• ۱۴۰۳ شنبه ۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4173 -
  • ۱۳۹۷ يکشنبه ۱۱ شهريور

گفت‌وگويي با ويليام چيتيك، مولوي‌شناس برجسته امريكايي و همسرش ساچيكو موراتا، عرفان‌پژوه

به فكر شترهايت باش!

جست‌وجوي خوشبختي و فراموش كردن مسووليت اصلي

برگردان: داود وفايي

 ويليام چيتيك مي‌گويد: انسان امروز براي رسيدن به سعادت دنيوي تلاش مي‌كند اما اصلي‌ترين مسووليت انساني‌اش يعني «شناخت خويش» را به فراموشي سپرده است. تفريح و خوشگذراني، ورزش، اينترنت، انواع و اقسام داروها و نظاير آن...؛ ارمغان دنياي مدرن براي «فراموش كردن خود» است؛ چيزهايي كه در زندگي امروز حالت عادي به خود گرفته است. ويليام چيتيك و همسرش ساچيكو موراتا در دانشگاه دولتي نيويورك در بخش پژوهش‌هاي تطبيقي به فعاليت در زمينه عرفان ادامه مي‌دهند. چيتيك مخصوصا در ارتباط با محي‌الدين ابن‌عربي و مولانا جلال‌الدين رومي تحقيق مي‌كند و همسرش موراتا از معدود بانواني‌ است كه در عرصه فقه اسلامي فعاليت دارد. او درعين حال پيرامون اسلام و مكتب كنفسيوس داراي پژوهش‌هايي است. خانم عايشه اولگون از نويسندگان روزنامه اسلام‌گراي يني‌شفق در تركيه، طي سفري كه آقاي چيتيك و همسرش به اين كشور داشتند درباره «جايگاه عرفان در دنياي مدرن» با آنها گفت‌وگو كرده است. متن اين گفت‌وگو در زير مي‌آيد.

 

عرفان از نيويورك چگونه ديده مي‌شود؟

به نمايندگي از نيويورك نمي‌توانم سخن بگويم اما به نام خودم مطالبي را بيان مي‌كنم. به نظر من عرفان ربطي به جغرافيا ندارد. پكن باشد يا استانبول يا نيويورك يا هر‌جاي ديگري؛ همه اينها به نظر من علي‌السويه هستند.

پس اجازه دهيد سوالم را به شكل ديگري مطرح كنم؛ عرفان آيا انسان امروز را مورد خطاب قرار مي‌دهد؟

اينكه عرفان، جهان كنوني غرب را با بيش از يك ميليارد جمعيت مورد خطاب قرار مي‌دهد يا نه به اين بستگي دارد كه چه كسي در اين زمينه گوش شنوا دارد. من مخاطب عرفان هستم؛ بسياري ديگر نيز در اروپا و امريكا مخاطب عرفان هستند. جمعيت كثيري هم در غرب به هيچ‌وجه مخاطب آموزه‌هاي عرفاني نيستند زيرا آنها با تعاليم عرفاني كاري ندارند. دقيقا به همين دليل عرفان در بسياري از كشورهاي اسلامي هم مخاطبي ندارد. آنها نيز همچنان كه در غرب هست، به‌جاي سرنوشت نهايي خود غالبا با نگاهي محدود مشغول گرفتاري‌هاي فردي و اجتماعي خود هستند.

شما كسي هستيد كه آثار انديشمندان عارفي چون ابن‌عربي و مولانا را ترجمه كرده و زمينه معرفي آنها را در غرب فراهم كرده‌ايد. به نظر شما خوانش غرب از ابن‌عربي يا مولانا تا چه حد درست است؟

در ارتباط با مطالعه متون عرفاني در غرب هم باز با همان مساله روبرو هستيم. بايد ديد از كدام غرب سخن مي‌گوييم. چند نفر در غرب نام ابن‌عربي را شنيده‌اند؟ بخش قابل‌توجهي از آنها هم كه نام او را شنيده‌اند حساسيت خاصي براي مطالعه آثارش ندارند يا اينكه از زيرساخت‌هاي لازم برخوردار نيستند. مساله فقط اين نيست كه عربي نمي‌دانند؛ اين قبيل افراد از دين، فلسفه، ستاره‌شناسي، روانشناسي معنوي يا آموزه‌هاي بنيادين قرآن و حديث هم اطلاع كافي ندارند. بنابراين چگونه مي‌توانند آثار ابن‌عربي را مطالعه كنند؟ ممكن است بگوييد اما مولانا را مطالعه مي‌كنند. متاسفانه مطالعه آثار مولانا هم به نحو درستي انجام نمي‌شود. بسياري از آثار مولانا كه به انگليسي ترجمه شده در واقع نسخه بدل شيكي هستند كه انديشه‌هاي اصلي را به دقت از آنها تصفيه كرده‌اند.

