• ۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4284 -
  • ۱۳۹۷ چهارشنبه ۲۶ دي

دايره‌المعارف‌نويسي در ايران در گفت‌وگو با احمد پاكتچي

جست‌وجوي دانش برتر

محسن آزموده|دايره‌المعارف زبده و گزيده‌اي از دانش‌ها و علوم بشري در گنجينه‌اي دانشورانه است؛ مدخلي راهگشا براي آنها كه مي‌خواهند لب لباب يك حيطه از معرفت يا همه معارف انساني را در يابند. از اين حيث تهيه و تدوين و عرضه يك دايره‌المعارف چنان كه فضايل مذكور را برآورد، كاري سترگ و تلاشي جانفرسا مي‌طلبد. مركز دايره‌المعارف بزرگ اسلامي با رياست كاظم موسوي بجنوردي در طول دهه‌ها كوشيده با وجود همه ناملايمات و نامساعدت‌ها و كمبود امكانات اين اقدام را با رعايت بالاترين معيارهاي علمي و در همكاري با فرهيخته‌ترين دانشوران ايراني پيش ببرد. حالا نيز ششمين مجلد اسلاميكا، ترجمه انگليسي دايره‌المعارف بزرگ اسلامي در ماه نوامبر سال جاري ميلادي (2018) توسط مطبعه بريل در ليدن هلند منتشر شد. اين جلد با مدخل داعي شيرازي آغاز و با فاطميان مصر پايان مي‌يابد. اسلاميكا كه با همكاري مركز دايره‌المعارف بزرگ اسلامي منتشر مي‌شود؛ اثري سترگ و ارزشمند در ارايه تصويري محققانه و به دور از حب و بغض از فرهنگ و تمدن اسلامي به خصوص اسلام شيعي در ايران. احمد پاكتچي، پژوهشگر و متخصص علوم قرآني، عضو شوراي عالي علمي مركز دايره‌المعارف بزرگ اسلامي و سرپرست بخش ترجمه دبا به زبان انگليسي است. با او به مناسبت انتشار جلد ششم اسلاميكا، گفت‌وگويي صورت داديم درباره دايره‌المعارف و دايره‌المعارف‌نويسي در ايران و جهان و به ضرورت‌ها و مصائب دايره‌المعارف‌‌نويسي در ايران پرداختيم.

دايره‌المعارف در وهله اول عصر روشنگري و اصحاب دايره‌المعارف را به ذهن متبادر مي‌كند. گروهي از دانشوران كه گرد هم آمدند تا همه علوم و معارف زمانه خودشان را در يك كتاب جمع‌آوري كنند. در ابتدا بفرماييد انگيزه و هدف از نگارش و تدوين دايره‌المعارف چيست؟ در ايران پيشينه ‌اين امر به چه زماني بازمي‌گردد؟

گاهي يك بستر (context) اجتماعي ما را به انجام كاري وادار مي‌كند و ناخودآگاه ‌اين اقدام صورت مي‌پذيرد و زماني كاملا آگاهانه با سنجيدن مصالح براي انجام دادن يك كار تصميم مي‌گيريم. براي پاسخ به‌اين سوال هم بايد از هر دو منظر مساله را ديد. از منظر اول يعني از حيث محرك‌هاي اجتماعي و بدون در نظر داشتن نقش افراد خاص در اين كار بايد از يك انگيزش اجتماعي بسيار جدي در اين باره ياد كرد. اگر در غرب قرن‌هاي متمادي علم وجود داشته اما از دوره‌اي يعني حدود 300 سال پيش پديده‌اي به عنوان دايره‌المعارف مطرح مي‌شود، دقيقا به دليل ظهور مدرنيته است. به نظر من آنچه دوره كلاسيك غرب را از دوره مدرن متمايز مي‌كند، اين است كه در دوره كلاسيك علم داريم، يعني بسياري از دانشمندان در حوزه‌هاي مختلف توليدات علمي ‌دارند، اما در دوره مدرن علم به علم داريم، يعني علم خودش به موضوع مطالعه بدل مي‌شود. به همين دليل معرفت‌شناسي (epistemology) اهميت مي‌يابد. در دوره كلاسيك عمده فيلسوفان به وجودشناسي (ontology) مي‌پردازند. من ورود به مرحله دايره‌المعارف‌نويسي را مرحله‌اي از علم به علم مي‌دانم. در دوره كلاسيك علوم و پايدياي زيادي وجود دارد، اما در دوره مدرن مي‌خواهيم بدانيم در دايره پايديا (paideia) يا پيرامون دانش (ان كوكلو پايديا ريشه لفظ encyclopedia) چه خبر هست. اين نگاهي درجه دوم است، يعني مي‌خواهيم معرفت به معرفت بيابيم. اين كاملا تلاشي مدرن است. كساني نيز كه در تاريخ دايره‌المعارف‌نويسي، از دايره‌المعارف‌هايي در چين باستان يا در ايران از آثاري چون دانشنامه علايي ياد مي‌كنند، خطا نمي‌گويند، اما بايد به تفاوت اين دو جنس از دايره‌المعارف آگاه بود. آثار گذشتگان عمدتا هدف تعليمي‌ داشت، اما در اينجا هدف بيشتر معرفت‌شناختي است، يعني مي‌خواهيم معرفت را موضوع معرفت خود قرار دهيم. با پذيرش اين نگاه به دايره‌المعارف‌نويسي، مي‌توان گفت تلاش براي دايره‌المعارف‌نويسي در ايران كه از عصر ناصري شروع شد و اقداماتي كه به صورت جسته و گريخته صورت گرفت، نتيجه ورود ايران به مدرنيته بود، يعني ما با حدود 150 سال تاخير وارد مرحله‌اي شديم كه غرب پيش‌تر شده بود.

