• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4057 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۱۶ فروردين

تقابل مكتوب دو اقتصاددان

پاسخ ديني تركماني به مصدق‌ستيزي رناني

گروه اقتصادي| در روزهاي گذشته، محسن رناني به عنوان يكي از اقتصاددانان حوزه توسعه، در يادداشتي به نقد از مصدق و جنبشي كه او همراهي ‌كرد، پرداخته و بيان كرده است هميشه وقتي به ياد جنبش ملي شدن نفت مي‌افتم با خود مي‌گويم ‌اي كاش مصدق نزاده بود و‌ اي كاش چنين جنبشي رخ نداده بود. پول‌هايي كه با ملي شدن نفت به جيب ملت ايران رفت، بسيار كمتر از خسارت‌هايي است كه جامعه ما در طول هفتاد سال بعد از آن واقعه، از حوادث بعدي مرتبط با آن واقعه ديد. ملي شدن نفت و سپس آنچه كودتاي ۱۳۳۲ مي‌خوانيم، خيلي فرآيند توسعه ما را عقب انداخت. اين سخنان محسن رناني با واكنش بعضي از اقتصاددانان، به ويژه اقتصاددانان نهادگرا، همراه بود. علي ديني‌تركماني، عضو هيات علمي موسسه مطالعات و پژوهش‌هاي بازرگاني، از جمله كساني است كه اين رويكرد و نگاه به شرايط تاريخي، اقتصادي كشور را به دور از تحليلي درست و دقيق از ريشه‌يابي توسعه‌نيافتگي مي‌داند. از نظر اين اقتصاددان، تلاش‌هاي محسن رناني، در روشنگري مسائل اجتماعي و توسعه‌اي ايران، حكم فرافكني را دارد كه به‌جاي روشن شدن حقيقت، بر آن سايه مي‌اندازد. دليل اين امر دو چيز است؛ اول، تناقض‌هاي فكري اوست. دوم، به‌جاي تلاش جهت دقت بخشيدن به چفت و بست‌هاي بحث و تقويت استحكام نظري آن، بيشتر به ظاهر زيبا و هيجاني آن چيزي توجه دارد كه در پي ارايه كردنش است. اين اقتصاددان، دليل سوم را نيز هيستري چپ‌ستيزي و مصدق‌ستيزي مي‌داند كه برخي جريان‌هاي فكري سعي در اشاعه آن دارند. هيستري‌اي كه به‌جاي نقد منصفانه چپ و مصدق، سر از شكستن همه كاسه كوزه‌ها بر سر اين دو در مي‌آورد، كه در مقايسه با ديگراني كه يا در راس قدرت بوده‌اند يا با قدرت و كودتا نهايت همكاري را كرده‌اند، چندان مسووليتي نداشته‌اند. اين اقتصاددان معتقد است كه اگر نفتي بودن اقتصاد عامل اصلي توسعه‌نيافتگي ما باشد، در اين صورت چرا بايد به راهكارهاي توسعه پرداخت؟ تكليف، در چارچوب فرضيه جبرگرايانه نفتي، از پيش معلوم است: سرنوشت مقدر ما همين است كه هست. در اين صورت، اميدي كه همين امروز وجود دارد، مبني بر اينكه بر بستر همين نفت و اقتصاد نفتي مي‌توان كاري كرد و مسير ديگري را گشود و نفت را به عامل توسعه تبديل كرد، نقش بر زمين مي‌شود. وي همچنين بيان كرده است كه افرادي مانند رناني در اشاعه هيستري مصدق‌ستيزي پرده‌هاي رو در بايستي را كنار مي‌زنند و به عيان و آشكار از نفي كودتا و «بازگشت پادشاه» به قدرت سخن مي‌گويند. يعني، اگر هم كودتايي در كار بوده، كودتاي مصدق عليه شاه بوده است. از نظر اين اقتصاددان، يكي از اشكالات اساسي تحليل‌هايي از اين دست، بي‌توجهي آنها به ساختارهاي تعيين‌‌كننده تحولات اجتماعي است.

اينكه تحليل و ارزيابي كدام يك از اين دو اقتصاددان به ارزيابي دقيق از وضعيت موجود پرداخته است، موضوعي است كه بايد به صورت دقيق‌تر مطالعه و بررسي شود ولي آنچه مهم‌تر به‌نظر مي‌رسد اين است كه جامعه، به صورت علمي به دور از هرگونه پيش‌داروي ذهني به نقد مسائل بپردازد. نقد سازنده و علمي از جمله عواملي است كه براي پويايي يك جامعه و حركت در مسير درست، حياتي و ضروري به نظر مي‌رسد. زيرا كه آسيب‌شناسي درست، مهم‌ترين عاملي است كه ما را درحل معضلات و مشكلات موجود ياري خواهند رساند. اگر آسيب به درستي شناخته نشود، به علت تجويز راه‌حل نادرست، ممكن است وضع بدتر از وضعيت موجود شود. لذا اجماع براي رسيدن به بهترين راه‌حل، نيازمند تقويت روحيه نقدكنندگي و همچنين پذيرفتن نقد است. جامعه ما بيش از هرزمان ديگري نيازمند گفت‌وگوي افراد متخصص و داراي قدرت سياسي براي حل مشكلات موجود است.

دو نكته حائز اهميت است؛ اينكه زماني كه صحبت از دولت و حضورش در جامعه مي‌شود ناخودآگاه انسان به ياد گفته انديشمند بزرگ جان لاك مي‌افتد كه بيان داشت: مگر انسان اينقدر احمق و نادان است كه از دست گربه و روباه‌هاي وحشي فرار كند و خود را طعمه شيري درنده سازد؟ آيا زماني كه انسان در آن دنياي بدون يك قدرت مطلق زندگي مي‌كرد، به اين موضوع نمي‌انديشيد كه چگونه مي‌تواند از آزار و اذيت اين موجود مقتدر در امان باشد؟ آيا وجود دولت و اثرپذيري آن بر زندگي تك تك ما، اشتباه و تصميمي نادرست در تاريخ بوده است؟ همچنين اينكه شرايط موجود ما، تا حد زيادي وابسته به تشكيل نهادها و باورهايي كه بعد از اين رويداد تاريخي صورت پذيرفته است؛ ادعايي كه اثبات آن مساله بزرگي است. در اقتصاد پيدا كردن روابط علّي كاري است بس دشوار و سخت. ابتدايي‌ترين سوال اين است كه چگونه مي‌توان ادعا كرد كه در صورت نبود اين رويداد و انديشه تاريخي، وضعيت بدتر از شرايط موجود نبود. از كجا پيدا كه اگر اين جريان تاريخي شكل نمي‌گرفت، كشور در مسير رشد و تعالي حركت مي‌كرد؟ جهل ما انسان‌ها آنقدري بزرگ و وسيع است كه هيچگاه نتوانيم به اين سوال به صورت دقيق پاسخ دهيم. امروزه كمتر كسي در امريكاي‌شمالي پيدا مي‌شود كه نام مارتين لوتركينگ را نشنيده باشد و از او به عنوان نماد مبارزه در راستاي حقوق مدني ياد نكند. آما آيا مارتين لوتركينگ، به عنوان نماد اين خيزش درسال‌هاي بين 1960-1950، تنها كسي بود كه اين جنبش را به وجود آورد؟ مطالعه تاريخ به ما نشان مي‌دهد كه با وجود اينكه وي مردي بزرگ و تاثيرگذار بود، ولي صرفا نماد اين جنبش بوده است و اين جنش ماحصل مجموعه عوامل و كنش‌هايي است كه از سال‌ها قبل وجود داشته است. يا اينكه اگر گاندي نبود آيا ملكه هنوز حكمراني مي‌كرد؟ ذهن براي پرداختن به جزييات به وجود نيامده است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون