يك
كارل ماركس گفته بود: «سنت تمام نسلهاي مرده بر مغزهاي تمام زندگان سنگيني ميكند.»
از زاويهاي كاملا متفاوت، اما «كريستي مك لير»1رييس بنياد رائوشنبرگ 2 درباره استفاده از گنج هنر و قانون كپيرايت ميگويد:
«آنها را آزاد كنيد. تصاوير را براي محققين، معلمها، موزهها و مخاطبين آزاد كنيد. هنرمندان ديگر بايد بتوانند از تصاوير پيشين استفاده خلاقانه كنند. حتي كوچكترين استفاده از اين تصاوير براي هنرمندان همراه با ترس است و همواره دنبال تاييد آن ميگردند. ديگر اجازه نگيريد- شروع به استفاده كنيد. پيش برويد و رشد كنيد. با آگاهي آثارتان را نشان دهيد و ترس از مواخذه را ناديده بگيريد. ما همگي به شما اطمينان داريم. از هنر براي آموزش، انتقال دانش و به عنوان منبع الهام استفاده كنيد. ما دوست داريم كه افراد بيشتري هنر را دوست داشته باشند.
اين يك واقعيت است كه فرهنگها از ديرباز در يك دادوستد غيرقابلكنترل از يكديگر تاثيرپذيرفتهاند و بر همين مبنا حداقل در حوزه مضمونپردازي هنر از همديگر تاثير گرفتهاند؛ و به تعبير افغانها به «يكديگرشناسي» ميان خود، فارغ از اميال دستگاههاي حاكمه پرداختهاند.
چالشبرانگيزترين مشكل در دنياي هنر امروز را ميتوان وجود گسترده مخاطبان جهاني در مقابل تعداد محدود نخبگاني دانست كه دنياي هنر را رقم ميزنند. آيا اين گروه كوچك متشكل از مديران گالريها، موزهها، نمايشگاههاي بينالمللي هنري و انتشارات هنري همچنان ميتوانند تعيينكننده هنرمنداني باشند كه در جامعه مطرح ميشوند؟
با حرفهاي شدن و گسترش روزافزون تشكيلات اقتصادي هنر، گرايش زيادي در هنر به وجود آمده است كه بهجاي پرداختن به چالشهاي زيستمحيطي و اجتماعي به خود دنياي هنر متمركز شوند.
ما به افراد منحصربهفردي مانند هنرمندان، نويسندگان، كيورتورها، گالري داران و حمايتگران در دنياي هنر احتياج داريم تا با درآميختن بينش خود و دنياي هنر معاصر با نگاهي هنرمندانه الهامبخش ما باشند. اينگونه از پردازش نقاشانه، بيننده را به تفكر دوباره واميدارد.
بااينحال، اصولا در هنر چيزي كه مهم است نه مضمون بلكه زبان و بيان هنري است. چون در هنر نقاشي تكنيك و زبان، وسيله خبري نيست، بلكه شيئي هنري است. درست در چنين نگاهي است كه آثار مونا زند توجهبرانگيز جلوه ميكنند.
دو
به نقل از استاد «كريم نصر» 3: اولين برخورد مونا زند باكساني كه ميداند در حوزه فرهنگ اثري از خود بر جاي گذاشتهاند، حاكي از احترام، حقشناسي و ستايش است. اين گروه از نقاشيهايش كه در اين نوشتار موردبررسي قرار ميگيرند، در كمال سادگي و بيپيرايگي بازتاب رفتار امروزي و وسيعا «آگاهانه مونا زند نسبت به جريانهاي نقاشي و هنر معاصر است».
نصر ميافزايد: «تعدادي از آثار او اجرايي شخصي و نو از آثار هنرمندان سده نوزدهم و بيستم است كه او در آنها به عيان رفتاري حاكي از تحسين، ستايش و حقشناسي نسبت به ميراث تصويري هنرمندان بزرگ تاريخ هنر از خود بروز ميدهد؛ اما او در اجراي اين آثار با كنار گذاشتن ويژگيهاي زبان بصري اين هنرمندان و اتكا بر پشتوانه شناخت شخصي خود از مقولههاي بصري، يعني طراحي «رنگ و تركيببندي شخصي، به بازآفريني برگههاي تازهاي از آنها پرداخته است، تا در خلال اين رفتار نقاشانه، ستايش و استقلال هنري خود را توامان به نمايش بگذارد؛ و آنچه در مواجهه با اين آثار باعث تحير بينندهاي آشنا به مباحث هنري چند دهه اخير ميشود همين رفتار است. يكي از اساسيترين نقدهاي زيباييشناسي پستمدرن به آثار هنرمندان مدرن اين است كه در آنها هنرمند همه كوشش را صرف پنهان كردن ردپاي آموزشهاي گذشتگان كرده است، اما كيست كه نداند همه فرهنگ بصري گذشته در آثار تراز اول نو بازتاب مييابد. نقاشي مونا زند را ميتوان بديل نقاشانه اين كاستي آثار مدرنيستي بهحساب آورد كه در آنها تلاش براي گريز از مفهومپردازيهاي شبهفلسفي، در كنار نمايش رفتار نقاشانه همزمان در مقابل چشم بيننده قرار ميگيرند. در اين آثار يكبار ديگر سادگي و صداقت هنري جايگزين مفهومپردازيهاي موهوم ميشوند و همين امر نيز وجه متحير كنند آنهاست».
سه
موسسات و دانشگاههاي هنر بايد تلاش بيشتري بكنند تا صنعت دنياي هنر را به هنرجويان و هنرمندان بشناسانند. حتي اگر هميشه در حال نوسان باشد. هنر صنعت جهاني وسيعي است كه فرصتهاي زيادي براي ارايه دارد.
بيانيه هنرمند
در كودكي هميشه سر خودم را با كاردستي و نقاشي گرم ميكردم. معلمها به مادرم شكايت ميكردند كه مونا دايما «نقاشي ميكشد.» در نوجواني هم بيشتر دغدغهام رفتن به هنرستان بود. يك سال به مدرسه نرفتم و در خانه طراحي كردم كه بتوانم وارد هنرستان شوم. الان معتقدم من از هنرستان هنرهاي زيبا بيشتر آموختم تا بعدا كه وارد دانشگاه شدم. دانشگاه تقريبا هيچچيز براي آموختن نداشت تا اينكه وارد آتليه كريم نصر شدم. در آنجا بود كه وارد آموزشها و مباحث جدي نقاشي شدم. بطور خلاصه ميتوانم بگويم كه تا پيش از آن درك من از نقاشي نوعي تصويرسازي و داستانپردازي تصويري بود و پسازآن كه فضاي نقاشي را درك كردم تلاش كردم كه از طريق «خطوط» و رنگها و تركيببنديها اهدافم را بيان كنم.
معناي اين حرف آن است كه اگر قراراست در اثر هنري مفهومي ارايه شود آن مفهوم بايد زير سايه عناصر بصري قرار گيرند. همه آثار من با پيروي از همين رويكرد آفريدهشدهاند. مجموعه «زير سايه بزرگان» نيز بخشي از تلاشهاي من براي رسيدن به اين هدف است.
پينوشت:
1. Christy MacLear/ Christy MacLear is the Vice Chairman at Art Agency Partners, a subsidiary of Sotheby’s, focused on creating an advisory practice for artists, estates and foundations. She was the first CEO of the Robert Rauschenberg Foundation and the founding Executive Director of the Philip Johnson Glass House, giving her deep expertise in legacy planning for artwork use, foundation start-ups and museum sites. Christy has never had a job which existed before and is an expert in pioneering new fields, enhancing legacies and creating “places.” Additionally, she consulted with the CEO of the Cleveland Clinic toward enhanced digital patient experience and global expansion, represented the boards of three Chicago museums during the relocation of Lake Shore Drive to create a lakefront park, and led strategic planning and partnerships for Disney’s new town development called Celebration.Christy has a BA from Stanford University and an MBA from the University of Pennsylvania’s Wharton School. She serves on the Board of Trustees for Stanford University and as the Board Chair of the Municipal Art Society of New York City.
2. بنياد رائوشنبرگ
Rauschenberg Foundation
3. كريم نصر/ نقاش معاصر، معمار و نويسنده