و مولانا چون به صورت يك نسخه بدل شيك و تصفيه‌شده مطالعه مي‌شود تا اين‌حد با اقبال عام مواجه شده است؟

بله، اما حقيقت اين است كه با وجود استقبال عمومي از مولانا او هنوز دست‌كم مانند ابن‌عربي ناشناخته است. زيرا انساني كه در غرب زندگي مي‌كند درباره ماهيت باطني- قلبي مورد‌نظر مولانا يا به عبارت صحيح‌تر انديشه پيشامدرن، از اطلاعات كافي برخوردار نيست. همين مطلب را درخصوص مسلمان‌ها هم مي‌توان گفت. جهان‌بيني مولانا براي پزشكان و مهندسان امروزي تا چه حد قابل درك است؟ درهرحال شاعر بودن او را الهام بخش و دلنشين مي‌دانند اما اصل پيام مولانا را درنمي‌يابند.

آيا تلاشي براي درك درست عرفان اصيل و ابن‌عربي و مولانا وجود دارد؟

همان‌طور كه قبلا گفتم تا قرآن و سنت را فرانگيريد، نمي‌توانيد آموزه‌هاي ابن‌عربي يا مولانا را درست بفهميد. زيرا اين دو، مرجع اصلي افكار آنهاست. براي آنكه درك كنيم اساتيد عرفان يعني مرشدان از چه چيز سخن‌ مي‌گويند بايد با قرآن و سنت خوب آشنا شويم. افسوس كه بسياري از آموزش‌هاي ديني در جهان اسلام توسط نهادهايي انجام مي‌شود كه اولويت‌هاي خاص خود را دارند؛ اين نهادها كمتر اجازه مي‌دهند نظرات مفسران بزرگي چون مولانا و ابن‌عربي در بين مردم مطرح شود.

اين براي من مهم است كه عرفان به طور خلاصه براي انسان مدرن امروز چه پيامي دارد؟

عرفان براي كسي پيام دارد كه خواهان آن پيام باشد. مي‌خواهم بگويم بيشتر آدم‌هاي مدرن امروز انگيزه‌اي براي شنيدن پيام‌هاي عرفاني ندارند. خب حالا اين سوال مطرح مي‌شود كه بالاخره عرفان چه پيامي دارد؟ من براي پاسخ به اين سوال ده‌ها كتاب و مقاله نوشته‌ام. اگر قرار باشد پيام مكتب عرفان را در يك كلمه خلاصه كنم بايد بگويم «معرفت»؛ يعني شناخت خود و خدا. «من عرف نفسه فقد عرف ربه»؛ تمام نهادهاي مدرن مخصوصا نهادهاي آموزشي مخالف «شناخت خود» هستند. آنها به جاي اين كار سعي مي‌كنند انسان خود را فراموش كند. زيرا انسان‌ها در چنين وضعي راحت‌تر از اجتماع، چارچوب‌هايي كه جامعه تعيين مي‌كند و فرهنگي كه مدام در حال تغيير است تبعيت خواهند كرد. انسان‌ها خود را نمي‌شناسند و علم و فلسفه مدرن نيز در اين زمينه كاري نمي‌توانند بكنند.

انسان در چنين وضعيتي چه بايد بكند؟

اولا اين قبيل افراد فكر مي‌كنند شناخت انسان كار متخصصان، فيلسوفان، روانشناسان و دانشمندان است. مسووليت الهي «شناخت خود و خدا» را تسليم اساتيد، رسانه‌ها و نويسندگان مي‌كنند. انسان امروز اساسي‌ترين مسووليتش يعني شناخت خود را فراموش كرده است. وضعيت «فراموش كردن خود» با تفريحات، ورزش، اينترنت، داروها و نظاير آن حمايت مي‌شود و در دنياي مدرن امروز به صورت روال عادي درآمده است.

