همه مقصريم
كاوه فولادينسب
هوشنگ گلشيري در سخنراني معروفش در شبهاي شعر گوته، «جوانمرگي در نثر معاصر فارسي»، چند عامل را به عنوان عوامل جاماندگي يا كندي پيشرفت ادبيات داستاني متجدد ايران مطرح ميكند: توقف در مرحله انقلاب مشروطه، فقدان تداوم فرهنگي، رابطه نويسنده و مميزان، متفنن بودن، كوچهاي اضطراري يا اجباري و دوره فترت ترجمه. حالا چهلويك سال از اين سخنراني ميگذرد. ما يك انقلاب و يك جنگ را پشت سر گذاشتهايم و افتوخيزهاي سياسي و اجتماعي زيادي را تجربه كردهايم. در ادبياتمان اما، كماكان در بر همان پاشنه ميچرخد. تيشههايي كه گلشيري در 23 مهر 1356 نشان داد چطور به ريشه ادبيات ميزنند، هنوز مشغول كارند؛ بعضيشان مثل سانسور و كوچ نويسندهها كه حتي در مقاطعي شديدتر و كشندهتر بودهاند و چه بسيار سرمايههاي انساني و اجتماعي كه به تباهي كشاندهاند. و ما- جامعه ادبي از يك سو و سياستگذاران و مديران فرهنگي از سويي ديگر- نهتنها نتوانستهايم اين آسيبها را برطرف يا برايشان راهحلي پيدا كنيم، كه با شتابي بهتبرانگيز و بگو اصلا همتي ملي، دست به كار تكميل اين فهرست شدهايم؛ آسيبهاي ديگري را به آن اضافه كردهايم يا بيخيالانه گذاشتهايم اضافه كنند و نتيجه، امروز گرهي كور است به نام حالوروز ادبيات داستاني ايران. به فهرست ششتايي گلشيري اينها را هم ميشود اضافه كرد: عدم وجود نهادهاي حمايتگر دولتي، فقدان آموزش درست و دقيق، عدم پذيرش كپيرايت و در نتيجه عدم ورود به بازار و رقابت جهاني، سلطه بازار، ترجمههاي بازاري، عدم آشنايي به زبانهاي خارجي و ارتباط با متون روز ادبيات جهان (چه متون نظري، چه متون داستاني)، ضعف نقد ادبي و ژورناليستي شدن نقد، جايزههاي ادبي محفلي و آدرس نادرستي كه ميدهند، نبود يا كمبود مجلههاي فعال و پرمخاطب و در نهايت، عطش نشر در تازهكارها و جوان شدن جامعه ادبي. بعضي از اينها به خاطر خلأهاي قانوني است، بعضيهاي ديگر نتيجه كمكاري و بيدانشي بعضي از مديران است كه شايد اگر در حوزههاي ديگر (مثلا صنعت يا ورزش) به خدمت گرفته ميشدند كارآمدتر بودند، بعضيهايشان حاصل سياستزدگي و بهروز نبودن بعضي از اهالي ادبيات است و بعضيهاي ديگرشان محصول شكل قناسي از سرمايهداري است كه بيشتر نتيجه همدستي بعضي ناشران و روزنامهنگاران و نويسندگان و مترجمان است. خلاصه جوري نيست كه بشود تقصيرها را انداخت گردن يك گروه خاص و نشست گوشهاي به نق زدن. همه مقصريم... سه سال ديگر، ادبيات متجدد ايران صدساله ميشود. كاش در اين فرصت محدود، همدلي و مداراي بيشتري به خرج دهيم، دعواهاي جناحي و سياسي را كنار بگذاريم و درباره اختلاف ديدگاه و تفاوت نظر به درك دقيقتر و رشديافتهتري برسيم. تنها در اين صورت است كه ميتوانيم در كنار هم، سال 1400 را تبديل كنيم به سال ادبيات داستاني متجدد ايراني.