• ۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4133 -
  • ۱۳۹۷ شنبه ۲۳ تير

دختران آقاي الف

حسن لطفي

اولين‌باري كه آقاي الف از دوست دخترهاش حرف زد همه را متعجب كرد. دسته جمعي رفته بوديم كوه و او اصرار داشت، سر ساعت خاصي برگرديم. زمان به سرعت گذشت و وقت برگشتن شد. اما هوا و شرايط آنقدرعالي بودكه همه به جز او براي برگشت به شهر عجله‌اي نداشتند. آقاي الف كه از نيم ساعت مانده به وقت اعلامي‌اش، سوزن كلامش روي كلمه بريم گير كرده بود زماني كه از تمايل ديگران به برگشت نا اميد شد خودش به سمت جاده به راه افتاد تا سوار اتومبيلي عبوري بشود و برود. بقيه كه دليل عجله او را نمي‌دانستند، متوقفش كردند تا دليل آن را بدانند. او هم خيلي جدي گفت: يك قرار مهم دارم. حالا حس كنجكاوي همه گل كرده بود و مي‌خواستند طرف ملاقات او را بشناسند. آقاي الف هم با همان لحن جدي گفت: با دوست دخترهام قرار دارم. حالا اجازه مي‌ديد برم؟ نمي‌دانم چرا هيچكدام ما گمان نكرديم منظور او از دوست دخترهاش، دختران خودش است. به خاطر همين دستش را گرفتيم و سعي كرديم از رفتن منصرفش كنيم. توي راه فهميديم منظورش دختران خودش است كه به جانش بسته‌اند. مي‌گفت لغو و بدقولي هر قراري برايش آسان است اما وقتي به دو دخترش قول مي‌دهد امكان لغوش نيست. نه اينكه تحت فشار باشد. نه! مي‌گفت اين قول و قرارها بهترين قرار دنياست. تا آقاي الف را به خانه برسانيم بحث سر فرزند و دختر و پسر شد. نظرها متفاوت بود. حتي يكي تعريف كرد وقتي خبر به دنيا آمدن دخترش را شنيده بود، پشت فرمان بوده، ماشين را كنار مي‌زند و چند بار سرش را محكم به فرمان اتومبيلش مي‌كوبد. برخلاف او آقاي الف شكر‌گزارترين ما بود. براي او دختر نماد زيبايي، احساس، عاطفه و زندگي بود. از آن روز هر وقت مي‌خواهيم حال آقاي الف را بهتر كنيم از دوست دخترهاش مي‌پرسيم؛ دختراني كه وقتي به دنيا آمده‌اند زندگي آقاي الف رنگ و صدا‌هاي زيباتري به خود ديده است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون