مرجان زهراني| اكثريتي راه را بسته ميدانند و اصلاح را محال؛ از هر دري كه وارد ميشوند بسته است و از هر راهي كه ميروند مسدود، سرخورده و نااميد ميشوند. سرخوردگي كه شايد در آغاز انفعال به همراه آورد اما راههاي همواره بسته، روزي به خشم ختم ميشود و از دل خشم انقلاب سرميكشد. شايد فرمول همه انقلابها يكسان و به همين سادگي قابل تحليل نباشد اما تغييرات بنيادين و زير و رو شدن ساختار اغلب نزديكترين گزاره در مواجهه با انعطافناپذيري حاكميت و راههاي مسدود اصلاحات است؛ تجربهاي كه ايران 40 سال پيش يك بار از سرگذرانده است.
دي ماه امسال كه روزهاي نااميدي و نگراني از معيشت در قالب اعتراضات پراكنده خياباني به تصوير كشيدهشد و در برخي نقاط رنگ و بوي خشونت به خود گرفت؛ واكنش آغازين اصلاحطلبان نفي خشونت و منع راديكاليسم بود. انقلابيون دوآتشه ديروز كه خود روزگاري در راه تصرف سفارت امريكا كم نگذاشتند، انجمنهاي اسلامي، تشكلهاي چپگرا و ليبرال كه مأمن و مأوايشان مبارزه بود، همراهان نوفللوشاتو تا ايران امام خميني بودند، پس از گستردهشدن اعتراضات خياباني اصرار داشتند كه مبادا اين نارضايتي با خشونت توامان شود. همين تاكيد و اصرار اما سوالاتي را به ذهن متبادر ميكند. به هر روي انقلابيون پيش از دهه 60 پس از جمهوري اسلامي دو گروه شدند، آنها كه براي حفظ وضع موجود محافظهكاري پيشه كردند و راست ناميده شدند و گروهي ديگر كه تقريبا بيست سال پس از انقلاب اصلاحات را برگزيدند و اصلاح را براي رسيدن به آرمانهاي پيشا انقلابيشان انتخاب كردند. گروه اول همواره و هنوز در مدح و ستايش انقلاب و انقلابيگري سخن ميگويند و تلاش دارند اين روش را به روز كنند و گروه دوم راه اصلاح را پيشنهاد ميدهند. با اين حال هر دو در روش بيان اعتراض مخالف خشونت و خشونتطلبي هستند و هر كدام به منش و روش خود براي نارضايتي مردم نسخه ميپيچند. اما سوال اينجا است كه اصلاحطلباني كه خود از نسل ناراضي دوران پهلوي بودند و راهكار انقلاب را انتخاب كردند امروز براي رفع نارضايتي مردم چه راهحلي دارند؟
انقلاب با كشتار مردم تمام نميشود
«رژيم شاه در آن دوران به نيروي مسلح و ارتش تكيه كرده بود و تصور ميكردند در نهايت اين انقلاب با كشتار مردم تمام ميشود؛ آنها نميدانستند ارتش به جز عدهاي از سران آن، مردمي هستند و وقتي ميبينند مردم خواستهاي دارند در جهت خواسته آنها حركت ميكنند.» اين بخشي از سخنان روز گذشته حسن روحاني است كه گاهي بيش از خطاب قرار دادن مردم، حاكميت را مخاطب قرار ميدهد. همانطور كه يازدهم بهمن هم گفتهبود رژيم گذشته فكر ميكرد سلطنتش مادامالعمر و حكومت سلطنتي ابدي است و به اين دليل همهچيز را از دست داد كه صداي نقد و نصيحت مردم و صداي مصلحان، ناصحان، علما و بزرگان و فرهيختگان را نشنيد. صداي اعتراض مردم را هم نشنيد و فقط يك صدا شنيد و آن انقلاب مردم بود و توصيه كرد حكومتها بايد صداي نصيحت، خواست، مطالبه، انتقاد و اعتراض مردم را به خوبي بشنوند.
نه تنها حسن روحاني بلكه حاميان اصلاحطلب او نيز كه شرايط روي كار آمدن و ماندگار شدنش را فراهم كردند معتقدند بايد صداي نارضايتي مردم را شنيد، اما درست و به موقع. اين روزها و در آستانه ورود انقلاب اسلامي به پنجمين دهه حيات و البته با نيمنگاهي به اعتراضات خياباني دي ماه گذشته اصلاحطلبان امروز و انقلابيون ديروز معتقدند انقلاب اسلامي امري اجتنابناپذير يا دستكم به عنوان پديدهاي اجتماعي منفرد و تكرارناپذير است اما تكرار آن يا رفتن به سمت و سوي بازتوليدش قطعا در شرايط كنوني روشي تقبيح شده است.
چه آنكه عباس عبدي كه روزگاري براي تحقق آرمانهاي انقلابياش فتح سفارت امريكا را گريزناپذير ميدانست امروز تحليلي ديگر دارد. عبدي در يكي از سلسله نشستهاي كميته آموزش حزب اتحاد گفت: نميتوان به اين پرسش پاسخ داد كه انقلاب اسلامي در سال 57 اجتنابناپذير بوده يا نه چرا كه پديدههاي اجتماعي منفرد و تكرارناپذير هستند.