در جهان گرايش قابل‌تاملي به عرفان هست و در اين زمينه شاهد انتشار آثار بزرگي هستيم. اين نوع تلاش‌ها بي‌آنكه از قرآن و سنت فاصله بگيرند تا چه حد موفق است؟

درباره اينكه فعاليت‌هاي عرفاني در غرب تا چه حد موفق است پاسخ مشخصي نمي‌توان داد. برخي كارها نسبتا موفق‌تر هستند. البته سوال اساسي در اينجا اين است كه در چه چيز موفق‌اند. يكي از مولانا‌شناسان بزرگ كه من در ايران با او همكاري داشتم با عبور از آموزش‌هاي سنتي، خود را به صورت انساني نيكو تربيت كرده بود. او يكبار در كلاس به من گفت كه چقدر از علم و دانش تفصيلي و قاطع اساتيد جوان تاثير پذيرفته است. اين موضوع مربوط به 45 سال پيش است. آنها هرچه را درباره كتاب‌ها و نويسندگان‌شان مي‌شد دانست، مي‌دانستند. چنان تفصيلاتي كه حتي اساتيد او هم اطلاع نداشتند. تنها مساله اين بود كه زبان متن و مقصود آن را نمي‌فهميدند. مانند كار روي كتاب‌هاي آناتومي يا اقتصاد، نوعي مقاومت در برابر محتواي كتاب ايجاد مي‌كردند. من فكر مي‌كنم كارهاي عرفاني در غرب نيز به‌ همين صورت است. مطالب جديد و بسيار زيادي وجود دارد كه منتشر مي‌شود اما هيچ كدام آنها حالت يا رفتار خاصي در زندگاني اين قبيل دانشمندان به وجود نمي‌آورند.

كساني مانند توشيهيكو ايزوتسو و هانري كربن درباره ابن‌عربي تحقيقاتي كرده‌اند و در اين زمينه صاحب راي هستند اما شما به آنها انتقاد داريد چرا كه عرفان را مجرد از سنت تصوير مي‌كنند.

من نمي‌خواهم فهرستي از مولفان خوب و بد ارايه كنم. همانطور كه ابن‌عربي هم گفته تنها علم مفيد، علم الهي است؛ علمي كه روشن مي‌كند خداوند چه انتظاري از ما دارد؛ علمي كه فردا در مواجهه با خدا به كارمان خواهد آمد. بقيه تلف كردن عمر است. دانشي كه از مطالعه كتاب‌هاي عرفاني يا هر چيز ديگري به دست مي‌آوريد چقدر مفيد است؟ كتاب‌هايي كه متخصصان غربي درباره عرفان نوشته‌اند چطور؟ اين را از من نپرسيد. خودتان مطالعه كنيد و خودتان به نتيجه برسيد.

آيا منظورتان از اينكه مي‌گوييد خودتان به نتيجه برسيد اين است كه خود انسان است كه بايد تلاش كند و صاحب راي شود؟

از مسائل بنيادين آموزش‌هاي مدرن همان است كه به ما آموخته‌اند بايد اوتوريته متخصصان، دكترها، دانشمندان، اساتيد و معلمان را بپذيريم. وقتي قبول مي‌كنيم كه متخصصان همواره بهتر مي‌دانند به اين فكر خواهيم كرد كه تا با آنها مشورت نكنيم خود را نخواهيم شناخت. درحالي كه شناخت خود كاري نيست كه آن را به ديگري بسپاريم. اين يكي از پيام‌هاي اساسي مرشدان است كه «خودت بايد بيابي.» البته در اين مسير نياز به كمك داري اما پيش از يافتن معلمي كه به تو كمك كند بايد از اطلاع او از مساله مطمئن شوي. به سخن ديگر، بسياري از علومي كه به ما آموخته‌اند بي‌فايده است زيرا ما را براي روز ديدار و مواجهه با خدا آماده نمي‌كند.

با روي كار آمدن ترامپ اراده‌اي براي فشار بيشتر بر اسلام سياسي ايجاد شد. همين وضع در كشورهاي اروپايي نيز مشاهده مي‌شود. راه گريز مسلمانان از اين وضع چيست؟

برخي از مسلمانان دوره مدرن از مسائل مربوط به زندگي و مرگ پدران‌شان فاصله گرفتند و خود را گرفتار اهداف سياسي اتوپيايي كردند كه باعث مهجور ماندن معرفت اسلامي شد. به جاي دانستن اين حقيقت كه بايد به متافيزيك و خدا بازگشت، از افكار پر‌زرق‌و‌برق مربوط به «خوشبختي دنيوي» اشباع شده‌اند؛ منظورم افكار برگرفته از فلسفه غرب و انديشه ايده‌آليست‌ها و تهي از قرآن و حديث است. موازنه موجود بين گرايش به اين دنيا و تمايل به آن دنيا مدت‌هاست به دليل تمركز تمام خواسته‌ها بر اين دنيا، ازبين ‌رفته است. بزرگ‌ترين مشكل كساني كه درصدد احياي دوباره تعادل مذكور هستند درك خدا و خود گمشده آنهاست. آنان كه موفق به اين مهم شوند، مي‌توانند موازنه ياد‌شده را در درون خود بيابند. اما چه مي‌شود كرد كه انسان به قدري خام است كه چنين چيزي را در خود نمي‌يابد و فكر مي‌كند با اين وضع مي‌تواند درصدد ياري به ديگران برآيد.

اين مطلب را بيشتر توضيح مي‌دهيد؟

حادثه‌اي را كه سال‌ها پيش يكي از همكارانم در ايران برايم گفت، به ياد مي‌آورم. در سال 750 زماني كه اتيوپيايي‌ها در نبردي با فيل‌هاي‌شان مكه را به محاصره خود درآوردند، عبدالمطلب حافظ كعبه بود. مردم از او خواستند نزد فرمانده لشكر خصم برود و بگويد كه با خانه خدا كاري نداشته باشند. عبدالمطلب رفت و با فرمانده آنها صحبت كرد. وقتي برگشت از او سوال كردند كه آيا توانست خانه خدا را نجات بدهد يا نه. او در پاسخ گفت «من درباره خانه خدا با فرمانده آنها حرفي نزدم. از او فقط درباره شترهايم كه مصادره كرده‌اند، پرسيدم. آنچه به من مربوط مي‌شود وضعيت شترهايم است. خانه هم مساله خدا است.» اين روزها بسياري از مردم گمان مي‌كنند با وظايف خدا به خوبي آشنا هستند حال آنكه آنها رد شترهاي خود را گم كرده‌اند. حتي خبر ندارند كه دشمن، شترهاي‌شان را مصادره كرده است.

خانم ساچيكو شما در ارتباط با اسلام و مكتب كنفسيوس تحقيق مي‌كنيد و در دانشگاه هم درسي مي‌داديد تحت‌عنوان «مسلمانان پيرو كنفسيوس در چين»؛ درباره اين اصطلاح كمي توضيح دهيد.

مسلمان‌ها هزار سال است كه در چين زندگي مي‌كنند. جوانان آنها فارسي و عربي نمي‌دانند و به همين دليل با خطر فراموش كردن آموزه‌هاي اسلامي روبرو هستند. جوان‌ها ترجيح مي‌دهند درس‌هاي چيني را بخوانند تا بتوانند در جامعه پيشرفت كنند. اوايل قرن هفدهم كارشناسان اسلامي تنها راه زنده نگاه‌داشتن تعاليم دين اسلام را كتابت به چيني تشخيص دادند و شروع به اين كار كردند. مولفان بنا بر طبيعت خاص زبان چيني نمي‌توانستند از كلمه‌هاي فارسي و عربي استفاده كنند. زبان تركي البته چنين نيست و مملو از كلمات قرآني است. به هرحال مسلمانان چيني مجبور شدند براي تامين كلمات مورد نيازشان از واژه‌هاي متداول در اديان باستان چين و سنت فلسفي‌اي كه كارشناسان «مكتب نوكنفسيوسي» مي‌نامند، بهره‌مند شوند. مكتب نوكنفسيوسي صورت جديد مكتب كنفسيوس است كه در آن علاوه بر آموزه‌هاي كنفسيوس از آثار فلسفي و روحاني پيشين و همينطور تعاليم دائوئيسم و بوديسم استفاده مي‌شود.

