كدام دكتر سروش؟
سيدعبدالجواد موسوي
ظريفي ميگفت: ما با دو دكتر سروش طرفيم. دكتر سروشي كه تفسير قرآن و مولانا ميگويد و دكتر سروشي كه نامههاي عتابآلود مينويسد. دوستم ميگفت مطمئنم اين دو نفر كاملا با يكديگر متفاوتند و اصلا شايد تا حالا همديگر را ملاقات نكرده باشند. دوستم مشخصا به نامه اخير دكتر سروش اشاره ميكرد و ميگفت اين ميزان از خشم و خروش از شارح مثنوي بعيد است.
به دوستم گفتم و به شما هم ميگويم: اين نامه اخير به نسبت ديگر نامههاي دكتر سروش وضع بهتري دارد. درست است كه ميزان معتنابهي فحش و افترا در آن يافت ميشود اما بالاخره چند كلمه حرف فلسفي هم در آن وجود دارد. منظورم اين است كه همه نامه فحش و طعنه نيست.
حرفهايي هست كه ميتوان بر سر آن چند و چون كرد. حرفهايي كه انشاءالله دكتر داوري را برانگيزد تا در مقام پاسخ برآيد و در اين ميان چيزي هم نصيب ما خوشهچينان خرمن معرفت شود. هنوز از خاطر نبردهايم نزاعهاي پر بركتي كه درباره غرب ميان دكتر سروش و دكتر داوري درگرفت؛ نزاعهايي كه اگرچه گاهي با تندي همراه ميشد اما يقينا خيرش بيشتر از شرش بود. البته دكتر سروش اين روزها خيلي عصبانيتر از سروش آن روزهاست. بيمحابا هر كه را همچون او نميانديشد به امنيتي بودن متهم ميكند و ادبياتش بهشدت ادبيات آن روزنامه بداخلاق را به ياد ميآورد. اين ادبيات پرخاشگرانه باعث ميشود همان چند جمله قابل تامل هم شنيده نشود. مثل هميشه دعا ميكنيم حال و روز آقاي سروش به شود كه جز اين از ما برنميآيد.