به انگيزه ناخودآگاه يا محرك‌هاي اجتماعي دايره‌المعارف‌نويسي اشاره كرديد. اما كاركرد دايره‌المعارف چه بود؟ يعني دايره‌المعارف قرار بود چه مشكلي از جامعه يا دانشوران حل كند؟

به نظر من دو «فكت» مسلم در مساله دايره‌المعارف‌نويسي از نوع ديدرويي و بعد از او وجود دارد. نخست اينكه برخورد آنها با دانش به‌شدت تحويل‌گرايانه يا تقليل‌گرايانه
(reductionist) بود. آشكار است كه وقتي براي يك موضوع به دايره‌المعارف مراجعه مي‌كنيم، نمي‌توانيم به آن موضوع در عمق و گستره‌اي كه بايد، دست يابيم. مگر مي‌توان آثار كثير و عميق افلاطون و ارسطو را در حد دو مقاله خلاصه كرد و مدعي شد كه هر چه افلاطون و ارسطو مي‌گويند، همين است. مقاله 93 صفحه‌اي «اسلام» در دايره‌المعارف بزرگ اسلامي‌ به‌اين معنا نيست كه اسلام همين است و سخني بيشتر در ميان نيست. بنابراين تقليل‌گرايي يا تحويل‌گرايي يك فكت مسلم دايره‌المعارف‌نويسي است. فكت مسلم دوم آن است كه دايره‌المعارف محل تبادل و تعامل است. يعني پديده‌هايي كنار هم قرار مي‌گيرند كه به طور طبيعي كنار هم نيستند. اين ويژگي دايره‌المعارف است. در دايره‌المعارف با بازار عرضه افكار مواجه هستيم و انديشه‌هايي كه در فضاهاي مختلف توليد شده، شبيه يك موزه با بر هم زدن تمام نسبت‌هاي تاريخي و جغرافيايي در كنار هم به شكلي قرار مي‌گيرند كه امكان يك نگاه تازه به آنها پديد آيد. در حالي كه اگر به خود آثار بنگريم، چنين امكاني را نخواهيم داشت. به عبارت ديگر در دايره‌المعارف گونه‌اي بافت‌گرداني (decontextualization) صورت مي‌گيرد. هدف اين دو فكت يعني تقليل‌گرايي و بافت‌گرداني از دانش، به نظر من رسيدن به يك دانش برتر است. تحويل‌گرايي اوليه به هدف انتخاب مضموني و انتخاب گزينه‌هاي اهم صورت مي‌گيرد تا به ما فرصت رسيدن به دانش برتر را بدهد. اگر غرق در جزييات شويم به آن دانش برتر دست نمي‌يابيم. كار دوم يعني بافت‌زدايي با اين هدف صورت مي‌گيرد كه اسير بافت كلاسيك علوم نشويم و بتوانيم در موقعيتي بيرون از بافت با اين دانايي (اپيستمه) مواجه شويم. بنابراين به نظر من هدف اصلي دايره‌المعارف‌نويسي، معرفت‌شناختي است.