او در اين نشست تاكيد كرد كه درباره تاريخ فكر نكنيد كه اگر اتفاقي نميافتاد، بعد از آن فرآيندي رخ ميداد كه خيلي عالي بود. هر اتفاقي ممكن بود بيفتد و ما نميدانيم چه ميشد؛ اما عبدي سوال را اين ميداند كه براي رژيم سياسياي كه اجازه وجود انعطافپذيري را نميدهد و بهمرور زمان هم دچار بيتعادلي ميشود، ممكن است چه اتفاقي رخ دهد، اصلاحات يا انقلاب؟
عبدي به اين پرسش اينگونه پاسخ داد كه انتخاب يكي از اين دو راه، تنها به رژيم بستگي ندارد و به اپوزيسيون هم وابسته است. چرا كه انقلاب فقط يك فرآيند مربوط به حكومت نيست؛ بلكه اپوزيسيون هم خيلي اهميت دارد. اپوزيسيون آن موقع به دلايل متعدد دنبال اصلاحات نبود؛ اما سوالي كه هم قبلا مطرح بوده و همين الان اين است كه چه ميشود كه در يك جامعه انقلاب يا فروپاشي رخ ميدهد؟ هنگامي كه پايه سياست ضعيف و ضعيفتر ميشود [به طوري كه] اين ميز ديگر نميتواند بر اين پايه قرار بگيرد، [كار] به جايي ميرسد كه با يك اتفاق حكومت و مخالفها متوجه ميشوند كه يك پايه اين جامعه ميلنگد و ديگر نميتواند [به اين شكل] ادامه دهد. حالا سوال اين است كه از اينجا به بعد به دنبال انقلاب بروند يا اصلاحات؟ اين خيلي سوال پيچيدهاي است. «بدترين زمان براي چنين حكومتي وقتي است كه ميخواهد تغيير سياست بدهد. بدتر از آن وقتي است كه تغيير سياست ندهد». بنابراين عبدي با پاسخ به اين پرسشها بر اين باور تاكيد دارد كه تا زماني كه راه اصلاحي ممكن است حركتهاي اعتراضي به انقلاب و تغييرات بنيادين رو نميآورند.
نه تنها عبدي بلكه بهزاد نبوي كه هنوز كه هنوز است به چريك پير شناخته ميشود نيز امروز از انقلاب گريزان است. او در توجيه انقلاب 57 ميگويد «امكان اصلاح براي مردم ما به وجود نيامد. مرحوم بازرگان جملهاي ميگفت كه ما آنموقعها خيلي هم به آن اعتراض ميكرديم؛ ميگفت انقلاب ايران دو رهبر داشت؛ يكي امام، يكي شاه. منظورش همين بود كه شاه با اقدامهاي خودش كاري كرد كه در كشور انقلاب شود. انقلاب يك امر داوطلبانه نيست، انقلاب رخ ميدهد. به همين دليل است كه حرف ما هميشه از دوره اصلاحات به اين طرف اين است كه كاري نكنيد كه مثلا حوادث اخير به شكل گسترده و ريشهدار در كشور رخ دهد.»
انقلابيون ديروز، اصلاحطلبان امروز
همه كساني كه امروز با انقلاب يا حركتهاي راديكالي مخالفند روزگاري خود در شكلگيري انقلاب 57 نقش ايفا كردهاند. آنها معتقدند كه انقلاب مربوط به زماني است كه تمام روزنههاي اصلاح بسته باشد. چرا كه انقلاب به دنبال خود ويراني به همراه ميآورد و بنيادها را در هم ميشكند و تنها زماني كه تحولات اصلاحي مسدود ميشود اين مسير شكل ميگيرد.
پيروزي انقلابها در ويراني است؛ انقلابيون بايد ساختاري را براندازند و ساختاري نو دراندازند. به دليل همين ذات ويرانگر تحمل و مدارا يعني دو ركن اصلي رويكرد اصلاحي در دل انقلاب نهان نيست؛ اما كساني كه اين روزها از معايب انقلاب سخن ميگويند چه كساني هستند؟ آنها اغلب كساني هستند كه هم نقش پررنگي در انقلاب داشتند و هم پس از 20 سال نهال اصلاحات كاشتند و روشهاي اصلاحي پيش گرفتند. آنها حتي در بزنگاههاي اعتراضي هم دايما بر گزارههايي تاكيد دارند كه با انقلابيگري و خشونت دروني آن و راههاي راديكالي مخالف هستند. انقلاب كلاسيك را روشي منسوخ شده براي دستيابي به خواست مردم ميدانند و تنها پيشنهادشان به مردم روش تدريجي اصلاحطلبي است.
با اين حال سوال اساسي اينجا است كه چرا بخشي از انقلابيون ديروز گارد بستهاي در برابر هر حركت راديكالي دارند؟
باز بودن راه اصلاح، گزاره مورد تاكيد اصلاحطلبان است. آنها در جريان اعتراضات خياباني دي ماه اخير هم تلاش كردند بار ديگر بر اين موضوع تاكيد كنند. شايد ابراهيم اصغرزاده از اصلاحات راديكال ميگويد يا عليرضا علويتبار معتقد است اصلاحطلبان بايد در هدف راديكالتر شوند اما آنها همچنان نسخههاي آرام و مصلحانه براي اعتراض ميپيچند و به قول جلاييپور راه رسيدن به خواستهها نه انقلاب كلاسيك و انقلاب آرام نه فروپاشي ناشي از ناكارآمدي حاكميت و نه تقاضاي دخالت خارجي است. بلكه تنها راه ممكن و كمهزينهترين آن راه اصلاحات است. در اين راستا اصلاحات در چهار سكوي حاكميت، دولت، جريان سياسي اصلاحات و نيروهاي جامعه مدني بايد كارويژههاي خود را تعريف و عملياتي كند. در واقع اصلاحطلبان شايد به اهداف راديكالي بينديشند اما حرف همچنان همان است كه بود. روشهاي مصلحانه و آرام و دور از خشونت. چه آنكه مجيد انصاري نيز معترف است اصلاحطلبان امروز همان انقلابيون ديروزند اما به فراخور زمان تغيير كردهاند.