بررسي آثار شي جئو فوكودا با اهتمام به نظريه گِشتالت Gestalt
گشتالت به مثابه چشم ذهن
احمدرضا دالوند
براي مقدار اطلاعاتي كه ذهن ميتواند پيگيري كند، محدوديتي وجود دارد. زماني كه مقدار اطلاعات بصري زياد ميشود، ذهن درصدد ساده كردن آنها با استفاده از گروهبندي برميآيد؛ از اينرو، اصول گشتالت در ياريرساندن به ذهن انسان، نقش مهمي بر عهده ميگيرد.
گشتالت؛ كلِ سازمانيافته
پيروان اين مكتب معتقدند ما دنيا را دركلهاي معنيدار يا گشتالتها تجربه ميكنيم نه محركهاي جداگانه و تجزيه كردن پديدهها. گشتالت در آلماني به معناي «ساختار» يا «سازمان»1 و «شكل»2 است. روانشناسان گشتالت معتقد بودند گرچه تجربههاي روانشناختي از عناصر حسي ناشي ميشوند، اما با خود اين عناصر تفاوت دارند. آنها معتقد بودند كه يك ارگانيزم چيزي به تجربه ميافزايد كه در دادههاي حسي وجود ندارد و آن چيز را «سازمان» 3 ناميدند؛ يعني پديدهها با عناصري كه آن را به وجود ميآورند تفاوت دارند، به عبارتي كل با مجموع اجزاي آن متفاوت است. بنابراين، طبق نظريه گشتالت، ما دنيا را در «كلهاي معنيدار» تجربه ميكنيم و لذا محركهاي جداگانه را نميبينيم و كلا هر آنچه ميبينيم، محركهاي تركيبيافته در سازمانها ياگشتالتهايي است كه براي ما معني دارند. براي مثال، موسيقي سمفونيك و اركسترال چيزي فراتر از مجموع نتهاي مختلفي است كه توسط نوازندگان اركستر اجرا ميشود؛ زيرا موسيقي اركسترالِ داراي يك كيفيت منحصربهفرد، تركيبي است كه با مجموع جزييات آن متفاوت است. يا گرداب را در نظر بگيريد: گرداب يك گشتالت است؛ اما قطرههاي آب كه گرداب از آنها تشكيل ميشود بهتنهايي معرف گرداب نيستند، بلكه نوع حركت آب در گرداب معرف گرداب است. درواقع، آنچه در روانشناسي گشتالت اهميت دارد، پي بردن به «احساس»، «ادراك» و «ارتباط» است كه موجب رفتار معنادار ميشود.
كاربرد نظريه گشتالت در پردازش طراحانه
مكتب روانشناسي گشتالت در اوايل سده بيستم در آلمان پديدار شد. اين دوره مصادف بود با اوجگيري هنر مدرن در اروپا؛ جايي كه هنرمندان از آن جمله در آلمان و مدرسه باهاوس، شيفته يافتههاي تحسينبرانگيز پايهگذاران اين مكتب-ماكس ورتايمر، كورت كوفكا و ولفگانگ كهلر- در زمينه تجربيات ادراك بصري شده بودند. اين امر، بهويژه با اشتياق متقابل روانشناسان گشتالت، موجب تعامل و پيوند هر چه بيشتر روانشناسي و هنر شد و در حوزه هنرهاي تجاري، طراحي صنعتي، طراحي گرافيك و... تاثير پايدار و فراگيري بهجا گذاشت.
