دهند جدول‌طور كه نوشته شده فلان صفحه فلان جا «حذف» شود يا تغيير كند. گاه از فلان‌جاي فلان صفحه تا فلان جاي بهمان صفحه «حذف» شود. البته پيشرفت است به نسبت زماني كه تكه‌كاغذپاره‌اي مي‌دادند كه نه سربرگ داشت و نه هيچ سنديتي (كه البته حق داشتند لابد، چون سانسور غيرقانوني است، پشتوانه سانسور تمام اين سال‌ها مصوبه بوده است نه قانون) . اما خوب، شكل عوض شده. جاهايي كمي درك بيشتر شده و جاهايي كمتر. سرنوشت حاصل زحمات ما گاه به دست كسي مي‌افتد كه اصلا با جهان كتاب مورد بررسي بيگانه است يا مثلا در مورد خاص من با ادبيات و آن وقت قضيه فقط مي‌شود جست‌وجوي «مورد» و اين «موارد» چون از «متن زمينه» خارج مي‌شوند و شكل بولتن‌سازي به خود مي‌گيرند ديگر انگار صاحب اثر را خلع سلاح مي‌كنند. گاه هم كسي كه مي‌خواند اهل است و با نگاهي تخصصي مي‌بيند. همين است كه گاه كتابي با ترجمه يكي اجازه مي‌گيرد و همان كتاب با ترجمه ديگري اجازه نمي‌گيرد. يكي را اين بررس خوانده و يكي را آن بررس. البته نگاه خوشبينانه اين است، اميدوارم عوامل ديگر در اين «تبعيض» در سانسور نقشي نداشته باشد كه اين‌طوري بايد فاتحه انتشاراتي‌هاي سالم و مستقل و كلا فرهنگ را خواند كه همين حالايش هم با هزار و يك مشكل تقلا مي‌كنند براي ادامه حيات.

البته اين را هم بگويم كه هيچ‌وقت، هرگز، درست نمي‌دانم بگوييم چرا به فلان كتاب مجوز داديد كه فلان و بهمان «مورد»ش از كتاب بنده «مورددار»تر است. نتيجه‌اش ممكن است بشود جمع كردن فلان و بهمان كتاب نه دادن مجوز به كتاب بنده. حالا از اين كتاب‌هاي هم‌ارز (يا هم‌عرض؟) بگذريم، در آثاري از رده‌اي ديگر، چنان‌كه در تئاترهاي تخته‌حوضي يا «كمدي»هاي سخيف كه اين روزها به خصوص در «مال»ها كه شده‌اند بلاي اين شهر و محلاتش بسيار ديده مي‌شود، كتاب‌هاي اتفاقا چندده‌هزار تيراژي، همين‌طور «خط قرمز» پشت «خط قرمز» درنورديده مي‌شود كه تسامح دوستان بررس در موردشان ستودني است، عرصه‌اي براي تاخت‌وتازشان باز است كه آن گوشه‌موشه‌هايش هم فضاي بسيار تنگي براي نفس كشيدن ادبيات جدي، همچنان كه تئاتر جدي، اختصاص يافته است. همه اين سال‌ها همين بوده. مثلا ناشران خودي مي‌توانند هر چه خواستند درباره قوه باه منتشر كنند، اما غيرخودي‌ها حتي به استعاره هم نمي‌توانند بگويند. قرار است انگار كه كمر ادبيات جدي دست بالا دوهزار تيراژي و تئاتر جدي- مقصودم اميدوارم روشن باشد و شبهه نخبه‌گرايي يا خداي ناكرده تحقير هيچ آفريده‌اي در آن نباشد- بشكند، انگار قرار است بگذاريم فقط ابتذال هوايي بخورد و شلنگ‌تخته‌اي بيندازد. به قول گلشيري ارشاد مجبور است بررس‌هايش را هربه‌چندي عوض كند، چون آنها هم مي‌خوانند، مجبورند كه بخوانند و در نهايت ادبيات و انديشه سليقه آنها را هم تغيير مي‌دهد. در هر حال سانسور سانسور است، چه نظام‌مند باشد، چه سليقه‌اي.

 

 

جايزه گلشيري در يك نگاه

پس از درگذشت هوشنگ گلشيري در سال 79 همسرش فرزانه طاهري به كمك تعدادي از دوستان مشترك‌شان بنيادي را به نام اين داستان‌نويس برپا كرد كه يكي از مهم‌ترين وظايف آن، برگزاري جايزه داستان نويسي به نام جايزه گلشيري بود.  اين جايزه هر سال برگزيدگان خود را در بخش‌هاي رمان، مجموعه داستان، اولين رمان و نخستين مجموعه داستان معرفي مي‌كرد.  
در طول سيزده دوره‌اي كه اين جايزه ادبي برگزار شد، جمعي از نويسندگان حرفه‌اي همچون احمد محمود، بيژن نجدي، علي خدايي، ابوتراب خسروي، گلي ترقي، زويا پيرزاد، كورش اسدي، حسين سناپور، فريبا وفي، منيرالدين بيروتي، محمد حسيني، يعقوب يادعلي، شيوا ارسطويي و... به عنوان برگزيدگان آن انتخاب شدند و هم تعدادي از جوانان كار اولي مانند مهسا محب‌علي، سارا سالار، اميرحسين خورشيدفر، ميترا الياتي، مرجان شيرمحمدي، سپيده شاملو، محمد طلوعي و... با دريافت جايزه گلشيري به عنوان استعدادهايي تازه معرفي شدند.  اين جايزه به مدت 13 دوره برگزار شد ولي ازآنجاكه با مشكلات گوناگوني روبه‌رو بود، بعد از 13 سال، اعضاي هيات‌مديره بنياد گلشيري بهتر ديدند برگزاري اين جايزه را متوقف كنند.  جايزه گلشيري يكي از معتبرترين جايزه‌هاي ادبي ايران است و در طول سال‌هاي برگزاري خود، يكي از معيارهاي كتابخوانان  براي انتخاب آثار تازه بود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون