• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4057 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۱۶ فروردين

گفت‌وگو با مسعود مهاجر و سيروس علي‌نژاد

روزنامه‌ها بازندگي مردم قهر كرده‌اند! حكومت به افكار عمومي اعتنا نكند نوشته روزنامه باد هوا است

 

 امين شول سيرجاني

مردم چرا نسبت به گذشته كمتر به سراغ نشريات كاغذي مي‌روند؟ اين سوال يك جواب روشن و قطعي ندارد. كساني كه از گذشته تاكنون در حوزه رسانه‌ها كار كرده‌اند هر يك ممكن است پاسخ‌هاي مخصوص به خودشان را داشته باشند؛ پاسخ‌هايي كه لزوما شبيه به يكديگر نيستند. اما بيش و كم مي‌توان خطوط مشتركي از جواب‌هاي اهل فن را در توضيح اين پديده مشخص كرد و پيش روي مديران نشريات و روزنامه‌نگاران گذاشت. «مسعود مهاجر» يكي از روزنامه‌نگاران قديمي كشور است كه قبل و بعد از انقلاب در نشريات مختلفي كار كرده است. حضور در روزنامه آيندگان از جمله اين فعاليت‌هاست. عمده فعاليت او در حوزه روزنامه‌نگاري اقتصادي بوده. او اكنون علاوه بر شركت در برنامه‌هاي راديويي به عنوان كارشناس اقتصادي، براي نشريات هم يادداشت و مطالب تحليلي مي‌نويسد. با او درباره حال و روز فعلي نشريات كاغذي و دلايل كاهش اقبال به آنها به گفت‌وگو نشستيم. موضوعي كه مهاجر درباره آن حرف‌هاي فراواني براي گفتن دارد. حرف‌هايي كه ممكن است برخي‌شان محل مناقشه باشند. اما مهاجر از گفتن‌شان ابايي ندارد. از جمله اينكه به صراحت عقيده دارد رونق روزنامه خواني بعد از دوم خرداد به فضاي روزنامه‌خواني كشور ضربه زده است! او براي اين ادعا دلايلي هم دارد. خواندن سخنان كسي كه در نشريات قبل و بعد از انقلاب كار كرده و از اين حيث كارنامه پرباري دارد، مي‌تواند قابل تامل باشد.

 

چرا به اينجا رسيده‌ايم كه آقاي قاضي‌زاده آرزو مي‌كند ما آخرين نسل از روزنامه‌نگاران نباشيم؟

ما بعد از انقلاب به سبكي از روزنامه‌نگاري روي آورديم كه با روزنامه‌نگاري كلاسيك دنيا و حتي روزنامه‌نگاري كه پيش از آن در كشور ما مرسوم بود، فرق دارد. روزنامه‌نگاري جديدي كه هدف آنها همان چيزهايي نبودند كه در ابتدا براي آنها تعريف شده بود. به زبان ساده‌تر تنوير افكار عمومي و آگاهي بخشيدن به مردم فقط روي امور سياسي متمركز شد و ديگر شاخه‌هاي اجتماعي مهجور ماند. در سال‌هاي پيش از انقلاب روابط مردم با مطبوعات برهمين منوال نبود. رابطه صميمانه‌اي حاكم بود. مردم مي‌دانستند كه از روزنامه‌ها چه مي‌خواهند و روزنامه‌ها سعي مي‌كردند همان چيزها را توليدكنند. روزنامه‌هاي منتشره درتهران در شهرستان‌ها هم تيراژ خوبي داشتند. تقريبا همه خانواده‌هاي متوسط در شمار مشتركان يكي از روزنامه‌هاي چاپ تهران قرار داشتند. روزنامه‌ها هم براي گرفتن سهمي مناسب در رقابت بودند و اين رقابت حتي بين خبرنگاران هم به وضوح ديده مي‌شد. اينكه كدام خبر را كدام روزنامه سرتيتر اخبارش آورده است مهم بود. علاوه براين مطالب فرعي زيادي در روزنامه‌ها وجود داشت كه همه ديگر گروه‌هاي اجتماعي را در برمي‌گرفت. مثلا پاورقي‌ها بخشي از جذابيت‌هاي روزنامه به شمار مي‌رفت. ماهنامه‌ها و هفته‌نامه‌ها هم براي خودشان سوكسه‌اي داشتند و با همديگر در رقابت نفسگيري قرار داشتند. شايد براي نسل امروز باور كردني نباشد كه تقريبا همه كتاب‌هاي تاريخي كه ذبيح‌الله منصوري ترجمه كرده مانند سينوهه، خواجه تاجدار و شاه جنگ ايرانيان در چالداران كه هنوز هم جزو كتاب‌هاي پرتيراژ كنوني به شمار مي‌آيند در هفته‌نامه خواندني‌ها چاپ شده است كه هر هفته دو نسخه روزهاي شنبه و سه‌شنبه منتشر مي‌شد.