آنها روي چه موضوعاتي كار مي‌كردند و از چه كساني تاثير مي‌گرفتند؟

علماي مسلمان در شروح چيني خود روي مساله انسان جهان‌شمول متمركز مي‌شدند. طبيعت حقيقت غايي (خداي واقعي)، طبيعت انسان و مراتبي كه در رسيدن به مرتبه انسان كامل وجود دارد. عالمان مسلمان چيني آثار خود را با تاثير‌پذيري از عرفايي چون نجم‌الدين رازي (صاحب مرصاد‌العباد) و عبدالرحمان جامي (از نمايندگان مشهور مكتب ابن‌عربي) نگاشته‌اند.

محل اتصال اسلام و مكتب كنفسيوس از نظر آنها در كجا قرار دارد؟

فقه در نظر آنها اولين پله براي آمادگي در شناخت خود يعني اساسي‌ترين معرفت است. مكتب كنفسيوس هم به همين صورت در حد فاصل «تعليم اصغر» كه راه‌هاي هماهنگي طريقت و زندگي در اجتماع را نشان مي‌دهد و «تعليم اكبر» كه راه‌هاي انسان كامل شدن را تصوير مي‌كند، قرار دارد. مكتب كلاسيك كنفسيوس كه در بين فيلسوفان پيرو مكتب نوكنفسيوسي رايج است به عنوان «تعليم اكبر» شناخته مي‌شود. وانگ دايي ئو اولين محقق مسلماني است كه به چيني نوشت. او نام يكي از كتاب‌هايش را «تعليم اكبر» گذاشت. هر‌يك از پيروان مكتب كنفسيوس كه كتاب وانگ را مطالعه كند به اين نتيجه خواهد رسيد كه كتاب مذكور مي‌تواند راهنماي كسي شود كه درصدد انسان كامل شدن است و فرقي هم نمي‌كند كه آن شخص مسلمان باشد يا دائوئيست يا پيرو مكتب كنفسيوس. خلاصه اينكه مسلمانان پيرو كنفسيوس بر گروهي از عالمان مسلمان اطلاق مي‌شود كه در فاصله زماني قرن هفدهم تا قرن نوزدهم در چين زندگي مي‌كرده و رهبري جامعه مسلمان چيني زبان را برعهده داشته‌اند. آنها عالم و روحاني و متخصص مسائل اسلامي بودند. قرآن، كلام، فقه، حديث و عرفان را مي‌دانسته‌اند و درعين حال از مكتب كنفسيوس هم طرفداري مي‌كرده‌اند. هيچ اثري از فارسي و عربي در زبان مورد استفاده آنها وجود نداشت و آموزه‌هاي‌شان نيز ريشه در كلاسيك‌هاي چين مخصوصا «چينگ نخست» (كتاب تحول) كه پنج‌هزار سال پيش نوشته شده، داشت.

گفت‌وگو از: عايشه اولگون

منبع: روزنامه يني‌شفق چاپ استانبول

 


اسلام در چين

ساچيكو موراتا: مسلمانان چيني مجبور شدند براي تامين كلمات مورد نيازشان از واژه‌هاي متداول در اديان باستان چين و سنت فلسفي‌اي كه كارشناسان «مكتب نوكنفسيوسي» مي‌نامند، بهره‌مند شوند. مكتب نوكنفسيوسي صورت جديد مكتب كنفسيوس است كه در آن علاوه بر آموزه‌هاي كنفسيوس از آثار فلسفي و روحاني پيشين و همينطور تعاليم دائوئيسم و بوديسم استفاده مي‌شود.

 

عرفان در جهان ما

ويليام چيتيك: اينكه عرفان، جهان كنوني غرب را با بيش از يك ميليارد جمعيت مورد خطاب قرار مي‌دهد يا نه به اين بستگي دارد كه چه كسي در اين زمينه گوش شنوا دارد. من مخاطب عرفان هستم؛ بسياري ديگر نيز در اروپا و امريكا مخاطب عرفان هستند. جمعيت كثيري هم در غرب به هيچ‌وجه مخاطب آموزه‌هاي عرفاني نيستند زيرا آنها با تعاليم عرفاني كاري ندارند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون