دچار يك غفلت جمعي نسبت به مخاطب شدهايم
داوود پنهاني
سالهاست رسانههاي ما بيشتر از اينكه شاخصي براي نظرات مردم باشند، شاخصي براي انعكاس نظرات دولتمردان و سياستمداران و مديران و برنامهريزان هستند. گويي روزنامهها براي فلان سازمان منتشر ميشوند كه يا ميخواهند در آن از فلان سازمان انتقاد كنند. انگار وظيفه خبرنگار اين است كه به سازمانها و نهادهاي اجرايي تلنگر بزند و چندان دغدغه مخاطب ندارند. فكر ميكنيم مخاطب منتظر است ما نشريهاي را منتشر كنيم كه صدا و حرفهاي او در آن شنيده نشده است. در رسانههاي ما تمام يادداشتها از شخصيتهاي سياسي و مديران اجرايي است. طي سالهاي متمادي يك فاصله عجيب بين رسانهها و مخاطب ايجاد شده است كه شرايط فعلي مطبوعات بازتاب اين فاصله است. ما دچار يك غفلت جمعي نسبت به مخاطب شدهايم. غفلتي كه در اين سالها از مخاطب داشتيم، تاثير خود را امروز نشان ميدهد. اين طور نيست كه بگوييم مخاطب اهل مطالعه نيست و تنبل شده يا تلگرام را ترجيح ميدهد، هنوز هم اگر داستان خوب منتشر كنيم، خواننده از آن استقبال ميكند. كافي است چارچوبهاي درستنويسي را در آن رعايت كنيم و بدانيم چطور مخاطب را ترغيب به خواندن كنيم.
سالهاست نشريات ما منعكسكننده نظرات مردم نيستند. صفحه شهرستانها در رسانههاي ما در ضعيفترين شكل منتشر ميشود. هرچند در سالهاي اخير بعضي روزنامهها تلاش كردهاند با اعزام خبرنگاران خود به شهرهاي مختلف تصويري از استانهاي مختلف را در نشريات خود منعكس كنند، اما اين تصور غلط وجود دارد كه گزارشگري كه به طور مثال به استان خراسان جنوبي ميرود بايد فقط فقر و مشكلات اين استان را در گزارش خود منعكس كند، البته اين مشكلات وجود دارد اما زندگي هم در كنار اين مسائل وجود دارد، اما انعكاس تصاوير منفي هنوز وجه غالب اين شيوه از گزارشگري است، ميخواهيم يك اصلاح انجام دهيم اما يك مساله ديگر ايجاد كردهايم.
در مجموع ميتوان گفت رسانهها مخاطب خود را نشناختهاند و براي آن برنامهريزي نكردهاند. از سال 74 كه كار در رسانه را آغاز كردم، شاهد اين موضوع بودم كه هيچ زماني مخاطب دغدغه رسانه نبوده، هيچوقت دبير سرويس از من نميپرسد اين گزارش را براي چه قشري از مردم مينويسي؟ درنهايت دغدغه اين بوده كه گزارشم را زيبا بنويسم، هيچوقت اين سوال مطرح نبوده كه اين گزارش را چه كسي قرار است بخواند؟ البته شايد بعضي از گزارشهاي ما از سوي مخاطب بازتاب هم داشته باشد، اما اين بازتابها اتفاقي است، روشمند و برنامهريزي شده نيست. اين مساله يك ريشه تاريخي دارد، طبيعي است كه وقتي سالهاي متمادي از مخاطب غفلت ميكنيم، او خسته ميشود. مخاطب از اين شيوه نگارش و انتشار روزنامه خسته است. ما در تمام اين سالها از اين موضوع غفلت كردهايم، حالا كه به اصطلاح كفگيرمان به ته ديگ خورده ميپرسيم مخاطب كجا رفت؟ مخاطب جايي نرفته، اما ديگر حوصله
ندارد.
هر چند ما تلاشمان را ميكنيم كه متفاوت از قبل بنويسيم، ميني مال نويسي را رواج دهيم، گزارش نويسي را جايگزين خبرنويسي كنيم، اما مسائل فني هم در اين رابطه وجود دارد. تكنولوژيهاي جديد تغييراتي ايجاد كردهاند كه بايد به آنها توجه كنيم. هرچند وبسايت و اكانت توييتر و كانال تلگرام روزنامهها تلاش ميكنند كه اين فاصله را كمتر كنند، اما چون اين تغييرات و تلاشها تنها در فرم صورت ميگيرد، هنوز نتوانستهايم خودمان را با تكنولوژي نوين هماهنگ كنيم.
اين روزها شاهد اين هستيم كه بسياري از رسانههاي دنيا نشريات چاپي خود را تعطيل ميكنند، اما معتقدم هنوز هم ميشود روزنامه خواند و هنوز هم مخاطب تشنه مطالب خوب است و هنوز هم ميشود رويدادها را به شيوه خاصي در روزنامهها منتشر كرد كه خواندني باشد. روزنامه كاغذي اهميت دارد و يكي از شاخصهاي توسعه است. ميتوانيم مخاطب را كنار خودمان ببينيم اما اين اتفاق نياز به يك كار مطالعاتي همهجانبه در زمينه مخاطبشناسي دارد. هرچند در دانشگاهها مخاطبشناسي را آموزش نميدهند و كسي در رابطه با اين موضوع كار كارشناسي چنداني انجام نداده است. اما تا زماني كه در اين رابطه در دانشگاههاي ما كار مطالعاتي انجام و نتايج آن تدوين نشود، نميتوانيم شرايط موجود را آسيبشناسي كنيم و ببينيم ايراد كار دقيقا كجاست.
روزنامهنگار