منصور برزگر؛ خان است؛ اما جان ميدهد براي كشتي. او در دورهاي كه ورزش ملي ايران با ركود مواجه شده و كمتر در ميادين بينالمللي ميدرخشيد، تبديل به تك ستاره كشتي ايران شده بود كه به تنهايي جور همتيميهايش را ميكشيد و دست پر از مسابقات مختلف به ايران بازميگشت. او حدود يك دهه ستاره بيچون و چراي كشتي ايران بود، از همين رو در روز وداعش با كشتي كه يكي از باشكوهترين خداحافظيهاي تاريخ ورزش ايران بود، همه افرادي كه در سالن 12 هزار نفري آزادي تهران حضور داشتند همراه او گريستند. برزگر كه براي كشتي جان ميداد، بلافاصله بعد از خداحافظي رداي مربيگري كشتي را بر تن كرد و شد منصور خان كشتي ايران كه حدود سه دهه همهچيز در كشتي ايران به نوعي به او ختم ميشد. در آن سالها حرف مرد چشم زاغ كشتي ايران براي بسياري حجت بود و خيليها روي حرف او حرف نميزدند. كشتي ايران در تمام سالهايي كه منصور برزگر هدايت آن را برعهده داشت، همچون خود او خاكستري بود، پر از سايهروشنها، موفقيتها و شكستها. او سالها در راس ورزش اول ايران حضور داشت، شاگردان زيادي را تربيت كرد و مدالهاي بسياري براي ورزش ايران بهدست آورد؛ اما با اين حال منتقدان خود را داشت و اين هم طبيعي است. او ركورددار حضور در المپيكها به عنوان سرمربي است. رسول خادم اولين مرد طلايي ورزش ايران در المپيكها در تيمي كه برزگر سرمربياش بود به اين مهم رسيد.با پير كشتي ايران كه مرشد چند نسل از قهرمانان و خاك تشك خوردههاي كشورمان بوده گفتوگويي بلندبالا داشتهايم كه هر روز بخشي از آن را ميتوانيد در همين ستون بخوانيد.
همدورههاي منصور برزگر هميشه درباره غلامرضا تختي حرف ميزنند و از خاطرات مشترك خود با جهان پهلوان ميگويند؛ اما ظاهرا شما تا به حال آن طور كه بايد درباره تختي حرفي نزدهايد. چرا؟
چون من اصلا تختي را نديدم. البته سال 1966 كه آخرين كشتياش بود به سالن رفتيم، باتوم هم خورديم؛ اما آنقدر شلوغ بود كه نتوانستيم داخل سالن شويم و كشتي را ببينيم. براي همين اصلا تختي را نديدم. بعد از آن مسابقات تختي ديگر از كشتي رفت. بيرون از كشتي هم هرگز او را نديدم. من از سال 1967 وارد كشتي شدم و آن زمان تختي ديگر كشتي نميگرفت. چند وقت بعد از آن هم كه از دنيا رفت. خانه ما درسلسبيل در غرب تهران بود و تختي بيشتر در مركز و شرق تهران بود، براي همين هرگز او را نديدم.
يعني شما ارتباطي با نسل كشتيگيراني چون آقا تختي نداشتيد؟ اصلا منصور برزگر خود را متعلق به كدام نسل كشتي ميداند؟
من براي نسل بعد از آقا تختي، امامعلي حبيبي، عباس زندي و ... هستم؛ نسل شناختهشدهاي كه همه ميشناسند. البته قبل از آقا تختي و آن نسل مدالبگير هم كشتيگيران قدرتمندي وجود داشتند كه همگي صاحبنام و جايگاه بودند.
بله، اما به هر حال اين نسل از كشتي بود كه براي اولينبار در المپيك 1952هلسينكي به مقام و جايگاه رسيد و شناخته شد؛ المپيكي كه در آن آقا تختي و ديگر همتيميهايش صاحب مدال شدند.
در تيمي كه به المپيك 1952 هلسينكي رفت عباس زندي حضور داشت. او قبلتر و در تيم اعزامي به المپيك 1948 لندن هم بود. در واقع در كشتي افرادي هستند كه رابط بين نسل قبلي و بعدي خود هستند و بين دو نسل قرار ميگيرند. در تيمي كه به لندن رفته بود افرادي چون منصور رييسي، منصور رحيميها، حسن سعديان، علي غفاري، عباس زندي، عباس حريري، منصور ميرقوامي و ابولقاسم سخدري با هدايت صائم اريكان مربي تركيهاي حضور داشتند. به عنوان مثال در ادامه عبدالله موحد با آقا تختي به مسابقات جهاني و المپيك ميرود و با آن نسل بود و بعد هم كه من وارد كشتي شدم آقاي موحد در كشتي حضور داشت و با خود من چند بار كشتي گرفت.
البته ورزش ايران در المپيك لندن است كه چهره مدرن به خود ميگيرد و با مدال برنز جعفر سلماسي در وزنهبرداري سري در سرها در ميآورد و وارد جدول المپيك ميشود؛ اما كشتي در لندن بيمدال ماند.
من سال 1948 ميلادي به دنيا آمدم؛ اما بعدا شنيدم كه در گذشته تيمي از تركيه به ايران آمده بود و بجز يك نفر كه 9 دقيقه روي پل ميماند و ضربه فني نميشود، تمام كشتيگيران ما مقابل نمايندگان تركيه ضربه فني شدند. آن يك نفر هم كه ضربه نميشود كسي نبود جز حبيبالله بلور. از آن زمان اين موضوع كه يك روز تيم كشتي ايران برود و در تركيه تيم اين كشور را شكست دهد تبديل به آرزو ميشود؛ كه البته در ادامه، اين آرزو تحقق پيدا ميكند و ما با تركها فاصله زيادي هم پيدا ميكنيم. البته تركها به خاطر نفوذي كه در فدراسيون جهاني داشتند حق بسياري از كشتيگيران ايراني را ناحق كردهاند. آن زمان صائم اريكان مربي تركيهاي براي آموزش كشتي كلاسيك به خدمت كشتي ايران در ميآيد و پايه كشتي مدرن در واقع از اينجا بود كه در ايران گذاشته ميشود. بعدها هم آندر برگ سوئدي چند صباحي در ايران مربيگري كرد.
گفتيد با عبدالله موحد كشتي گرفتيد؟ چند بار با آقاي موحد سرشاخ شديد؟
من سه بار با آقا عبدالله كشتي گرفتم و هر سه بار باختم. اولينبار انتخابي المپيك مكزيك بود كه با يك خاك مغلوب او شدم. دومين بار انتخابي مسابقات كانادا بود و سومين بار در كاپ آريامهر بود. يك بار ديگر هم باز در كاپ آريامهر به هم برخورد كرديم؛ اما از آنجايي كه موحد از قسمت ران آسيب ديده بود من با او كشتي نگرفتم. اين در حالي بود كه هر دو قبل از آن با غلامي كشتي گرفته و مساوي كرده بوديم؛ اما هر كاري كردند من حاضر نشدم با آقا عبدالله كشتي بگيرم.
جالب اينكه شما ركورددار قهرماني در كاپ آريامهر هستيد.
من پنج بار قهرمان كاپ آريامهر شدم. عبدالله موحد چهار بار در اين جام قهرمان شد. البته بعدها كه اين جام به 22 بهمن تغيير نام داد، خيليها آمدند و به قهرمانيهاي زيادي در اين مسابقات رسيدند؛ اما خب تا وقتي كه نام مسابقات كاپآريامهر بود من بيشترين قهرماني را داشتم.
ادامه دارد