منظورتان از دانش برتر چيست؟ يعني اولا نگاهي از بالا به مجموعه دانش داشته باشد و ثانيا جنبه‌اي جهانشمول (universal) داشته باشد يعني دانشي براي همه ملت‌ها با فرهنگ و اديان گوناگون؟

بله؛ تعبير «يونيورسال» را خود دايره‌المعارف‌نويسان اوليه به كار بردند و به آن تصريح كردند. اما من اين «يونيورساليتي» را بيشتر در ساحت علم مي‌بينم، نه در جغرافياي سياسي يا ديني. به نظر من تبادل ميان علوم مدنظر آنها بود تا اينكه بخواهند پيوندي ميان مردم جهان ايجاد كنند. حداقل نخستين دايره‌المعارف‌نويسان اينچنين بودند. يعني اگر از ديدرو مي‌پرسيديم چه مي‌كني؟ احتمالا خودش را بيشتر خادم ملت فرانسه مي‌دانست تا خادم همه مردم دنيا. اما تصور مي‌كرد براي رشد علم و فرهنگ در فرانسه بايد چنين نگاه درجه دومي ‌را داشت. اما بعدا اين زمينه‌اي شد در مسير اينكه پيوندي در معرفت جهاني بشر پديد آيد.

مخاطب دايره‌المعارف كيست؟ دانشوران يا مردم عادي؟

تصور نمي‌كنم حداقل زماني كه دايره‌المعارف‌نويسي به راه افتاد، مخاطبش عامه مردم بود. اولا به ‌اين دليل كه دايره‌المعارف در آن زمان ارزان نبود. در گذشته ‌اين اشراف و افراد متمول بودند كه به دايره‌المعارف‌ها دسترسي داشتند. ثانيا امروز با مطالعه دايره‌المعارف‌هاي گذشتگان مي‌بينيم كه‌اين لحن و طرز مطرح كردن مباحث براي مخاطب عام نيست و هدفش نخبگان است. بنابراين اگر هم دايره‌المعارف‌ها براي مخاطب عمومي ‌نوشته مي‌شوند، پديده‌اي است كه بعدا اتفاق مي‌افتد.

گفتيد از ميانه عصر ناصري تلاش‌هايي براي دايره‌المعارف‌نويسي به معناي جديد در ايران آغاز شد. آيا انگيزه و هدفي كه دايره‌المعارف‌نويسي در ايران دنبال مي‌كرد، مشابه غرب بود؟ يعني دانشوران ايراني مي‌خواستند به دانش برتر دست يابند؟

پاسخ به‌اين پرسش دشوار است، چون بايد اعترافي كنم كه شايد نسبت به فرهنگ خود هوادارانه نباشد، اما بايد واقعيت‌ها را ديد و خودانتقادي لازم است. دايره‌المعارف‌نويسي نياز به كار گروهي دارد. وقتي با اصحاب دايره‌المعارف شروع شد، يك كار گروهي بود. تا به امروز نيز دايره‌المعارف‌ها با يك كار گروهي موفق هستند. دايره‌المعارفي كه يك نويسنده داشته باشد، قطعا به اهدافش دست نمي‌يابد، زيرا اصلا از يك نفر چنين اشرافي به حوزه‌هاي گوناگون معرفت بشري برنمي‌آيد. اين كار گروهي چشم اسفنديار ما بوده و هست. اينكه نهادي مثل دايره‌المعارف بزرگ اسلامي‌ توانسته در حدود ثلث قرن عده‌اي را براي كار گروهي جمع كند، پديده‌اي نادر در ايران است. معمولا در ايران حركت‌هاي جمعي از شركت‌هاي تجاري گرفته تا كارهاي علمي ‌متاسفانه بسيار ناپايدارند. ما پهلواناني مثل مرحوم دهخدا داشته‌ايم كه كار فردي كرده‌اند. البته كارهاي جمعي هم داشته‌ايم؛ مثلا در دوره ناصري نامه دانشوران ناصري را داريم كه كاري جمعي است كه متاسفانه ناتمام ماند. يعني ما شبيه اصحاب دايره‌المعارف، اصحاب‌نامه دانشوران داشتيم. يعني گويا در مقاطعي اين ضرورت درك شده است. اما در دوره‌هاي بعدي بيشتر كارهايي از جنس پهلوانان ديديم؛ ما رستم‌هايي را در ساحت علم خودمان داريم تا گروهي كه با هم كار گروهي كنند. در يك و نيم قرن اخير درك نياز به دايره‌المعارف در ايران وجود داشت و نمونه بارزش استقبال گسترده دانشوران و اهل فرهنگ ايراني از دايره‌المعارف قرن بيستم محمد فريد وجدي (نويسنده مصري) است. كار وجدي نيز فردي است و اين نشان مي‌دهد كه در زمينه رايج نبودن كار جمعي وضع ساير كشورهاي اسلامي ‌از ما بهتر نيست. اما استقبال از اثر او در ايران بسيار بالا بود و بسياري از فرهيختگان ما اين كتاب را دارند و از آن استفاده مي‌كنند. افكار فريد وجدي بسيار در شكل‌دهي به انديشه متفكران ما موثر بوده است. شايد بتوان گفت فريد وجدي به اندازه دكتر شريعتي در يك نسل پيش از او موثر بوده است. اين نشان‌ دهنده آن است كه نياز به دايره‌المعارف در ايران و منطقه ما وجود داشته است و اين نياز باعث شده گام‌هايي برداشته شود. چند بار تصميم به نوشتن دايره‌المعارف گرفته شد، مثلا در فرهنگستان اول مساله نوشته شدن دايره‌المعارف مطرح شد و به سرانجام نرسيد. در كشورهاي پيرامون ما نيز چندين كار دايره‌المعارفي انجام گرفت و اين نشان مي‌دهد دركي از اين مساله بوده و هست؛ مثل دايره‌المعارف آريانا در افغانستان يا دايره‌المعارف‌هايي كه در تركيه نوشته يا ترجمه شد. شايد ما ديرتر وارد اين عرصه شديم. اما تصور مي‌كنم در سال 1350 اين نياز به طور جدي احساس و حركت‌هايي شروع شده بود. يكي از آنها دانشنامه ‌ايران و اسلام به سرپرستي احسان يارشاطر بود. بعد از انقلاب آن نياز اجتماعي به دايره‌المعارف‌نويسي با يك موتور محركه خيلي قوي به نام انقلاب همراه مي‌شود كه ناگهان منجر به شكل‌گيري چند نهاد مختلف مي‌شود. در كنار اين انگيزش اجتماعي بايد از انگيزه‌هاي شخصي بزرگاني در ايران كه كار دايره‌المعارفي كردند، ياد كرد. اين بزرگان تك‌تك انگيزه‌هاي فردي داشتند. بسياري از اين بزرگان مثل مرحوم زرياب خويي، مرحوم ايرج افشار، مرحوم زرين‌كوب، مرحوم شرف‌الدين خراساني و استاد مجتبايي، متفكراني بودند كه ‌اين نياز را احساس كرده بودند و وقتي اين نهاد برقرار شد، گرد اين پرچم جمع شدند و تصميم به همكاري گرفتند. بنابراين حتما انگيزه‌هاي خودآگاه نيز در اين كار بوده است. برخي از بزرگان ياد شده پيش از آن با مرحوم دكتر مصاحب كار كرده بودند و كاملا درگير مساله دايره‌المعارف‌نويسي بودند.

به گسترش بي‌سابقه توجه به دايره‌المعارف بعد از انقلاب اشاره كرديد. واقعا اين عطف توجه بي‌سابقه كه به تشكيل چندين و چند نهاد متفاوت انجاميد، از كجا ناشي مي‌شد؟

به نظر من علت روشن است؛ فرض كنيد در خانه آبا و اجدادي زندگي مي‌كنيم كه هر از گاهي بخش‌هايي از آن نياز به تعمير پيدا مي‌كند. رفتار ما در قبال آن از جنس حفظ و صيانت و احيانا تعمير و نگهداري است. كسي هم اگر از ما بپرسد، توضيحاتي كلي درباره پيشينه آن خانه ارايه مي‌كنيم. اما زماني اين خانه كاملا فرو مي‌ريزد و ما تصميم بگيريم آن را از نو بسازيم. اين بار براي ساختن آن نيازمند نقشه و برنامه‌ريزي هستيم. بدون برنامه نمي‌توان خانه‌اي كاملا تخريب شده را از نو ساخت. اين از جنس تعميرات نيست. در يك جامعه نيز سلسله‌اي از انديشه‌هاي نهادينه هست كه از نسل‌هاي قبلي به ارث رسيده و هر جا با چالش‌هايي مواجه مي‌شود آنها را به صورت مختصر سامان‌بخشي مي‌كند. اما زماني هست كه ديگر اين سامان‌بخشي موثر نيست. انقلاب يعني تخريب ساختارهاي پيشين و به وجود آوردن ساختاري جديد. ما دقيقا اين خانه را كلنگي كرديم و مي‌خواهيم دوباره آن را بسازيم و در نتيجه كاملا به خودآگاهي و برنامه نياز داشتيم.

به علت ضرورت يافتن دايره‌المعارف پرداختيد. اما بعد از انقلاب چنان كه مي‌دانيد، چندين نهاد كار دايره‌المعارف‌نويسي را آغاز كردند. به نظر شما تكثر و تعدد مراكز دايره‌المعارف‌نويسي نقطه قوت است يا ضعف؟

به نظر من اصل تعدد بد نيست، فقط نوع تعامل بين نهادهاي متعدد است كه بايد مورد بازنگري قرار بگيرد. زيرا وقتي از نگاه درجه دوم سخن مي‌گوييم، اين نگاه از جنس فكر و انديشه و استنتاج است. اتفاقا اگر نهادهاي مختلف متولي اين مساله باشند، امكان اينكه چشم‌اندازهاي مختلفي از آن به ما بدهند و ما مجددا در تله نگرش تك‌وجهي نيافتيم، مثبت است؛ حتي اگر هزينه‌هايي را به كشور تحميل كند. واقعيت اين است كه در برابر هزينه‌هاي رايج در كشور اين هزينه‌ها عددي نيست. كمترين هزينه‌ها در كشور ما، صرف كار فكري مي‌شود. اگر چند نهاد به كار فكر كردن بپردازند، مفيد است. اما در نظر داشته باشيم كه ويژگي فكر و معرفت ديالوگ و گفت‌وگو است و اگر در وضعيت مونولوگ باشيم، علم مثل موجي بدون حركت، از ميان مي‌رود. علمي‌كه شكل مونولوگ بيابد و نتواند در گفت‌وگو قرار بگيرد، از علم بودن خودش ساقط مي‌شود. بنابراين مهم اين است كه در كنار ياد گرفتن كار جمعي، اهل گفت‌وگو شويم. البته من نسبت به خو گرفتن ما ايرانيان به كار جمعي در اين دهه‌ها خوش‌بين هستم. در كنار اين بايد ياد بگيريم كه به ديگران گوش دهيم. ياد گرفتن گوش دادن و تحمل نقد و گفت‌وگو، هرچند ديدگاه‌هاي متفاوتي داشته باشيم، بسيار ضروري است. به نظر من مشكل ما در دايره‌المعارف‌نويسي، مشكل در خودماندگي است.

منظورتان از درخودماندگي چيست؟

يك سازمان، يك نظام معرفتي است. اين سازمان در دايره‌المعارف نظامي ‌است كه در آن عده‌اي با هم كار مي‌كنند و خروجي آنها مجموعه‌اي از كتاب‌هاست. منظور از درخودماندگي اين است كه شبيه به‌ اين سياره نه فقط در داخل كشور بلكه در دنيا و كشورهاي منطقه و همسايه سياره‌هايي وجود دارند. ما نبايد تصور كنيم كه تافته جدا بافته‌اي هستيم. اين سياره بايد با سياره‌هاي ديگر ارتباط مستقيمي ‌داشته باشد. به نظر من ترجمه دايره‌المعارف بزرگ اسلامي ‌به زبان‌هاي انگليسي و عربي نيز اقدام بسيار مهمي‌در اين راستاست تا ما را از در خودماندگي نجات بدهد. اين نكته مهم است كه ديگران كار ما را بخوانند. واقعيت اين است كه ما آثار ديگران را كمابيش مي‌خوانيم.

اين خوانش در نگاه دايره‌المعارف‌نويسان ما نيز تاثير مي‌گذارد؟

قطعا چنين است. اصلا ما مقالات‌مان را بدون ديدن دايره‌المعارف‌هاي ديگر نمي‌نويسيم. مهم اين است كه ديگران نيز نوشته‌هاي ما را بخوانند. تعداد افرادي كه در جهان فارسي بدانند و بتوانند دايره‌المعارف ما را بخوانند، بسيار كم است. بنابراين بايد دنبال رسانه‌اي باشيم تا اين توليدات دانشي را كه متعلق به مردم ايران است در اختيار آنها قرار دهيم.

به مفيد بودن تعدد نهادهاي دايره‌المعارف‌نويسي اشاره كرديد. اما آيا اينكه همه ‌اين نهادها زير نظر دولت هستند، منافاتي با آن چندصدايي كه از آن سخن گفتيد، ندارد؟

اين سخن درست است، منتها در جامعه‌اي با سنت جا افتاده در حوزه دانشنامه‌نويسي و دايره‌المعارف‌نگاري. الان در دنيا موسساتي كاملا خصوصي هستند كه بدون استفاده از بودجه دولتي، دايره‌المعارف توليد مي‌كنند و سود مي‌برند. اما مساله صرفا مديريت نيست. اولا دايره‌المعارفي كه 200 سال سابقه دارد، حجم انبوهي از متون از قبل توليد شده دارد كه اطلاعات آن در چاپ‌هاي جديد صرفا بايد روزآمد (upgrade) شود. اين با جامعه‌اي كه تازه وارد ميدان دايره‌المعارف‌نويسي شده و چنين اندوخته‌اي را ندارد، متفاوت است. آن اندوخته هزينه‌ها را بسيار كاهش مي‌دهد. آنها اگر از اندوخته علمي‌خود استفاده كنند، به سرقت علمي ‌متهم نمي‌شوند، اما ما اگر چنين كنيم، قطعا مرتكب سرقت علمي ‌مي‌شويم. اگر هم بخواهيم توليد تازه داشته باشيم، بسيار پرهزينه است. ثانيا حتي كار دايره‌المعارف‌هاي غربي با در دست داشتن ذخيره چندين دهه‌اي و گاه چند سده‌اي، نيز پرهزينه است. يك محقق مدت طولاني كار مي‌كند و حاصلش يك ستون مطلب مي‌شود. حالا در نظر بگيريد براي نگارش يك كتاب چقدر زمان و هزينه بايد صرف شود. در غرب اين امر پذيرفته شده كه قيمت دايره‌المعارف‌ها بالاست و اين يك هنجار كامل شناخته شده و پذيرفته است. موسسه Brill در فروختن اسلاميكا (ترجمه انگليسي دايره‌المعارف بزرگ اسلامي) به بهاي گران مشكلي ندارد. اما در كشور ما چنين نگاهي وجود ندارد و همه انتظار دارند كه قيمت پشت جلد پايين باشد و در خريد يك دايره‌المعارف چند جلدي، تخفيف فراواني هم بگيرند. بنابراين اين موانع استفاده كردن از بودجه‌هاي عمومي‌ را اجتناب‌ناپذير مي‌كند.

آيا قبول داريد اين امر سبب غلبه يافتن رويكرد و رهيافت خاصي به دانش و معرفت است و بحث استقلال فكر مطرح مي‌شود.

كشور ما ساختارهاي خاص و پيچيده‌اي دارد. من 30 سال است كه در اين مركز كار مي‌كنم. تا جايي كه به محتواي مقالات مربوط مي‌شود به جز الزامات و حساسيتي كه در كليت جامعه وجود دارد به عنوان نويسنده تاكنون محدوديتي احساس نكرده‌ام. از اين حيث بايد از نهادهايي كه به ‌اين موسسه كمك كرده‌اند نيز تشكر كرد كه در عين ياري، سعه‌صدر داشته‌اند. اما به هر حال موافقم كه موسسات دايره‌المعارفي در درازمدت بايد به سمت استقلال مالي حركت كنند.

مخاطب دايره‌المعارف‌ها در ايران كيست؟

در دايره‌المعارف بزرگ اسلامي ‌به طور تقريبي مخاطب ما پژوهشگران، دانشجويان و فارغ‌التحصيلان تحصيلات تكميلي هستند كه چه در دانشگاه و چه در حوزه، در زمينه فرهنگ و تمدن ملل اسلامي‌ مطالعه مي‌كنند. البته مثلا در دانشنامه ‌ايران يا دانشنامه فرهنگ مردم ايران مخاطب فرق مي‌كند. اين هم ممكن است كسي كه در سطح كارشناسي جاي دارد نيز از مقالات ما استفاده كند، اما شايد همه آنها براي او قابل استفاده نباشد.

آيا فكر نمي‌كنيد اين پرداختن به دايره‌المعارف‌نويسي ما را از خود معرفت و توليد آن باز داشته است؟

بحث توان دانشي ما در كل كشور و دستگاه آكادميك ما متفاوت است از توان جريان‌هاي دايره‌المعارفي. ما به دستگاه آكادميك خودمان نيز انتقاداتي داريم كه در جاي خود بايد بدان پرداخته شود. اگر كاستي‌هايي در نظام علم كشور داريم به دليل پرداختن به كار دايره‌المعارفي نيست. نسبت‌ها قابل مقايسه نيستند. وقتي آمار دانشگاه‌ها و موسسات آموزشي و پژوهشي، دانشجوها و اعضاي هيات علمي ‌را با تعداد موسسات دايره‌المعارف‌نويسي مي‌سنجيد، مي‌بينيد كه ‌اين دو قابل مقايسه نيستند. بنابراين نمي‌توان گفت كه چون به دايره‌المعارف اشتغال داريم، فرصت توليد علم نيافته‌ايم.

در يك ارزيابي كلي فكر مي‌كنيد دايره‌المعارف‌نويسي در ايران چقدر در دستيابي به اهداف كلاني كه ذكر كرديد مثل دستيابي به دانش برتر موفق بوده است؟

تا كنون در اين زمينه چندين بار صحبت كرده‌ام. در يك مقطعي در كشور ما نيازي به‌ اين علم دايره‌المعارفي و علم درجه دوم يا علم دانشنامه‌اي احساس شد و موج‌هايي پديد آمد. اوايل چنان كه گفتم خيلي با توفيق همراه نبود، اما به تدريج تبديل به جريان‌هاي ماندگاري براي نوشتن و تدوين دايره‌المعارف شد. ما در دستگاه آكادميك‌مان با نقصي مواجه بوديم. علم جديد فارغ از ارزش‌داوري اگر اتوريته و انتساب به مراجع علمي‌ و «ارسطو مي‌گويد» را كنار گذاشته، به جايش «روش» (method) و طرز استدلال را گذاشته است. در فضاي دانش غربي كه از ارسطو عبور مي‌كنند بر پايه استدلال و متد حرف خودشان را مي‌زنند. در كشور ما وقتي خواستيم از علم كلاسيك به علم مدرن عبور كنيم، دچار گسستي شديم از اينجا مانده و از آنجا رانده. ما از سنت عبور كرديم. الان گوش جوانان ما ديگر به اتوريته‌هاي گذشته بدهكار نيست. كاملا نگاه انتقادي دارند. اما در عين حال اصلا تفكر نقاد و شيوه‌هاي استدلال در ميان ما جايي باز نكرده است. در برنامه‌هاي دانشگاهي گاه در برخي رشته‌ها مباحث مربوط به متد يا به طور كلي مفقود است يا به صورت كاملا صوري و حاشيه‌اي است. اين اثر خودش را در فضاي دايره‌المعارف مي‌گذارد. به نظر من آنچه به ما كمك مي‌كند دايره‌المعارف با پتانسيلي كه شروع شد را زنده نگه داشت و ارتقا داد، توجه به ويژگي‌هاي نسل دوم دايره‌المعارف‌ها است.

اين ويژگي‌ها چيست؟

نخست اينكه بايد دانش دانشنامه‌نگاري مدوني داشته باشيم. يعني صرفا به يك مولف ياد ندهيم كه مطالب صوري و ويرايشي را فرابگيرد. اينها حداقل است. بايد به او ياد داد كه چگونه دايره‌المعارفي فكر كند و چگونه مقاله را توليد كند. منظور ديكته كردن نيست، بلكه آموزش ماهيگيري و روش و شيوه تفكر دايره‌المعارفي است. بعد از گذشته 150 سال از زمزمه‌هاي دايره‌المعارف در ايران و با داشتن دو نسل از استادان تراز اول دايره‌المعارف‌نويسي بايد دانش مدوني از دستاوردهاي ايشان اخذ كرد و آن را به دانش جهاني افزود. بايد دانشنامه‌نويسي را به يك سنت آكادميك و قابل آموزش بدل كنيم. اين هم در زمان صرفه‌جويي مي‌كند و هم گفت‌وگو را آسان‌تر مي‌كند، زيرا معيارهايي براي تفاهم و همدلي ميان اصحاب دايره‌المعارف ايجاد مي‌كند. دوم اينكه در غرب دايره‌المعارف‌ها دو مرحله را طي كرده‌اند و وارد مرحله سوم شده‌اند. در مرحله اول گذشته نگر بودند، يعني هر چه را مي‌خواستند از افلاطون و ارسطو شروع مي‌كردند و سير تاريخي‌اش را تا زمان حال مي‌گفتند و به زمان حال كه مي‌رسيدند، همه خسته شده بودند! متاسفانه ما غالبا در اين نگاه مانده‌ايم، يعني هنوز هم دايره‌المعارف‎هاي ما گذشته‌نگر هستند. مرحله دوم نگاه به زمان حال است كه يا اصلا به گذشته نمي‌پردازد يا به طور محدود اين كار را مي‌كند و اصل قضيه برايش زمان حال است. اما با توجه به سرعت بالاي تحولات زندگي بشر، دايره‌المعارف‌نويسي از اين نگاه نيز گذشته و به مرحله سوم رسيده است. الان موفق‌ترين دايره‌المعارف‌ها در اين نخستين روزهاي سال 2019 ميلادي، دايره‌المعارف‌هايي هستند كه در زمان انتشار نه‌تنها به روز باشند، بلكه انتظار مي‌رود مباحث را كمي‌ جلوتر نيز ببرند. مباحثي كه تحت عنوان آينده‌پژوهي به شكل علمي ‌هست، حتما بايد به حوزه دايره‌المعارف‌نويسي كشيده شود و آموزش تفكر دايره‌المعارف‌نويسي بايد درگير مباحث آينده‌پژوهي باشد و دايره‌المعارف‌نويسي مخاطب را با زمان پيش ببرد، وگرنه دايره‌المعارف‌ها ممكن است ديگر خوانده نشوند و به محصول موزه‌اي بدل گردند.

در پايان اگر ممكن است، مختصري نيز درباره دايره‌المعارف اسلاميكا كه ترجمه دايره‌المعارف بزرگ اسلامي ‌است، اخيرا جلد ششم آن منتشر شده است، بفرماييد.

اولين مساله‌اين دايره‌المعارف گزينش مدخل‌ها است، زيرا در اين دايره‌المعارف ترتيب الفباي انگليسي مدنظر است و در نتيجه عناوين با هم منطبق نيستند. ضمن آنكه برخي مداخل در اصل براي انگليسي نوشته شده‌اند و فارسي آنها هنوز منتشر نشده است. مثلا تمام مدخل‌هايي كه با حرف «عين» مفتوح (مثل علي) شروع شده‌اند در انگليسي چاپ شده است. مثلا مدخل امام علي(ع) در نسخه انگليسي هست كه مقاله‌اي مفصل و ارزشمند است. يا مقاله حضرت فاطمه(س) در حرف «F» منتشر شده در حالي كه هنوز در نسخه فارسي به حرف «ف» نرسيده‌ايم. ضمن آنكه مجموعه انگليسي قرار است يك‌سوم فارسي باشد و به همين دليل بايد گزينش صورت بگيرد. بنابراين دو اولويت در نظر گرفته‌ايم، يعني تصميم گرفته‌ايم اولا آنچه به فرهنگ ايراني و فرهنگ شيعي مربوط مي‌شود، اولويت دهيم. دليلش نيز واضح است، ما اولا در ايران كار مي‌كنيم و ثانيا دايره‌المعارف‌هايي كه در غرب و كشورهاي اسلامي غير از ايران به زبان انگليسي و عربي هست، مدخل‌هاي فراواني درباره اسلام اهل سنت و مسائل منطقه‌اي خود دارند و اتفاقا نقطه ضعف‌شان درباره‌ ايران و تشيع است. انتشارات بريل كه خود دايره‌المعارف اسلام چاپ اروپا را منتشر كرده، ناشر دايره‌المعارف اسلاميكا نيز هست و خود بريل هم با تكيه بر همين ويژگي، آن را جبران كننده خلأ دايره‌المعارف اروپايي مي‌داند. اين تاكيد بر جنبه‌هاي ايراني و شيعي نه به دليل تعصب، بلكه به دليل نياز و ضرورت است. به همين دليل هم ضرورت پشتيباني از اين كار احساس مي‌شود، زيرا اين دايره‌المعارف متولي معرفي فرهنگ ايراني و شيعي به جهان است و لازم است مورد حمايت قرار گيرد.


در دايره‌المعارف بزرگ اسلامي ‌به طور تقريبي مخاطب ما پژوهشگران، دانشجويان و فارغ‌التحصيلان تحصيلات تكميلي هستند كه چه در دانشگاه و چه در حوزه، در زمينه فرهنگ و تمدن ملل اسلامي‌ مطالعه مي‌كنند.

دو اولــويت در نظر گـرفته‌ايم، يعـني تـصمـيم گرفته‌ايم اولا آنچه به فرهنگ ايراني و فرهنگ شيعي مربوط مي‌شود، اولويت دهيم. دليلش نيز واضح است، ما اولا در ايران كار مي‌كنيم و ثانيا ضعف دايره‌المعارف‌هاي ديگر درباره‌ ايران و تشيع است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون