• ۱۴۰۳ شنبه ۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4045 -
  • ۱۳۹۶ پنج شنبه ۱۷ اسفند

فكر اساسي‌تر

سيدعلي ميرفتاح

آن اوايل كه مدرسه كم بود يادم هست بچه يكي از همسايه‌هاي ما را اسم نمي‌نوشتند. مي‌گفتند جا نداريم. جا هم نداشتند. بقال سركوچه ما اما حرف خوبي زد. به پدر بچه گفت نگران نباش، بگذار براي خودش بازي كند. چند سال ديگر از نهضت سوادآموزي مي‌آيند و خِركشش مي‌كنند تا به مدرسه برود و سواد ياد بگيرد... يك زماني نهضت متوسل به زور شده بود و بي‌سوادها را با تحقير و تهديد پشت ميز و نيمكت‌ مي‌نشاند. بقال سر كوچه ما حرفش حساب بود. مي‌گفت اين بچه هفت ساله را جا نداريد، بعد من هفتاد ساله را به زور جا مي‌دهيد؟ عين اين اتفاق در مورد آب و درخت و جنگل هم افتاده. آن موقعي كه بايد ارزان و معقول و حساب شده يك كارهايي را مي‌كرديم، نكرديم، حالا داريم با صرف هزينه بسيار و به زحمت فراوان جبران مافات مي‌كنيم. تهران آنقدر باغ و باغچه داشت كه بهشت روي زمينش مي‌ناميدند. اسلاف ما از سر هوشياري و خردمندي اين منطقه را به عنوان پايتخت برگزيده‌اند. اينهايي كه گز نكرده به تهران بد مي‌گويند و اين جغرافياي دوست‌داشتني را دوزخ مي‌نامند، كافي است در همين روزهاي بهاري از خانه بيرون بيايند تا بهشت ببينند به راستي و درستي. چهار روز ماشين توي شهر نياوريد، ببينيد چه رنگي دارد آسمانش. تازه برايش نه درخت گذاشته‌ايم، نه كوه، نه محله. مغول با نيشابور اين معامله نكرد كه بساز و بفروش‌ها با تهران. پاي درخت‌هايش را نفت ريختند و خشكاندند. برويد كن، ببينيد سر باغ‌هاي سيب چه بلايي آوردند و چطور دل‌شان آمد آن همه زيبايي را بكوبند و جايش اين برج‌هاي ناخوشايند را بالا ببرند. تهران شلوغ است، پر از دود و دم است و ذرات آلاينده، روز به روز ركورد جديد مي‌زنند، بدتر از همه ريه‌هايش را عامدا عالما از بين برده‌ايم. ريه‌هاي پلاسيده و چروكيده را پشت پاكت‌هاي سيگار ديده‌ايد؟ سر ريه‌هاي تهران هم همين بلا آمد و تا توانستند باغات را قلع و قمع كردند و سودهاي كلان به جيب زدند. حالا داريم به جبران آن همه بي‌مبالاتي، ملت را تشويق و ترغيب مي‌كنيم تا نهال بكارند و اكسيژن را به شهر برگردانند. اما مگر به همين سادگي است؟ آنهايي كه رخت‌شان را جا ندارند زير آفتاب پهن كنند، نهال شهرداري را كجا بكارند؟ چطور آبش بدهند و به درخت‌شان برسند؟ در بعضي كشورها شنيده‌ام زمين‌هاي كشاورزي به مردم محله اجاره مي‌دهند تا در آن بكارند و بدروند و بخورند. فكر بدي نبود اگر مي‌شد در كشور ما همين كار را كرد. پارك‌ها را نبايد دست زد، اما مثلا خوب بود كه قطعه زمين را مي‌دادند به آپارتمان‌نشين‌ها تا در آن ذوق كشاورزي‌شان را به كار بندند و به ياد اسلاف‌شان دست به خاك و گياه بزنند. بعضي از حكما گفته‌اند يكي از معاني صله رحم دوستي و رابطه با زمين (خاك) است و بنده خوب خدا كسي است كه لااقل يك روز در هفته به كشت و زرع بپردازد. قبلا كه ملت خانه‌هاي حياط‌دار داشتند در حد سبزي خوردن و خرمالو و سيب و گردو كشت و زرع مي‌كردند، اما حالا ما مجبوريم توي خانه‌مان طوري راه برويم كه چيزي نشكنيم و به جايي نخوريم. به قول يكي از رفقا مي‌گفت خانه‌هاي امروزي را طوري زلم زيمبو چيده‌اند كه انگار مين‌كاشته‌اند. دايم بايد مراقب باشي تا به چپ و راست نخوري. حالا توي اين زمين مين‌كاري‌شده درخت و بوته را كجا مي‌شود كاشت؟ جدي اگر مي‌شد شهرداري زمين‌هايي را به‌علاوه يك كارشناس كشاورزي به مردم اجاره دهد و هركس اصولي و عالمانه براي خودش، محض خاطر دلش گوجه و بادمجان و توت‌فرنگي و خيار بكارد، ايضا يكي دو درخت بكارد و آنها را بپروراند، آن وقت چنان دل مي‌بست به محله‌اش كه ديگر ممكن نبود دل بكند و به محله ديگري برود. عاطفه به كشت و زرع را دست‌كم نگيريد... اما در مملكتي كه زمين حكم طلا دارد آيا شهرداري ممكن است دست به چنين اقدامي بزند؟ آيا در جنوب شهر كه تراكم جمعيت زياد است سر چنين طرح‌هايي دعوا نمي‌شود؟ خيالبافي نكنم. منظورم اين است كه براي جبران مافات كاشتن سمبوليك درخت كارساز نيست. خوب است اما مشكل را برطرف نمي‌كند. بايد يك فكر اساسي‌تر كرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون