رقابت بيمعنا شده است
آينده مبهم روزنامهها
سيد افشين اميرشاهي
سوال روزنامه اعتماد اين است كه رقابت بين روزنامهها تا چه حد ميتواند در توليد محتوا و جذب مخاطب و متعاقب آن فروش، تاثير داشته باشد؟ قبل از اينكه به اين پرسش پاسخ بدهم موضوع ديگري را هم مطرح ميكنم كه بيارتباط با پرسش بالا نيست. آيا روزنامهها حال و روز خوشي دارند؟ آيا ميتوانند دوباره به روزهاي اوج گذشته بازگردند؟ مردم تا چهحد به روزنامهها اعتماد ميكنند؟ رقابت روزنامهها در چه شرايطي صورت ميگيرد؟درحالحاضر دلايل زيادي براي خوشبين بودن به آينده روزنامهها ندارم، مگر اينكه تغييرات فراواني در نگاه حكومت به رسانهها به وجود آيد، مديران تحمل و سعهصدرشان را بالا ببرند، برخوردهاي حذفي با خبرنگاران متوقف شود و روزنامهنگاران بتوانند در فضايي با آزاديهاي نسبي به توليد بپردازند و درباره مسائلي كه فكر ميكنند اهميت دارد بنويسند. در دوراني به سر ميبريم كه روزنامهها اگر بهترين محتوا را هم داشته باشند در حد انتظارشان نميفروشند و در عين حال شرايط پيش گفته هم محقق نيست. پس شايد بحث رقابت آنطور كه در سالهاي گذشته مفهوم داشت در حال حاضر معناي چنداني پيدا نميكند. يكي از نكاتي كه به ارتقاي روزنامهها منجر ميشود بحث اعتمادسازي است، يعني روزنامه بتواند بهراحتي نقش خودشان را درباره سياستهاي كلي جامعه ايفا كند. اما آيا ميتوانيم درباره همه مسائل مهم كشور، همه واقعيتها را به شكل كاملا شفاف بيان كنيم؟ رسانه بايد بتواند همه واقعيتها را به شكل صريح و واضح دراختيار مخاطب قرار دهد و درباره ريزترين موضوعهاي مهم براي مردم پرسشگري كند و پاسخ بگيرد. درحال حاضر در كشور ما تعداد مسائلي كه مردم ميخواهند درباره آنها بدانند بسيار زياد است، مسائلي كه برخي از آنها داري خط قرمزهاي پررنگ است و تجربه توقيفهاي فراوان سالهاي نهچندان دور از روي جبر به ما ياد داده است كه گاهي براي حفظ روزنامه بايد بسياري از امور را رعايت كنيم. درحال حاضر رسانه با آسيبهاي فراوان و مشابهي مواجه هستند و باعث شده كه بخش مهمي از جا و فضاي آنها را رسانههاي غيررسمي بگيرند. كاربرد رسانه به عنوان ابزار تبليغاتي، بيتوجهي به تغييرات فرهنگي و اجتماعي و شكاف عميق بين فرهنگ رسمي و فرهنگ غيررسمي، نقش رسانه را در توليد و انتقال ارزشهاي فراگير جمعي بهشدت كاهش داده است. درعينحال بخشي از مشكل به تداوم سياستهاي موجود در حوزه فرهنگ بر ميگردد كه به شكاف سياست رسمي و غيررسمي منجر شده است. نتيجه اينكه سياستهاي فرهنگي موجود ديگر قادر نيست تنوع فرهنگي و اجتماعي را بازتاب دهد. از اين رو نهادها و محصولات فرهنگي، نفوذ و اعتبار خود را به نحوي روز افزون از دست دادهاند. رسانهها مثال بارزي از ناكارايي اين نوع سياستهاست. مرجعيت رسانههاي داخلي و رسمي به ميزان زيادي از دست رفته است. بنابر اين رسانهها و روزنامهها كار سختي براي رسيدن به جايگاه اصلي خودشان را دارند و اين امر مستلزم همدلي حكومت با رسانهها است. دركنار همه اين عوامل يك نكته را نيز بايد در نظر گرفت، اينكه هر روزنامهاي شرايط خاص خودش را دارد. به اين معنا كه در كنار عوامل مختلف سياسي، اقتصادي و اجتماعي كه روزنامهها را تهديد ميكند، هر روزنامهاي در شرايط خاص خودش منتشر ميشود. اين موضوع در نحوه رقابت رسانهها تاثير ميگذارد. به عنوان نمونه يك روزنامه دولتي با توجه به اينكه به چه نهادي وابسته است و هزينههايش توسط كجا و به چه صورتي تامين ميشود ناگزير خواهد بود كه بخشي از صفحات و ويترين خودش را به نهاد بالادستي اختصاص بدهد. قطعا نهاد بالادستيشان انتظار دارند كه هرازگاهي عكس و تيتر اصلي صفحه خودشان را به مديران و عملكرد آن سازمان اختصاص بدهند. اين مساله به طور قطع آسيبزننده به ويترين روزنامه و جذب مخاطب است. اين مساله در روزنامههاي مستقل نيز ميتواند به نوعي وجود داشته باشد، مثلا انتظاراتي كه شخص مدير مسوول دارد و بنا بر ارتباطات كه برقرار كرده است خط قرمزهاي مديرمسوول نيز در توليد محتواي تيم تحريريه به چشم ميخورد. به طور قطع چنين وضعي در جذب مخاطب و فروش رسانه تاثير ميگذارد. به اين موضوع انتظارات مديران مسوول را هم اضافه كنيد. سانسور و حد و مرز قائل شدن براي روزنامهها قطعا ويرانكننده است. يك بار در زمان سعيد مرتضوي و البته در دوران اصلاحات شاهدقلع و قمع شديد روزنامهها و اعمال فشار بر روزنامهنگاران
بوديم. نتيجه اين شد كه روزنامهها به تدريج از آن جديت افتادند و براي حفظ خود مجبور شدند خطقرمزهاي بيشماري را رعايت كنند. بسياري از روزنامهنگاران نيز به علت تعطيليهاي پي در پي و خطر بازداشت ترك وطن كردند. قطعا اگر آن سختگيريها و بگير و ببندها نبود، امروز روزنامههاي كشور حال و روز بهتري داشتند و مرجعيت اطلاعرساني و آگاهي بخشي به شبكههاي مجازي و كانالها و فضاهاي نامشخص هدايت نميشد. چيزي كه در شرايط نامناسب اجتماعي كشور، به طور قطع مسوولان نظام نيز خواستار آن نيستند و البته خود كرده را تدبير نيست. نتيجه اينكه شبكههاي اجتماعي و پيامرسان تا حد زيادي جايگزين روزنامهها شدهاند و با توجه به آزاديهاي بيشتري كه نسبت به رسانهها دارند ميتوانند هر جور خبر، شايعه و حتي تحليل نادرست را به خورد مخاطب بدهند. درحال حاضر فضاي اطلاعرساني به نوعي از دست حاكميت خارج شده است. به طوري كه جسته گريخته ميشنويم كه حاكميت از فضاي شبكههاي اجتماعي اظهار نگراني ميكند و خودكرده را تدبير نيست.
روزنامهنگار