اين طوري مردم روزنامه خوان بودند. مثلا خانواده ما مشترك چند مجله و يك روزنامه بوديم. روزنامه اطلاعات و... آن چيزي كه ما را مشتاق خواندن مي‌كرد همين مطالبي بود كه با دقت كنار هم قرار مي‌گرفت تا متن كلي را خواندني‌تر كند. هركسي به زعم خود بخشي از روزنامه را مي‌پسنديد و دنبال مي‌كرد. آن عنصر الان وجود ندارد. نويسنده‌ها امروز به خواننده شان يعني مشتركان عادي مجله فكر نمي‌كنند. من كمتر نشريه‌اي مي‌بينم كه با نيازهاي مخاطب كار داشته باشد. البته همين الان آن دسته از نشرياتي كه با نيازهاي عمومي مردم سر و كار دارند مخاطبان‌شان زياد است. مجله‌هاي خانواده كه معلوم نيست چرا با اصطلاح «زرد» خوانده مي‌شوند تيراژشان از روزنامه‌ها بيشتر است. براي اينكه نبض خانواده‌ها را مي‌شناسند و مي‌دانند. در يك كلام روزنامه‌هاي ما بعد از انقلاب بيش از اندازه سياسي شدند در حالي كه مردم ما هيچ‌وقت سياسي نشدند.

به چه معنا مردم ما سياسي نشدند؟

به اين معنا كه مردم ما هيچ‌وقت سياسي نبوده‌اند به همين دليل است كه تشكل‌هاي سياسي هيچ‌وقت صاحب قدرت نفوذ موثري نمي‌شوند. البته مردم در بزنگاه‌هاي اتفاقات سياسي ممكن است كه واكنش سياسي داشته باشند و براي نشان دادن موضع خودشان به خيابان بيايند، اما در زندگي اجتماعي خودشان سياسي نيستند. حركت‌هاي خودشان را با سياست تنظيم نمي‌كنند. در حالي كه روزنامه‌ها طوري رفتار مي‌كنند كه انگار مردم هم به اندازه آنها سياسي‌اند، جامعه را به اصلاح‌طلب و اصولگرا تقسيم كرده‌اند و قدم‌هاي‌شان را بر اين اساس بر مي‌دارند. همين صفحه اول روزنامه خودتان را نگاه كنيد؛ غالبا هيچ نشانه‌اي از اتفاق‌هاي مربوط به مردم در آن وجود ندارد. همه ديدگاه‌ها سياسي و آدم‌هاي مطرح هم تكراري هستند. نام‌هايي كه ديگر توجه كسي را جلب نمي‌كند. عقيده خودشان را مي‌گويند و به رفتار و اخلاق و ديگر منش‌هاي اجتماعي مردم هم كاري ندارند.

با همين برداشت است كه شما اگر نگاه كنيد رفتارهاي اجتماعي مردم هم از هيچ يك از اين دسته‌هاي سياسي تبعيت نمي‌كند. در حالي كه در زمان‌هايي همين روزنامه‌ها بر زندگي مردم موثر بودند و روزنامه‌ها هم خودشان اين تاثير را باور كرده بودند. رفتارهاي مردم براي‌شان مهم بود و مي‌كوشيدند در جاهايي اين رفتارها را تغيير دهند. در حالي كه روزنامه‌هاي الان را نگاه كنيد تقريبا در هيچ زمينه‌اي خانواده‌ها را هدايت نمي‌كنند و گاهي حتي در جهت معكوس عمل مي‌كنند. هيچ يك از رفتارهاي اجتماعي مردم مورد نقد قرار نمي‌گيرد. روزنامه‌ها غالبا طوري رفتار مي‌كنند كه انگار خود مردم هيچ نقشي در نابساماني‌هاي مملكت ندارند و هرچه قابل نقد است در قدوقواره دولت‌ها مي‌گنجد و نه مردم.

چرا شما روي نشريات بعد از انقلاب تاكيد داريد؟ مثلا ما يك دوره پررونق روزنامه‌خواني را از سال 76 به بعد تجربه كرديم؟

وقتي به يك دوره كوتاه اشاره مي‌كنيد آدم بيشتر به ياد نشريات خلق‌الساعه مي‌افتد كه در دوران پيش از انقلاب در تيراژ وسيعي منتشر مي‌شدند و دست به دست به همه جا مي‌رسيدند. براي روزنامه بالارفتن يك شبه تيراژ اتفاق مهمي به شمار نمي‌آيد. در آن دوره روزنامه‌ها ناچار بودند هر روز تيتري داشته باشند كه تيراژشان را در سطح مورد نظر نگاه دارد. ديديم كه آن كارها در بالابردن كلي تيراژ روزنامه‌ها ثمري نداد. در حقيقت روزنامه‌ها به نوعي مردم را از روزنامه‌خواني بيزار كردند. البته در دنيا هم كمابيش همين اتفاق افتاد. تيترهاي اصلي روزنامه‌ها به موضوعاتي اختصاص يافت كه حال مردم را مي‌گرفت. انگار كه همه مسوول و مامور رساندن خبرهاي بد هستند و هيچ خبر خوشي در كشور اتفاق نمي‌افتد. بنابراين من آن موارد را جزو رونق روزنامه‌خواني نمي‌دانم. در حقيقت همين روش موجب شد كه كم‌كم مشتركاني كه به خواندن مرتب روزنامه‌ها عادت كرده بودند از اين عادت خود دست بشويند و به سمت ساير رسانه‌ها گرايش پيدا كنند، رسانه‌هايي كه از ابتدا روشن بود به دليل ماهيت‌شان نمي‌توانند منابع مورد اعتمادي براي كسب خبر و تجربه باشند. من حقيقتا اعتقاد دارم نشريات بعد از دوم خرداد حس روزنامه‌خواني را كشتند. يعني آنقدر سطح انتظار جامعه را بالا بردند كه امكان ادامه با آن روش وجود نداشت و طبيعتا بعد از آن اوج افت را تجربه مي‌كنيم.

آيا تولد همشهري را هم در همين چارچوب ارزيابي مي‌كنيد؟

نه، همشهري خيلي خوب شروع كرد اما ادامه نداد. من دوره‌هاي همشهري را به صورت جلد شده نگه داشته‌ام اما در سال‌هاي اخير ديگر نگرفتم. همشهري مي‌توانست يك نشريه شهري موفق باشد اما از ماهيت خودش دور شد. بعدش چه شد؟ كشانده شد به بازي‌هاي سياسي. البته هنوز هم برخي صفحاتش مشتري خودشان را دارند. يك نشريه بي‌طرفي‌اش را نبايد كنار بگذارد.

اما خيلي‌ها معتقدند روزنامه‌نگار بي‌طرف يك افسانه است؟

بي طرفي از نظر من به معناي بي‌نظري نيست. طبيعي است كه هر روزنامه بايد درمورد همه مسائل اجتماعي و سياسي موضع بگيرد، اما اين موضعگيري بايد كاملا آزاد اتفاق بيفتد. وقتي مي‌گويم بي‌طرف هستم منظورم اين نيست كه مثلا در انتخابات به آقاي روحاني راي داده‌ام يا راي نداده‌ام. منظور اين است وقتي آقاي روحاني يا احمدي‌نژاد در جايگاه رياست‌جمهوري قرار گرفتند نبايد براي من به عنوان خبرنگار تفاوتي داشته باشند. اما مي‌بينيم كه برخي روزنامه‌ها طوري مي‌نويسند كه انگار يك طرف عاري از خطاست و ديگري پر از اشتباه.

آيا شما روي كار آمدن شبكه‌هاي اجتماعي را در كاهش تيراژ مطبوعات دخيل نمي‌دانيد؟

شما وقتي منابع اطلاع‌رساني را متنوع مي‌كنيد طبعا تقسيم‌بندي جديدي اتفاق مي‌افتد. هر رسانه سليقه‌هاي خاصي را سرگرم مي‌كند و مسائل و اتفاقات را از ديدگاه و زاويه خودش مي‌بيند. بنابراين طبيعي است كه ورود هر رسانه جديد ممكن است سهم‌بندي رسانه‌هاي ديگر را دچار تحول كند، اما من كلا موافق نيستم كه همه تقصير كاهش تيراژ و اقبال مردم به رسانه‌هاي مكتوب را به دوش ابزارهاي جديد ارتباطي بيندازيم. من فكر مي‌كنم كه خالي شدن مطبوعات از محتواي مورد انتظار مردم به اين روند سرعت بيشتري بخشيد. سوال مهمي كه مطرح است و كسي به آن جواب نمي‌دهد اين است كه مردم واقعا از روزنامه‌ها چه مي‌خواهند؟ اينكه شما تصور كنيد مردم روزنامه را مي‌خوانند كه فقط از مسائل و رويدادها خبردار بشوند، اشتباه محض است. مردم در انتظار دريافت اطلاعات بيشتري هستند كه ارزش خبري ندارند. خبرها و مقالات و تحليل‌هايي كه بيشتر احوالات و رفتارهاي كلي جامعه را در برمي‌گيرد. موضوعات زيادي وجود دارد كه جزو معضلات اجتماعي ما به شمار مي‌آيند اما روزنامه‌ها هيچ‌وقت به سراغ‌شان نمي‌روند. به همين دليل است كه مي‌بينيم مسائل معمولي مردم هم فقط زماني به روزنامه‌ها راه مي‌يابند كه سياسي مي‌شوند. مثلا افزايش قيمت تخم مرغ يا كمبود گوجه فرنگي در بازار هم ممكن است به سخنان رياست‌جمهوري راه پيدا مي‌كند. مشاهده مي‌كنيم كه روزنامه‌ها در سياسي كردن موضوع حتي اين كالاهاي مصرفي عادي را هم از نظر دور نمي‌دارند. در كدام روزنامه ديده‌ايد كه خبرنگاران به جاي اينكه به نقد و نكوهش دولت يا نهادهاي مختلف راجع به كمبود تخم مرغ يا ساير كالاها بروند به سراغ توليدكننده بروند و دلايل بروز كمبود را به مردم توضيح بدهند و از مردم بخواهند كه در مصرف آن كالاها اندكي امساك از خودشان نشان بدهند؟ افكارعمومي اين مواقع به اندازه‌اي تهييج مي‌شود كه دولت را ناچار مي‌كند براي جواب دادن به مشكل به راهكارهايي دست بزند كه در كشورهاي ديگر معمول نيست. يعني آوردن گوجه فرنگي و پياز و تخم مرغ از ساير كشورها. اصولا چرا بايد اين انديشه رواج پيدا كند كه نبودن گوجه فرنگي در بازار تقصير دولت است؟ چرا كمبود تخم مرغ را به «سياه بهار» نسبت نمي‌دهيم كه يك پديده طبيعي در كاهش توليد تخم مرغ در مرغداري‌هاست.

بازي عوض نشده يعني روزنامه‌ها به شبكه‌هاي اجتماعي باخته‌اند؟

من با مثال به شما نشان مي‌دهم كه اتفاقا شبكه‌هاي اجتماعي مي‌توانند به روزنامه‌ها كمك كنند. ولي روزنامه‌ها اين زاويه را نمي‌بينند. روزنامه مكتوب است و به همين دليل اعتبار بالايي دارد. بسياري از مطالبي كه در شبكه‌هاي اجتماعي منتشر مي‌شوند فاقد اعتبارند. كار روزنامه مي‌تواند روي اين موضوع متمركز شود كه مطالب فاقد اعتبار را به نقد بكشد. تنوير افكار عمومي يعني همين كه جامعه راه درست را پيدا كند. من فكر مي‌كنم كه ما به اندازه كافي روي روزنامه‌نگاران جوان‌مان كار نكرده‌ايم.

مقصودتان اين است كه فرآيند آموزش خبرنگاران آسيب ديده است؟

چنين آموزشي اصلا وجود ندارد. قبل از انقلاب كلاس‌هاي خصوصي آموزش روزنامه‌نگاري وجود داشت يا خبرنگارها در صحنه آموزش مي‌ديدند. الان هيچ كدام مطلقا وجود ندارند. الان در روزنامه‌ها خبرنگارها تمركز اصلي‌شان را روي پر كردن صفحه‌ها مي‌گذارند. هدف در وهله اول پر كردن صفحه است. در بسياري از روزنامه‌ها يك نفر مسووليت صفحه را بر عهده دارد. من زماني كه در روزنامه آيندگان مسوول صفحه اقتصادي بودم براي يك صفحه شش خبرنگار داشتم. اين غير از آدم‌هايي بود كه از بيرون براي ما مطلب مي‌نوشتند. خب معلوم است در چنين شرايطي كپي پيست رونق مي‌گيرد. امروز بسياري از مصاحبه‌هايي كه در روزنامه‌ها منتشر مي‌شود حاصل تماس تلفني است. مصاحبه حضوري در سطح وسيعي از بين رفته است. گفت‌وگويي ميان خبرنگار و مصاحبه شونده شكل نمي‌گيرد. اينكه وزير را در راهروها گير بياوريم و در راه صحبت كنيم نامش گفت‌وگو نيست. اين گفت‌وگو استاندارد نيست. به نظر من خبرنگار هميشه بايد اطلاعاتش حتي از وزير آن حوزه هم بيشتر باشد، چرا كه اغلب وزيران به دليل مديريت منصوب مي‌شوند و نه سوادشان در همان رشته.