مفهوم گشتالت اولينبار در فلسفه و روانشناسي معاصر توسط كريستين ارنفلس معرفي شد. ازنظر او، همه ادراكهاي ما داراي كيفيات گشتالتاند. ريشه اين اعتقاد به زمانهاي دور برميگردد. در چين باستان و در قرن سوم پيش از ميلاد، در كتاب «تائوتچينگ» آمده است: «هرچند يك چرخ از 30 ميله ساختهشده، اما اين فضاي بين ميلههاست كه شكل كلي چرخ را تعيين ميكند». در ادامه آمده است: «براي ساختن چرخ، محورها را به هم وصل ميكنيم؛ ولي اين فضاي تهي ميان چرخ است كه باعث چرخش آن ميشود». به دليل گسترده بودن مفهوم گشتالت، هيچ ترجمه مستقيمي از آن در هيچيك از زبانها صورت نگرفته است. معني اين لغت در زبان آلماني شكل و گونه و در انگليسي، «كلِ سازمانيافته» است. نظريه گشتالت فرآيندهاي ادراكي مغز را موردمطالعه و توجه قرار ميدهد و بيانگر آن است كه اصل كاركرد ذهن، كلنگر، موازي و همراه با تمايلات «خود سازمانيافته» يا فطري است. به اين مفهوم كه در ادراك يك مجموعه يا ساختار، كلِ ساختار است كه دريافت ميشود، نه تكتك اجزاي آن. تفكر عمده در نظريه گشتالت ميگويد نقشمايههاي كلي، بر عناصر تشكيلدهندهشان برتري مييابند و خواصي را دارا هستند كه ذاتا در خود آن عناصر موجود نيست. اين نكته يعني كل، چيزي بيشتر از مجموع اجزايش است. حدود يك دهه پس از ظهور روانشناسي گشتالت، اصول آن درزمينه ادراك بصري موردتوجه هنرمندان قرار گرفت. در آن زمان، مركز توسعه هنري در آلمان مدرسه تازه تاسيس باهاوس در وايمار بود كه هنرمندان و طراحان بزرگ اوايل سده بيستم را در خود گردآورده بود. پل كله، واسيلي كاندينسكي و جوزف آلبرز، آشكارا از نتايج اين تحقيقات در نوشتهها و نقاشيهايشان بهره گرفتند. نكته درخور تامل اين است كه اغلب هنرمندان خلاق حتي اگر با نظريه گشتالت آشنايي نداشته باشند، بطور فطري آن را مراعات ميكنند؛ بنابراين، گشتالت در مالكيت هيچ جغرافيا و فرهنگ خاصي نيست و روانشناسان آلماني تنها به تعريفي نظاممند از آن دست يافتند. همچنان كه يكي از گشتالتهاي مشهور تاريخ ذهن به داستان فيل در تاريكي مولانا در كتاب مثنوي معنوي متعلق است.
شي جئو فوكودا و كاربرد نظريه گشتالت
در يك سده گذشته، هنرمندان بسياري در سراسر عالم با تكيهبر آموزههاي گشتالت، قدرت بصري آثارشان را بدون اضافهگويي و در غلتيدن به ابهامات گنگ افزايش داده، در نتيجه، تاثير شگفتي از خود بهجا گذاشتهاند؛ هانري كارتيه برسون، رنه مگريت، سالوادور دالي و...
شي جئو فوكودا توانست با اهتمام خلاق به نظريه گشتالت، چهره متمايز و اثرگذاري در گرافيك قرن بيستم از خود بهجا بگذارد. يكي از اصول گشتالت كه بهوفور در پوسترهاي اين طراح ژاپني مورداستفاده قرارگرفته، «اصل تداوم»4 است. طبق اين اصل، محركهايي كه داراي طرحهاي وابسته به يكديگرند، بهصورت واحد ادراكي دريافت ميشوند.
اصل تداوم
مطابق اصل تداوم، چشم ما بهصورت فطري حركت و تداوم كل مجموعه را ادراك ميكند. اين اصل دلالت بر اين مساله دارد كه چشم انسان مايل است «كنتور»هاي5 موجود در يك ساختار بصري را تا جايي كه جهت نقشمايهها تغييرنيافته و مانعي ايجاد نشده است، دنبال كند. بر اين اساس، چشم ما طي يك فرآيند فطري به كنتورهاي منفصل (جدا از هم) نامنظم يا كنتورهايي كه بهصورت ناگهاني تغيير ميكنند، استمرار ميبخشد. در فرآيند ادراكي ما، ميل به تداوم و استمرار بخشيدن به كنتورهاي ملايم (يا منحني) بيشتر از كنتورهاي صاف و شكسته است. ازاينرو، در يكشكل متشكل از كنتورهاي بيضي و مستطيل كه فصل مشتركي باهم ايجاد كردهاند، ما بيشتر مايليم كه يك بيضي يا يك مستطيل ببينيم تا اينكه سه شكل مجزا با مرزها و كنتورهاي شكسته و صاف.
Configuration-1
Form-2
Organization-3
Continuty-4
Contour -5: خطوط متصلكننده / خط تراز/ با شكل خارجي ديگرترازكردن منحني آهنگ