روزنامهنويس نبايد دنبالهرو توده باشد
سيروس علينژاد
من هميشه عاشق نوشتن بودم. بعد از گذراندن دوره سپاه دانش در بانك صادرات استخدام شدم اما به نظرم كار بانكي، كار گِل آمد. نميفهميدم اينكه آدم حساب پول ديگران را نگهدارد يعني چه؟ در شمال زندگي ميكردم و شايد هم اشتباه كردم كه از بانك بيرون آمدم. يك سال هم معلم شدم و در كرمانشاه خدمت كردم. اما معلمي هم بابطبع من نبود. مرض نوشتن داشتم. بالاخره كنكور دادم و در چند دانشگاه قبول شدم. آن زمان هر دانشگاه جداگانه كنكور برگزار ميكرد. به دانشگاهي رفتم كه حالا نامش «علوم ارتباطات اجتماعي» است. خيلي خوشحالم كه به آنجا رفتم و روزنامهنويسي خواندم. دانشكده علوم ارتباطات اجتماعي اساتيد درخشاني داشت. سال دوم دانشگاه به علت بيكاري و اوضاع نامساعد مالي، تصميم به كار كردن در روزنامه گرفتم. الان نسبت به زمان ما كار در روزنامه از جهاتي راحتتر شده است. به محض اينكه يك نفر به عنوان خبرنگار يا روزنامهنگار وارد تحريريه يك روزنامه يا سايت خبرگزاري شود، اسم او به عنوان توليدكننده خبر منتشر ميشود. اما آن زمان روزنامهها اين اجازه را نميدادند. روزنامه بيشتر خودش را مطرح ميكرد نه شخص نويسنده را. بهترين تفسيرنويسها هم بايد حداقل يك سال كار ميكردند تا اسمشان با حروف ريز آن پايين نوشته شود.
افسوس ميخورم كه امروز تيراژ روزنامهها تا اين اندازه پايين است و آمار كل مطبوعات در طول روز به هفتصدهزارتا نميرسد. به نظرم اين وحشتناك است. همين روزنامهها در دوران انقلاب كه جمعيت ايران 30 ميليون بود، خريدار داشتند اما در حال حاضر با 80 ميليون جمعيت بسيار بسيار فرهيختهتر، خريدار ندارند.
با وجود اين در همين روزنامههاي درب و داغان، همين حالا هم بارقههاي درخشاني ميبينم. اگرچه شلختگي بسيار است اما بعضي بچهها نثر خوبي دارند و فارسي خوبي مينويسند. روزنامهنگاري ما سطحش از سطح دوره جواني من بسيار بالاتر است اما نه در همه زمينهها. بعضي چيزها مانند نوع نگارش ضعيفتر شده است. در زمان من گزارشنويسي به جاهاي درخشاني رسيده بود. هنوز هم از خواندن گزارشهاي «صدرالدين الهي» شگفتزده ميشوم. قلم خوب و نگارش خوب اصل كار روزنامهنويسي است. روزنامهنويس تنها كارش اين نيست كه واقعيات را درست منعكس كند، بايد نگارش خوب هم داشته باشد. بخشي از روزنامهنويسي تفكر و بخش ديگر آن هنر نويسندگي است.
به يقين يكي از دلايل كاهش تيراژ روزنامهها فضاي مجازي است اما افت تيراژ، علتهاي ديگري هم دارد. لطمه اساسي از جاي ديگري وارد شده است. لطمه اساسي از بياعتنايي به افكار عمومي ميآيد. اگر افكار عمومي مهم نباشد، نوشته روزنامه بادهوا ميشود. وقتي خواننده ببيند نوشتههاي شما تاثير كه ندارند هيچ، در مواردي تاثير معكوس هم دارند، چرا اصلا چنين چيزي را بخواند؟ بياعتنايي به افكارعمومي به طرز فكر جامعه لطمه زده است. به نظرم لطمه بياعتنايي از سانسور شديدتر است. مطمئن باشيد اگر مردم ببينند وقتي شما مينويسيد در دولت تاثير ميگذارد و سبب اصلاح امور ميشود، نوشتههاي شما را دنبال ميكنند.
با اينهمه اگر زمان دوباره به عقب برگردد، من باز هم روزنامهنويسي را انتخاب ميكنم. حضرت آدم را هم اگر دوباره به بهشت ببرند باز از آن ميوه ممنوعه خواهد خورد و باز از بهشت رانده خواهد شد. اين طبيعت بشر است. اما اگر به جواني برگردم اولين كاري كه ميكنم اين را جا مياندازم كه روزنامهنويس نبايد دنبالهروي تودههاي مردم باشد. روزنامهنويس بايد خودش صاحب عقيده باشد و بايد صاحب چنان ديدي باشد كه در صورت لزوم بتواند با نظرات اكثريت مردم مخالفت هم بكند. ممكن است نظر يك روزنامهنويس درست مخالف افكار عمومي باشد ولي اگر اطمينان دارد بايد بايستد و بگويد همهتان اشتباه ميكنيد. كار روزنامهنويس فقط انتقاد از دولت نيست گاهي انتقاد از مردم لازمتر است. روزنامهنويس بايد از ميان روشنفكرترين و داناترين مردم انتخاب شود و بعد از تجربههاي فراوان قلم به دست گيرد. اگر دچار توهم دانايي باشيد ديگر روزنامهنويس نيستيد. روزنامه يعني فكر كردن براي مملكت. روزنامهنويسي يعني ساختن تاريخ. اگر دنبالهروي تودههاي مردم باشيد، ديگر روزنامهنويس نيستيد. هيچ تفكري در خيابان وجود ندارد. تفكر در گوشههاي امن وجود دارد، در جايي كه دود چراغ ميخورند و ياد ميگيرند. روزنامه كارش مهمتر از اين است كه يك مشت جوان ناپخته يكجا جمع شوند و به كار روزنامه بپردازند. البته خود ما هم در همان سن رفتيم اما بضاعت مملكت در آن روزگار كم بود. امروز، روزنامه جاي بهترين و متفكرترين آدمهاست و سطح حقوق آن بايد مطابق با وزرا باشد. هركاري تخصص و دانش و مهارتي ميخواهد كه اول بايد آن
را كسب كرد.
روزنامهنگار