آيا مقصودتان اين است كه خبرنگاران
بايد روي حوزه‌هاي‌شان تخصصي‌تر كار كنند؟

بله قطعا. وقتي خبرنگاري چندين سال در يك رشته كار مي‌كند سر از همه جاي آن حوزه در مي‌آورد. طبيعي است كه يك وزير يا مدير جديد هيچ‌وقت چنين تسلطي را برحوزه مديريت خودش ندارد. اينطوري به جاي اينكه سازمان در اختيار روابط عمومي قرار بگيرد كلا در اختيار خبرنگار قرار مي‌گيرد كه به دليل تسلطش برمسائل حوزه خود آدم متنفذي در آن حوزه مي‌شود. براي رسيدن به اين نقطه خبرنگار بايد منابع موازي براي كسب اطلاعات داشته باشد كه لزوما در داخل دولت نيست. يعني بخش خصوصي هم مي‌تواند در قدرت بخشيدن به خبرنگار نقش زيادي داشته باشد. بسياري از خبرهايي كه در نهادهاي دولتي اتفاق مي‌افتد از بخش خصوصي سردر مي‌آورد. بنابراين اگر روزنامه‌ها به بخش خصوصي توجه داشته باشند هم مي‌توانند اطلاعات را زودتر دريافت كنند و هم همراهي بخش خصوصي را براي تقويت بخش مالي خودشان جلب كنند. روزنامه‌هاي ما امروز با كمبود آگهي مواجه‌اند و يكي از دلايلي كه شغل روزنامه‌نگاري جذابيت‌هاي خودش را از دست داده ضعف مالي روزنامه‌هاست كه نمي‌توانند زندگي همكاران خودشان را تامين كنند.

با اين توصيف روزنامه‌ها بايد چه كنند كه اين دوره جدايي با مردم تمام شود؟

من فكر مي‌كنم كه مشكل اساسي روزنامه‌ها اين است كه سال‌هاي سال مردم را دور زده‌اند، زندگي را دور زده‌اند؛ در يك كلام انگار كه روزنامه‌ها با زندگي مردم قهر هستند. يعني وقتي ما نشاني از مردم در صفحات روزنامه مشاهده نمي‌كنيم، مردم تقصيري ندارند كه سراغي از روزنامه‌ها نمي‌گيرند. براي جبران واپس‌ماندگي‌ها بايد صفحات روزنامه بر اساس خواست و انتظار مردم شكل بگيرد. صفحاتي كه تفريح‌ها يا شادابي‌هاي مردم را بازتاب مي‌دهد، اوقات فراغت‌شان را پر مي‌كند، جذابيت‌هاي زندگي را در برابرشان قرار مي‌دهد و براي هر مشكل‌شان راهكاري مي‌تراشد. يادمان نرود كه روزنامه تاريخ عصر خودش است. هر اتفاقي در تاريخ روزنامه ثبت شود. نمي‌توانيم خبرهايي را كه موجب تاثر يا شادي افكار عمومي مي‌شود كنار بگذاريم و جايش را با بحث‌هاي سياسي پر كنيم.

 

 

من فكر مي‌كنم كه مشكل اساسي روزنامه‌ها اين است كه سال‌هاي سال مردم را دور زده‌اند، زندگي را دور زده‌اند؛ در يك كلام انگار كه روزنامه‌ها با زندگي مردم قهر هستند. يعني وقتي ما نشاني از مردم در صفحات روزنامه مشاهده نمي‌كنيم، مردم تقصيري ندارند كه سراغي از روزنامه‌ها نمي‌گيرند. براي جبران واپس‌ماندگي‌ها بايد صفحات روزنامه بر اساس خواست و انتظار مردم شكل بگيرد. صفحاتي كه تفريح‌ها يا شادابي‌هاي مردم را بازتاب مي‌دهد، اوقات فراغت‌شان را پر مي‌كند، جذابيت‌هاي زندگي را در برابرشان قرار مي‌دهد و براي هر مشكل‌شان راهكاري مي‌تراشد. يادمان نرود كه روزنامه، تاريخ عصر خودش است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون